در خانه

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

درس سیزهم

در اولین نگاه= بعد از یک نگاه سریع، در اولین نگاه.

در اولین نگاه شبيه برادرش بود. ولی الان میتوانم تفاوتشان را ببینم.

در اولین نگاه مشکل ساده به نظر می رسید.

در اولین نگاه خیلی جوان به نظر می آمد.

نظرت در مورد نقاشی من چیست؟

در اولین نگاه، مثل یک میمون است که کت و شلوار پوشیده.

رسیدگی کردن= مراقبت کردن، رسیدگی کردن.

او به مهمانهایش رسید.

او باید به مهمان های داخل اتاق دیگر رسیدگی می کرد.

کارمندان در آن اقامتگاه تفریحی به همه نیازهای ما رسیدند.

معذرت میخواهم، ولی متاسفانه من باید اینجا را ترک کنم.

خواهش می کنم. من هم کارهایی دارم که باید به آنها برسم.

جلو و عقب= بین دو نقطه حرکت کردن،جلو و عقب.

جلو و عقب! جلو و عقب!

سگ در حیاط جلو و عقب میدوید. تنیسورها برای تقریبا پنج دقیقه توپ را جلو و عقب می زدند.

پس در نیویورک کار، ولی در ورمانت زندگی می کنی؟

بله آخر هر هفته با ماشین بین این دو نقطه جابجا می شوم.

فایده ای نداشتن= تغییر ندادن شرایط،فایده ای نداشتن.

فایده ای ندارد به خاطر نامزد سابقت ناراحت شوی.

سودی ندارد به خاطر یک شیشه شکسته ناراحت شوی.

سعی کردم او را شاد کنم، ولی حرف زدن با او فایده ای نداشت.

تلاش دوباره برای درست کردن آن تلویزیون قدیمی فایده ای ندارد!

حق با توست. بیا یک نو بخریم.

واضح و روشن= به اسانی قابل دیدن، ، قابل درک و واضح.

به نظر می رسد که یک برنده واضح داریم.

این واضح ترین توضیح از این نظریه است که تا الان شنیده ام. به نظر نمی آمد هیچ راه حل واضحی برای مشکل وجود داشته باشد

اگر کارت را دوست نداری، استعفا بده.

اينقدر ها واضح و راحت نیست. رئیسم پدرزنم هم هست.

آدم را دیوانه کردن= کسی را عصبانی، اذیت یا آزار دادن،آدم را دیوانه کردن.

دارد کم کم من را دیوانه می کند.

این پشه ها دارند من را دیوانه می کنند!

عمدا سعی داشت او را عصبانی کند.

آن سر و صدا دارد دیوانه ام می کند.

معذرت می خواهم یک جای دیگر تمرین ویولونم را انجام میدهم.

خسته بودن از دست کسی= خسته شدن از تحمل کردن کسی، خسته بودن از دست کسی.

از رفتارت خسته ام!

او از زندگی در چنین آپارتمان کوچکی خسته بود. از اینکه مجبوری اینقدر اضافه بر وقت کار کنی خسته نیستی؟

از اینکه هر روز ژامبون گوشت خوک بخورم خسته شدم.

باشه فردا گوشت باریک و نمک زده خوک می خوریم.

نقش داشتن در= روی چیزی تاثیر داشتن، درگیر چیزی بودن، نقش داشتن در.

تمرين مرتب در سالم ماندن نقش دارد.

هوای بد در تصمیممان برای لغو پیک نیک نقش داشت.

تحصیلات نقش مهمی در موفقیت دارد.

چطور اینقدر سریع آتش را خاموش کردی؟

آتش نشان های داوطلب در متوقف کردن آتش سوزی نقش داشتند.

لحاظ کردن= مد نظر داشتن،لحاظ کردن.

او این امکان که اتوبوس ممکن است دیر برسد را مد نظر نگرفت

او این حقیقت که بانک شنبه ها تعطیل است را در نظر نگرفته بود.

امکان اینکه بعضی آدمها غذای دریایی دوست نداشته باشند را در نظر گرفته ای؟

برای شام در هتل هیلتون جا رزرو کردم.

این که ما فقط 20 دلار داریم را مد نظر گرفتی؟

تبدیل شدن به= تغییر کردن، تبدیل شدن به.

می گویند وقتی نوشیدنی بنوشم به یک هیولا تبدیل می شوم.

گفتگو به یک مشاجره بدل شد.

قورباغه به شاهزاده ای خوش سیما بدل شد.

توله سگت واقعا زیاد غذا می خورد!

بله یک روز سگ بزرگی می شود.

گفتگو

درخانه.

عزیزم، من خونه ام.

روزت چطور بود عزیزم؟

افتضاح. من باید به یک مشکل در دفتر نمایندگی مان در آن طرف شهر رسیدگی می کردم.

مشکلت ترافیک بود یا چیز دیگه؟

نه مشکلم موقعیت دفتر نمایندگی بود. به نظر می رسید راه حل واضح و روشنی وجود نداشت. پس باید به آنجا می رفتم.

پس برای مدتی در دفتر مرکزی کار نمی کنی.

اوه، هنوز آن جا هم کار دارم.

الان باید بین اداره ها در رفت و امد باشم.

ابن کار من را دیوانه می کند.

خب، تو مدتی هست که داری در مورد این کار شکایت می کنی.

اگر خیلی خسته کننده است، چرا سعی نمی کنی کار دیگری پیدا کنی؟

حق با توست. این کار تاثیر زیادی روی استرس زا کردن زندگی ام دارد. من استعفا می دهم.

اصطلاحات در متن.

گاهی سر کارم باید به کارهای پشت مغازه برسم، مثل باز کردن جعبه ها یا چک کردن موجودی انبار.

وقتی کسی وارد مغازه می شود و در نگاه اول کسی را نمی بیننده فکر می کنند مغازه بسته است

فقط برای اینکه کاری کنم آشکار باشد که داخل مغازه و آماده ی کمک هستم، زنگی را روی پیشخوان گذاشتم

من یک تابلو هم کنار زنگ گذاشتم که می گفت: خواهش می کنم اگر به کمک نیاز دارید زنگ را بزنید.

فکر می کردم آن زنگ راه حلى واضح و ساده برای مشکلم باشد و اولش عالی کار می کرد.

همیشه حتی اگر هدفون به گوش داشتم و به موسیقی گوش میدادم می توانستم صدای آن را بشنوم.

هفته اول، یک مشتری را هم از دست ندادم.

ولی متاسفانه ایده فوق العاده ام زیاد دوام نیاورد.

من این حقیقت را که بعضی آدمها ممکن است لذت ببرند که زنگ را الکی بزنند مد نظر نگرفتم.

بعد از یک مدت زنگ شروع کرد به عصبانی کردنم. بچه ها نقش مهمی در این مشکل داشتند.

آنها می آمدند داخل مغازه، زنگ را می زدند و دوباره بیرون می دویدند.

مجبور بودم مرتب از پشت مغازه به جلوی مغازه بدوم (و برعکس).

یک روز پسر کوچولویی زنگ را برداشت و در حالی که آن را بارها و بارها میزد شروع به دویدن در مغازه کرد.

می دانستم فایده ای ندارد از دست آن پسر عصبانی شوم. او فقط یک بچه بود.

ولی، واقعا از دست آن زنگ خسته بودم! آن را داخل جعبه ای انداختم و زیر پیشخوان پنهان کردم.

ولی، یادم رفت وقتی زنگ را کنار گذاشتم تابلو را هم پایین بیاورم.

این به راهکاری کارا و درست برای مشکلم بدل شد.

الان، وقتی کسی داخل مغازه می آید، وقتی می شنوم داد می زنند هی، زنگ کجاست می دانم که به کمک نیاز دارند.

متن انگلیسی درس

lesson 13

at first glance = after a quick look, at first glance.

At first glance, he looked similar to his brother. But now, I can see the difference.

The problem looked easy at first glance.

At first glance, she seemed to be very young.

What do you think of my drawing?

At first glance, it looks like a monkey in a suit.

attend to = take care of, attend to

She attended to her guests.

She had to attend to the guests in the other room.

The staff attended to our every need at the resort.

I’m sorry, but I’m afraid that I have to leave.

No problem. I have some things to attend to as well.

back and forth = go and come between two places, back and forth.

Back and forth! Back and forth!

The dog ran back and forth across the yard.

The tennis players hit the ball back and forth for almost five minutes.

So you work in New York, but you live in Vermont?

Yes, I drive back and forth every weekend.

be no use -ing = does not change the situation, be no use -ing.

It’s no use getting upset over an ex-girlfriend.

It’s no use getting upset over a broken glass.

I tried to cheer her up, but it was no use talking to her.

It’s no use trying to fix that old TV again!

You’re right. Let’s buy a new one.

clear-cut = easily seen; clear, clear-cut

It looks like we have a clear-cut winner!

That is the most clear-cut explanation of the theory I have ever heard.

There did not seem to be any clear-cut solution to the problem.

If you don’t like your job, just quit!

It’s not so clear-cut. My boss is also my father-in-law.

drive one crazy = make angry; bother or annoy, drive one crazy.

He’s beginning to drive me crazy.

These mosquitoes are driving me crazy!

He was trying to drive her crazy on purpose.

That noise is driving me crazy!

Sorry, I’ll practice my violin somewhere else.

fed up with = sick of; at the limit of one’s endurance, fed up with.

I’m fed up with your behavior!

She was fed up with living in such a small apartment.

Aren’t you fed up with having to work so much overtime?

I am fed up with eating ham everyday!

OK, Tomorrow we’ll have bacon.

play a part in = have an effect on something; be involved with, play a part in.

Regular exercise plays a part in staying healthy.

The bad weather played a part in our decision to I cancel the picnic.

Education plays an important part in success.

How did you put out the fire so quickly?

Volunteer fire fighters played a part in stopping the fire.

take into account = consider, take into account.

He didn’t take into account the possibility that the bus might be late.

She didn’t take into account the fact that the bank was closed on Saturdays.

Did you take into account the possibility that some people don’t like seafood?

I made reservations at the Milton Hotel for dinner.

Did you take into account that we only have $20!?

turn into = become; change to, turn into

They say when I drink, I turn into a monster.

The conversation turned into an argument.

The frog turned into a handsome prince.

Your puppy really eats a lot!

Yes, He’s going to turn into a big dog someday.

Dialogue

At home

Honey, I’m home.

How was your day, dear?

Terrible. I had to attend to a problem at our branch office all the way across town.

Was traffic a problem or something?

No, the situation at the branch office is the problem. There doesn’t seem to be a clear-cut solution at the moment. So, I will have to keep going over there.

Then you won’t be working in the head office for a while.

Oh, I still have my work there, too. So now I have to drive back and forth between the offices. This job is driving me crazy.

Well, you’ve been complaining about this job for a while. If you are so fed up with it, why don’t you try to find a new one?

You’re right. This job plays a part in making my life too stressful. I’m going to quit.

Idioms in context

Sometimes at my job I have to attend to work in the back of the store, like unpacking boxes or checking inventory. When someone comes in the store and they don’t see anyone at first glance, they think the store is closed.

Just to make it clear that I am in the store and ready to help, I put a bell on the counter. I also put a sign next to the bell that says, “Please ring the bell if you need help.”

I thought the bell was a clear-cut solution to my problem, and it worked great at first. I could always hear it even if I had on headphones and was listening to music. For the first week, I never missed a customer.

Unfortunately, however, my great idea didn’t last long. I didn’t take into account the fact that some people might enjoy ringing the bell for fun.

The bell started driving me crazy after a while. Children played a big part in this problem. They would come into the store, ring the bell, and run outside again.

I had to keep running back and forth from the back of the store to the front. One day a little boy took the bell and ran around the store ringing it over and over again!

I knew it was no use getting angry with the boy. He was just a child. However, I was really fed up with the bell! I threw it in a box and hid it under the counter. However, I forgot to take down the sign when I got rid of the bell. This turned into the real solution to my problem.

Now, when someone comes into the store, I know that they need help when I hear them yell, Hey Where is the bell?

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.