در یتیم خانه

دوره: اصطلاحات روزمره ی انگلیسی - کتاب دوم / درس 21

در یتیم خانه

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

درس بیست و یکم

به مبلغی رسیدن=تماما، به جایی رسیدن.

مجموع این فهرست دوازده دلار میشود

کل پولی که جمع کردیم دویست دلار میشود.

طی فصل کریسمس به نصف سود سالانه فروش فروشگاه می رسد.

به نظر نمی رسد کل کار امروزمان به جایی برسد.

آره. فکر نمیکنم رنگ کردن این خانه را هیچ وقت تمام کنیم.

حداکثر.

من قبل از اینکه مریض شوم حداکثر می توانم 5 یا 6 شات ویسکی بنوشم.

قصد دارم حداکثر دو ساعت درس بخوانم.

قایق ، حداکثر می تواند ده نفر را نگه دارد (ده نفر ظرفیت دارد).

الف: این پرواز چقدر طول می کشد؟ ب: حداکثر چهار ساعت.

بی پول بودن.

او نتوانست به سینما برود چون پولی نداشت.

او بی پول بود، بنابراین از هم اتاقی اش پول قرض گرفت.

چطور می شود به این زودی پول نداشته باشی؟ تو که همین الان حقوق گرفتی!

الف: هي، بیا امشب برویم بیرون غذا بخوریم. ب: نمی توانم. پول ندارم.

به پایان رسیدن.

وقتی مهمانی به پایان رسید، یک شلوغی بزرگی بود که باید تمیز میشد.

قبل از اینکه فیلم به پایان برسد آنجا را ترک کردیم.

جنگ کمی بعد از اینکه آن بمب انداخته شد به پایان رسید. الف: یک هفته باران می باریده! دارم دیوانه میشوم! ب: نگران نباش. فردا تمام میشود.

سر و کله زدن با.

فکر نمی کنم بتوانم هر روز با این سر و کله بزنم. چطور با آن همه استرس سر کار سر و کله می زنی؟

زن دارد از دیدن آن مرد طفره می رود چون نمی خواهد با او برخورد کند. الف: نمی توانم با این همه سر و صدا سر و کله بزنم! ب: شاید باید کار متفاوتی گیر بیاوری.

الف یا ب.

با هر وعده غذای اصلی، می توانید سوپ یا سالاد را به عنوان مخلفات انتخاب کنید.

برای تعطیلات یا به مکزیک یا به کانادا می روم .

روی سیب زمینی پخته ات می توانی پنیر یا خامه ترش داشته باشی.

الف: می توانی با ماشین با من بیایی یا با مادرت. ب: با مامان می روم. او راننده بهتری است!

ناکام بودن.

تیم در رسیدن به رویایشان در بردن قهرمانی ناکام ماند.

فیلم واقعا انتظارات من را برآورده نکرد.

با اینکه زمان دویدنِ دونده خوب بود، به رکورد جهانی نرسید.

الف: کسب و کار امسال به آن خوبیها نیست. ب: بله. در رسیدن به هدفمان در فروش 1000 پیتزا ناموفق بودیم.

نیازمند به.

بعد از امتحان کردن آن غذای تند، به مقداری آب نیاز پیدا کرد.

این آپارتمان به یک تمیزکاری خوب نیاز دارد.

کلوپ ما نیازمند یک رئیس جدید است چون قبلی استعفا داد.

الف: هی، می توانم انگشت های پایت را ببینم! ب: جورابهای نو نیاز دارم.

تقریبا.

یادت باشد تقریبا هر 15 دقیقه سس اسپاگتی را هم بزنی تا حاضر شود.

تقریبا پنجاه نفر در عروسی بودند. مرغ را برای تقریبا بیست دقیقه بپز.

الف: باب کی میرسد؟ ب: تقریبا تا یک ساعت دیگر اینجا خواهد بود.

پس دادن.

حالا میتوانم وامم را پس بدهم!

هنوزی پولی که به من بدهی دارد را پس نداده.

ممنون بابت پول! به محض اینکه بتوانم آن را پس میدهم.

الف: چرا سر سه تا شغل کار می کنی؟ ب: باید پولی را که از بانک قرض گرفته ام پس بدهم.

گفتگو.

در یتیم خانه.

الف: سلام. من از دفتر روزنامه ام.

مشکلی نیست اگر چند سوال راجع به یتیم خانه بپرسم؟ تقریبا چند دقیقه وقت می برد.

ب: من اینجا فقط یک داوطلب هستم، اما سعی می کنم به سوالاتت پاسخ بدهم.

الف: عالیه.

اول، چندتا بچه اینجا دارید؟

ب: فکر می کنم الان حدود چهل و پنج کودک اینجا داریم. اما ظرفیت یتیم خانه حداکثر شصت نفر است.

الف: واو! تعداد زیادی کودک برای مراقبت هستند. چطور با همه آنها سر و کله می زنید؟

ب: یکی یکی.

الف: یتیم خانه به چیزی نیاز دارد؟ من میتونم در مقاله ای که می نویسم ذکر کنم.

ب: کودکان می توانند همیشه از لباس های اضافی استفاده کنند.

الف: چیز دیگه؟

ب: خب، ما از هر کسی که می تواند پول یا وقت خود را از طریق کمک های مالی و کار داوطلبانه بدهد سپاسگزار خواهیم بود. حتی یک کار کم نیز می تواند کمک بزرگی باشد.

اصطلاحات در متن.

پدر و مادرم هر ترم برای هزینه های دانشگاهم به من پول می دهند. سعی میکنم كل ترم را با آنچه پدر و مادرم به من میدهند سر کنم، ولی معمولا به هدفم نمیرسم.

قبل از پایان ترم قبل، پولم تمام می شد!
مطمئنم اگر پدر و مادرم میدانستند نیاز دارم خوشحال میشدند پول بیشتری برایم بفرستند.

ولی، نمیخواستم بدهی بیشتری برای پس دادن داشته باشم. از این گذشته، میخواستم خودم با این وضعیت برخورد کنم.

اول، سعی کردم هر روز را بدون ناهار سر کنم، ولی آنقدر گرسنه بودم که نمیتوانستم بعد از آن درس بخوانم.

تقریبا یک هفته تا قبل از اینکه ترم به پایان برسد مانده بود.

به این فکر کردم که کتابهایم را بفروشم تا کمی پول دربیاورم.

می دانستم کتاب هایم مبلغ چندانی نمیشود. حداکثر، برای هر کتاب می توانستم بیست دلار بگیرم، ولی بهتر از هیچی بود.

می توانستم کتابهایم را بفروشم یا گرسنگی بکشم. من انتخاب کردم که کتاب هایم را بفروشم.

وقتی رفتم تا امتحان نهایی تاریخم را بدهم، استاد گفت «این امتحان به طور خاص مشکل است. اگر کتابتان را آوردید، میتوانید طی امتحان از آن استفاده کنید.

هر طور که شده موفق شدم بدون کتاب در آن امتحان نمره بی بگیرم.

گمان می کنم در نهایت همه چیز خوب از آب در آمد ، ولی از الان به بعد تا قبل از اینکه همه کلاسهایم تمام نشده کتاب هایم را نمی فروشم.

متن انگلیسی درس

Lesson 21

amount to

The list amounts to twelve dollars.

All of the money we collected amounts to two hundred dollars.

Sales during the Christmas season amount to half of the store’s yearly profits.

All our work today doesn’t seem to amount to much.

Yeah. I don’t think we’ll ever finish painting this house!

at (the) most. at most I can only drink, at most, 4 or 5 shots of whiskey before I get sick.

I plan to study for two hours at the most.

At most, the boat can hold ten people.

How long will this flight take?

Four hours at the most.

be broke

He couldn’t go to the movies because he was broke.

He was broke, so he borrowed money from his roommate.

How can you be broke already? You just got paid!

Hey, let’s go out to eat tonight.

I can’t. I’m broke.

come to an end

When the party came to an end, there was a big mess to clean up.

We left before the movie came to an end.

The war came to an end soon after the bomb was dropped.

It’s been raining for a week! I’m going crazy!

Don’t worry. It will come to an end tomorrow.

deal with

I don’t think I can deal with this every day!

How do you deal with all the stress at work?

She is avoiding him because she doesn’t want to deal with him.

I can’t deal with all this noise!

I Maybe you should get a different job.

either A or B

With any main dish, you can choose either soup or salad on the side.

I will go to either Mexico or Canada for my vacation.

You can have either cheese or sour cream on your baked potato.

You can either ride with me or with your mother.

I’ll go with Mom. She’s a better driver!

fall short of

The team fell short of their dream of winning the championship.

The movie really fell short of my expectations.

Although the runner’s time was good, it fell short of the world record.

Business is not as good this year.

Yes. We fell short of our goal of selling 1000 pizzas.

in need (of), in need of

After trying that spicy dish, he was in need of some water.

This apartment is in need of a good cleaning. Our club is in need of a new president because the old one quit.

Hey, I can see your toes!

I am in need of some new socks.

or so

Remember to stir the spaghetti sauce every 15 minutes or so until it is ready.

There were fifty or so people at the wedding.

Cook the chicken for twenty minutes or so.

When will Bob arrive?

He’ll be here in about an hour or so.

pay back

Now I can pay back my loan!

He still hasn’t paid back the money he owes me.

Thanks for the money! I’ll pay you back as soon as I can.

Why are you working three jobs?

I have to pay back the money I borrowed from the bank.

Dialogue

At the orphanage

A: Hi. I’m from the newspaper. Do you mind if I ask you some questions about the orphanage? It will only take a minute or so.

B: I’m just a volunteer here, but I’ll try to answer your questions.

A: Great. First, how many kids do you have here?

B: I think we have about 45 kids here, now. But the orphanage can hold 60 kids at most.

A: Wow! That’s a lot of kids to take care of. How do you deal with them all?

B: One by one.

A: Is the orphanage in need of anything? I can put that in the article I’m writing.

B: The kids can always use extra clothes.

A: Anything else?

B: Well, we would be grateful to anyone who can give either their money or their time through donations and volunteer work. Even a little work can amount to a big help.

Idioms in context

My parents give me money each semester for my expenses at college. I try to live for a whole semester on what my parents give me, but I usually fall short of my goal. Before the end of the last semester, I was broke! I’m sure my parents would have been happy to send more money if they had known I was in need. However, I didn’t want to have more to pay back. Besides, I wanted to deal with the situation myself.

First, I tried to go without lunch every day, but I was too hungry to study after that. There was only a week or so left before the semester came to an end. I thought about selling my books to make a little money. I knew my books would not amount to much. At most, I could only get twenty dollars per book, but it was better than nothing. I could either sell my books or starve. I chose to sell my books.

When I went to take my final exam in history, the professor said, “This test is especially difficult. If you brought your book, you can use it during the test.”

Somehow I managed to get a “B” on the final exam without the book. I guess everything worked out in the end, but from now on I’m not going to sell back my books until all of my classes are over.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.