در حیاط

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح متوسط

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

آزاد بودن برای انجام کاری= فرصت انجام کاری را داشتن، آزاد بودن برای انجام کاری.

در مدرسه ام، دانش آموزها آزادند بعد از کلاس از کامپیوترها استفاده کنند.

او آزاد بود هر غذایی را در منو انتخاب کند.

به محض اینکه امتحان را تمام کردید آزادید اینجا را ترک کنید.

الف: دوست داری من کجا بنشینم؟

ب: هر جا دوست داری می توانی بنشینی.

رخ دادن= اتفاق افتادن ، رخ دادن.

از رویاهایت دست نکش نگاه کن چه سر میکی آمد! می دانی چه سر آن خواننده آمد؟

خیلی وقت است چیزی در موردش نشنیده ام.

بیشتر مردم از خودشان می پرسند چه بر سر ادب و نزاکت ما آمد.

الف: چه سر آن ماشین قدیمی می آید؟

ب: فکر کنم آن را به یک موزه می فروشند.

مردن به خاطر= از چیزی مردن،مردن به خاطر.همه مان از چیزی خواهیم مرد!

وقتی لباس شنایم بیرون آمد نزدیک بود از خجالت بمیرم

درختها از سم داخل خاک که ناشی از کارخانه کناری بود مردند.

الف: طوطی ام به خاطر کهولت سن مرد.

ب: متاسفم که این را می شنوم.

مهیا کردن ب برای الف

مهیا کردن ب برای الف= تامین کردن ب برای الف ، مهیا کردن ب برای الف.

هتل تمام هفته برایمان نوشیدنی فراهم آورد. مدرسه میزهای تازه ای برای دانش آموزها تهیه کرد.

گوینده یک نسخه از آخرین کتابش را به همه کسانی که در محل ارائه بودند داد.

الف: کارت چطور پیش می رود؟

ب: عالی! شرکتم یک لپتاپ جدید برایم تهیه کرد.

حواست به چیزی بودن= پاییدن، پیگیر چیزی بودن، حواست به چیزی بودن.

او تمام مدت مشغول پاییدن بچه هایش است.

برای معلم سخت بود حواسش به همه بچه ها باشد. بيا حواسمان باشد در تعطیلات چقدر پول خرج خوردنی می کنیم.

الف: چند تا همبرگر خوردی؟

ب: نتوانستم حساب همه شان را نگه دارم!

هرگز= باورم نمی شود، امکان ندارد.

او در تیم وزنه برداری است؟ امکان ندارد! تو چهل سال داری؟ امکان ندارد! خیلی جوان به نظر میرسی

تو با الیزابت تیلور دیدار کردی؟ عمرا!

الف: شنیدی آدم فضایی ها در لس آنجلس فرود آمده اند؟

ولى= اما از طرف دیگر به قضیه نگاه کردن، ولى.

او دوست دارد کلوچه بخورد. ولی، صورتش معمولا به خاطر آن جوش می زند.

نیویورک خیلی رومانتیک است. ولی، در زمستان خیلی سرد است.

رستوران ها جو خوبی دارند. ولی، بیرون غذا خوردن پرهزینه است.

الف: خانه جدید کوچکتر از خانه قدیمی است.

ب: ولی از طرف دیگر، در محله بهتری قرار دارد.

نتیجه منطقی چیزی بودن

نتیجه منطقی چیزی بودن= نتیجه منطقی، استنباط آشکار، نتیجه منطقی چیزی بودن.

منطقی است که اگر سخت درس بخوانی، عملکردت در مدرسه خوب خواهد بود.. منطقی بود که آن مجرم باید مجازات شود. منطقی است که اگر زیاد غذا بخوری، چاق می شوی۔

الف: دارد باران می گیرد.

ب: منطقی است که باید پنجره را ببندیم.

سر کله چیزی پیدا شدن= پیدا شدم ناگهانی چیزی بعد از گم شدن یا نبودن، سر کله چیزی پیدا شدن.

این امروز سر از پست در آورد.

کیف پولم سر از اداره وسایل گم شده در آورد.

اگر کلیدم پیدا شد لطفا به من زنگ بزنید.

الف: سگ گم شده تان را پیدا کردید؟

ب: آره. دیشب پیدایش شد.

چه می شود اگر.

چه می شود اگر= فرض یک رویداد ، چه می شود اگر.

اگر هیچ کس به مهمانی نیاید چه؟ اگر برنده بخت آزمایی شدی چه؟

اگر مریض شوم چه؟

اگر مریض شوم چه؟ کی از من مراقبت خواهد کرد؟

ب: به مادرت زنگ بزن. او آن طرف شهر زندگی می کند.

گفتگو

در حیاط.

الف : سم میدانی چه بر سر آن پیرمردی که در آن کنج زندگی می کرد آمد؟

دیدم که خانه اش را برای فروش گذاشته.

ب: شنیدم چند هفته قبل بر اثر سکته قلبی ناگهانی فوت کرده است.

الف: امکان ندارد! سالم به نظر می رسید.

ب: من هم نمی توانم باور کنم.

پلیس باید در مورد مرگش تحقیق کند. چیز های جالبی در مورد آن خانواده مشخص خواهد شد.

الف: در مورد چه چیزی حرف می زنی؟

ب: ان مرد پیر یک میلیونر بود. چه می شود اگر یکی از فرزندانش پول میخواست؟

الف: از طرف دیگر ممکن است در خانواده اش سابقه مریضی قلبی داشته اند.

سم تو رمان های جنایی زیادی میخوانی.

ب: تو هیچوقت نمی فهمی مکس.

این چیز ها فقط در رمان ها اتفاق نمی افتد.

اصطلاحات در متن.

مارک یک طوطی خانگی به نام بیلی داشت. او دوست داشت بگذارد بیلی از قفسش بیرون بیاید تا آزاد باشد در خانه راه برود.

مارک به خودش زحمت نمی داد وقتی بیلی بیرون بود او را بیاید چون پرنده هیچ وقت دردسر درست نمی کرد. یک روز، مارک مثل همیشه بیلی را از قفس بیرون آورد. یکدفعه، بیلی از پنجره بیرون پرید!

اول، مارک نگران نشد.

مارک فکر کرد بیلی وقتی گرسنه شود سر و کله اش پیدا می شود. ولی اگر بیلی گیر یک سگ و گربه بیفتد و خورده شود چه؟ یا اگر بیرون هوا خیلی سرد شود چه؟ اگر نتواند هیج غذایی پیدا کند چه؟ ممکن است از گرسنگی بمیرد!

طی دو روز بعدی مارگ تمام تلاشش را کرد تا بیلی را پیدا کند ولی موفق نشد

او کم کم به این فکر کرد که طوطی اش برای همیشه رفته. مارک میدانست اتفاق خیلی بدی باید برای بیلی افتاده باشد چون او به خانه نیامد.

تا اینکه یک تماس تلفنی مارک را غافلگیر کرد.

شخص پشت خط تلفن پرسید: شما مارک هستید؟ فکر می کنم طوطی شما پیش من باشد.

امکان ندارد! واقعا؟ مارک با تعجب فریاد زد. بعد پرسید: شما شماره من را از کجا می دانستید؟

گیرنده گفت: طوطی شما شماره را به من داد. طوطی مرتب می گفت سلام، شما با شماره 2437855 تماس گرفته اید. این مارک است. خواهش میکنم پیامتان را بگذارید. بنابراین منطقی بود که این پرنده شما باشد.»

بعد مارک یادش آمد که قفس بیلی کنار پیغام گیر تلفن بود.

متن انگلیسی درس

be free to = have the opportunity to, be free to.

At my school, students are free to use computers after class.

She was free to choose any dish on the menu.

You are free to leave as soon as you finish the test.

A: Where would you like me to sit?

B: You’re free to sit where you like

become of = happen to; occur, become of

Don’t give up your dreams. Just look at what became of Mickey!

Do you know what became of that singer? I haven’t heard about him for ages.

Many people wonder what’s become of our sense of decency.

A: What will become of that old car?

B: I think they will sell it to a museum.

die of = be the cause of death, die oWe are all going to die of something!

I almost died of embarrassment when my swimming suit came off.

The trees died of position in the soil from the nearby factory.

A: My parrot died of old age.

B: I’m sorry to hear that.

furnish A with B

furnish A with B = provide B to A, furnish A with B.

The hotel furnished us with free drinks all week.

The school furnished the students with new desks.

The speaker furnished everyone at the presentation with a copy of his latest book.

A: How’s your job going?

B: Great! My company furnished me with a new laptop computer.

keep track of = watch or count, keep track of.

She’s always busy keeping track of her children.

The teacher had a hard time keeping track of all the children.

Let’s keep track of how much we spend on food during our vacation.

A: How many hamburgers did you eat?

B: I couldn’t keep track of them all!

no way = I don’t believe it, no way

He’s on the weight lifting team? No way!

You are forty years old? No way! You look so young!

You met Elizabeth Taylor? No way!

A: Did you hear that aliens have landed in L.A.?

on the other hand = but; looking at the other side of the situation, on the other hand.

He likes eating cookies. On the other hand, he usually gets a rash from them.

New York is very romantic. On the other hand, it is very cold in the winter.

Restaurants have a nice atmosphere. On the other hand, eating out is expensive.

A: The new house is smaller than the old one.

B: But on the other hand, it is in a better neighborhood.

stand to reason

stand to reason = be a logical conclusion; obviously follow, stand to reason.

It stands to reason that if you study hard, you will do well in school.

It stood to reason that the criminal should be punished.

It stands to reason that if you eat too much, you will gain weight.

A: It’s starting to rain.

B: It stands to reason that we should close the window.

turn up = suddenly appear after being lost or missing, turn up.

This turned up in the mail today.

My wallet turned up in the lost-and-found office.

Please call me if my car keys turn up.

A: Did you find your missing dog?

B: Yeah. He turned up last night.

what if

what if = in the event that; suppose that, what if.

What if no one comes to our party?

What if you won the lottery?

What if I get sick?

A: What if I get sick? Who will take care of me?

B: Call your mother. She just lives across town.

Dialogue

In the yard

A: Do you know what became of the old man who lived on the corner, Sam? I saw that his house was up for sale.

B: I heard he died of a sudden heart attack a few weeks ago.

A: No way! He seemed so healthy.

B: I can’t believe it either. The police should look into his death. Some interesting things about that family might turn up.

A: What are you talking about?

B: That old man was a millionaire. What if one of his children wanted that money?

A: On the other hand, maybe his family just has a history of bad hearts. You’ve been reading too many detective novels, Sam.

B: You never know Max. Things like that don’t only happen in novels.

Idioms in context

Mark had a pet parrot named Billy. He liked to let Billy out of his cage so that he was free to walk around the house.

Mark did not bother to keep track of Billy when he was out because the bird never got into trouble.

One day, Mark let Billy out of his cage as usual. Suddenly, Billy flew out the window! At first, Mark didn’t worry. “Billy will turn up when he gets hungry,” Mark thought. “

On the other hand, what if Billy gets caught and eaten by a dog or a cat! Or what if it gets too cold outside?

What if he can’t find any food?

He might die of hunger!” Mark did his best to find Billy over the next two days, but he had no luck. He began to think that his parrot was gone for good.

Mark knew something terrible must have become of Billy because he didn’t come home.

Then a phone call took Mark by surprise. The person on the phone asked, “Is this Mark? I think I have your parrot.”

“No way! Really?” Mark exclaimed in surprise. Then he asked, “How did you know my phone number?”

The caller said, “Your parrot furnished me with the number. It keeps saying ‘Hello, you have called 243-7855. This is Mark. Please leave a message.’ So it stands to reason that this is your bird.”

Then Mark remembered that Billy’s cage was next to the answering machine.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.