در پارک

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

در پارک.

سرما خوردن= سرما خوردگی، حال بد به دلیل سرما، سرما خوردن.

او آخر هفته ی قبل سرما خورد.

مادرم به من گفت که همیشه کلاه بپوشم تا سرما نخورم.

بدون چتر در باران پیاده به خانه رفت و سرما خورد.

چته؟

سرما خوردم.

اتچو (صدای عطسه)

خطر نزدیک= تقریبا در خطر بودن، تقریبا ضربه خوردن،خطر نزدیک.

نزدیک بود (آن اتفاق رخ دهد)!

نزدیک بود، ولی موفق شدیم گربه را زنده نگه داریم.

امروز حين رد شدن از خیابان خطر از بیخ گوشم رد شد. نزدیک بود یک ماشین به من بزند.

آتش نشانها درست قبل از اینکه خانه منفجر شود من را نجات دادند!

وای! خطر از بیخ گوشت رد شد.

سر کردن بدون= مدیریت در کمبود، سر کردن بدون.

به نظر می رسد انگار امروز دوباره باید بدون باران سر کنیم.

هیچ پولی برای نوشیدنی نداشت، بنابراین بدون نوشیدنی سر کرد.

نمی توانست بدون گوشی همراهش سر کند، بنابراین مجبور شد برود خانه و آن را بیاورد.

یادم رفت سشوارم را بیاورم!

نگران نباش. فکر کنم بتوانی بدون آن سر کنی.

خشک شدن= بعد از مدتی خشک شدن، خشک شدن.

اگر به گیاهانت آب ندهی خشک می شوند.

بعد از یک بارندگی سنگین، زمین در بیابان خیلی سریع خشک می شود.

آن حوله ی خیس را پشت صندلی آویزان کن تا خشک شود.

با این همه انگور چه کار باید بکنیم؟

بیا آنها را خشک و کشمش درست کنیم.

بازیگوشی کردن= بازی کردن خوش گذراندن با چیزی، بازیگوشی کردن.

همیشه وقتی باید درس بخوانند بازیگوشی می کنند. . شما بچه ها آن بیرون چه کار دارید می کنید؟ داریم بازی می کنیم.

با کبریت بازی نکن. ممکن است باعث آتش سوزی شوی.

چرا جیمی باید بعد از مدرسه می ماند؟

او در کلاس بازیگوشی می کرد.

پیشرفتی نداشتن= موفق نبودن در استفاده از چیزی، به جایی نرسیدن.

در انجام تکلیفم اصلا جلو نمی روم. در پروژه ام پیشرفتی نداشتم، بنابراین استراحتی کردم.

برای حل مشکلش به جایی نرسید تا اینکه یک دوست ایده ای به او داد.

کمک لازم داری؟

بله، ممنون! در حل این مسئله ریاضی به جایی نمی رسم.

عقب نگه داشتن= جلوی کسی یا چیزی را گرفتن،عقب نگه داشتن.

مجبور شدند او را عقب نگه دارند (که دعوا نکند).

سعی کردیم جلوی سیل را بگیریم، ولی آب زیاد بود.

وقتی از کنار آدمهای دیگری که سگ دارند رد می شود مجبور است جلوی سگ خودش را بگیرد که به آن سگها نپرد.

با رئیس جمهور دست دادی؟

نه محافظ شخصی هایش جمعیت را عقب نگه داشتند.

سر وقت= قبل از زمان پایان، سر وقت.

به موقع نرسید که سوار اتوبوس شود.

سر وقت دیدن پیش نمایش ها به سالن سینما رسیدیم.

او دوید، ولی سر وقت نرسید که سوار قطار شود.

امی پروازش را از دست داد؟

نه، درست سر وقت به آنجا رسید؟

نتیجه دادن= نتیجه خوبی داشتن،نتیجه دادن.

آن همه وقتی که در سالن بدنسازی سپری شد واقعا نتیجه بخش بود.

امتحان را پاس کردم! آن همه درس خواندن اضافه نتیجه داد! کلاس های خصوصی پیانو گران هستند. فکر می کنی موثر باشند؟

واي! ظاهرت عالی شده!

ممنون. عضو شدن در آن باشگاه تندرستی واقعا نتیجه داد.

موفق شدن در= دسترسی به نتیجه ای امیدوار کننده،موفق شدن در.

موفق شد ارتقا شغلی بگیرد.

تنها راه برای موفق شدن در مدرسه پزشکی این است که شب و روز درس بخوانی.

او موفق شد قبل از اینکه به سی سالگی برسد شرکت خیلی موفقی را بسازد

فکر نکنم بتوانم در کلاس ریاضی موفق باشم.

نگران نباش. کمکت می کنم درس بخوانی.

گفتگو.

در پارک.

دو تا دختر کوچولوت کجا هستند جیم؟

آنجا هستند، دارند در بخش شن ها بازی می کنند.

این خیلی خوب است که می توانند با یک دیگر بازی کنند.

اوه، آنها همیشه وقتی با یک دیگر بازی می کنند خوب نیستند.

دفعه قبل که به پارک آمدیم برای بازی، من لیندا را نگه داشتم تا ماری داخل فواره بپرد.

آن روز هوا تقریبا سرد بود پس مطمئن بودم اگر مری به داخل برود، سرما می خورد.

بنابراین به موقع به آنجا رسیدید تا جلوی او را بگیرید؟

نزدیک بود.

لیندا موفق شد مری را وادار کند پاهای خود را در فواره قرار دهد.

من او را قبل از کامل رفتن در آب، باز داشتم.

خواهران بعضی اوقات بدجنس می شوند.

اما می توانند دوستان خوبی هم باشند.

موافقم خواهر کوچیکه.

اصطلاحات در متن.

یک روز هالووین، یک کامیون با بار کدو تنبل روی یک پل دچار حادثه شد.

خطر از بیخ گوش راننده گذشت ولی او صدمه ندید. با این حال، همه ی کدو تنبلها داخل رودخانه افتادند.

آن روز بعد از ظهر، من و دوستم پایین کنار رودخانه بودیم و بازی می کردیم.

یکدفعه ما کدو تنبلی را دیدیم که شناور در آب رد می شد. بعد یکی دیگر غوطه خوران رد شد.

بعد تعداد زیادی از آنها غوطه خوران رد شدند. کدو تنبل های کامیون غوطه خوران از رودخانه پایین می رفتند.

من و دوستم سعی کردیم قبل از اینکه کدو تنبل ها غوطه خوران رد شوند یکی از آنها را بگیریم.

دوستم در حینی که من کمربندش را گرفته و او را عقب نگه داشته بودم روی آب خم شد.

ما بارها تلاش کردیم ولی کدو تنبل ها خیلی دور از ساحل بودند. من گفتم: با این نقشه به جایی نمی رسیم! بيا برويم داخل آب و آنها را بگیریم.

من نه! دوستم گفت. آب واقعا سرد به نظر می رسد!

فقط چند تا کدو تنبل دیگر داشتند از رودخانه پایین می آمدند.

نمی خواستم بدون یکی از آن کدو تنبل ها بمانم .

پس فکری به سرم زد. به دویتم کلک می زدم!

چرا با یک تکه چوب امتحان نکنیم؟

من گفتم.

دوستم تکه چوبی را برداشت و دوباره در حالیکه من او را گرفته بودم روی آب خم شد.

در آن لحظه من کمربندش را ول کردم و او داخل رودخانه افتاد.

معذرت می خواهم.

دستم سر خورد!

من داد زدم.

دوستم شروع به شنا کردن به سمت ساحل کرد.

من پیشنهاد دادم: خودت را به چند تا از کدو تنبل ها بگیر.

اینجوری شنا کردن راحت تر خواهد بود.

دوستم دو تا کدو تنبل را زیر بغلش گذاشت و پا زنان به سمت ساحل برگشت.

نقشه ام نتیجه داد.

بالاخره موفق شدیم چندتا کدو تنبل به دست بیاوریم!

ما کدو تنبل هارا به خانه بردیم.

دوستم لباس هایش را عوض کرد تا سرما نخورد و لباس های خیسش را آویزان کرد تا قبل از اینکه مادرش به خانه بیاید، خشک شود.

بعد برنامه ریختیم چطور به موقع کدو تنبل هایمان را برای هالووین کنده کاری کنیم!

متن انگلیسی درس

lesson eighteen

catch a cold = get a cold; come down with a cold, catch a cold

He caught a cold last weekend.

My mother told me to always wear a hat so I wouldn’t catch a cold.

He walked home in the rain without an umbrella and caught a cold.

What’s wrong with you?

I caught a cold. Achoo!!

close call = almost be in danger; almost get hurt, close call

That was a close call!

It was a close call, but we managed to keep the cat alive.

I had a close call crossing the street today. A car almost hit me!

The firefighters saved me just before the house blew up!

Wow! That was a close call!

do without = manage while lacking, do without

Looks like we’ll have to do without rain again today.

She didn’t have money for a drink, so she did without one.

He couldn’t do without his cell phone, so he had to go home and get it.

I forgot to bring my hair dryer!

Don’t worry. I think you can do without it.

dry out = become dry after some time, dry out

Your plants will dry out if you don’t give them water.

The ground in the desert dries out very quickly after a heavy rain.

Hang that wet towel on the back of the chair so it will dry out.

What should we do with all these grapes?

Let’s dry them out and make raisins.

fool around = play; have fun, fool around

They always fool around when they should be studying.

What are you kids doing out there? We’re just fooling around.”

Don’t fool around with matches. You could start a fire.

Why did Jimmy have to stay after school?

He was fooling around in class.

get nowhere with = not progress or succeed using something, get nowhere with

I am getting nowhere with my homework.

I was getting nowhere with my project, so I took a break.

She got nowhere with the problem until a friend gave her an idea.

Do you need some help?

Yes, thanks! I am getting nowhere with this math problem!

hold back = make something stay in the same place, hold back

They had to hold him back.

We tried to hold back the flood, but there was too much water.

When she passed other people with dogs, she had to hold back her dog.

Did you shake hands with the president?

No, His body guards held back the crowd.

in time = before the limit of some time, in time

He didn’t arrive in time to catch the bus.

We got to the theater in time to see the previews.

He ran, but he didn’t arrive in time to catch the train.

Did Amy miss her flight?

No, she got there just in time!

pay off = bring a good result, pay off

All that time at the gym really paid off.

I passed the test! All that extra studying paid off!

Private piano lessons are expensive. Do you think they will pay off?

Wow! You look great!

Thanks. Joining that health club really paid off.

succeed in = achieve the result on hopes for, succeed in

He succeeded in getting the promotion.

The only way to succeed in medical school is to study day and night.

He succeeded in building a very successful company before he reached the age of thirty.

I don’t think I can succeed in math class.

Don’t worry. I’ll help you study!

Dialogue

In the park

Where are your two little girls, Kim?

They’re over there, fooling around in the sand box

That’s so nice that they can play together.

Oh, they’re not always nice when they play together. Last time we came to the park, I cut Linda trying to make Marry jump in the fountain. It was quit cold that day so I’m sure Marry would have caught a cold if she had gone in.

So you got there on time to stop her?

It was close call. Linda succeeded in getting Mary to put her feet in the fountain. I held her back from going all the way in the water.

Sisters can be mean sometimes.

But they can be great friends, too.

I agree, little sister.

Idioms in context

One Halloween a pumpkin truck had an accident on a bridge. It was a close call, but the driver was not hurt. However, all the pumpkins fell into the river. That afternoon, my friend and I were down by the river fooling around. Suddenly we saw a pumpkin floating by. Then another one floated by. Then lots of them floated by! The pumpkins from the truck were floating down the river.

My friend and I tried to catch a pumpkin before they all floated away. My friend leaned out over the water while I held him back by his belt. We tried many times but the pumpkins were too far out from the shore.

“We are getting nowhere with this plan! Let’s go in the water and get them,” I said.

“Not me!” my friend said. “That water looks really cold!”

There were only a few more pumpkins coming down the river. I didn’t want to do without one of those pumpkins. Then I had an idea. I would trick my friend!

“Why don’t we try again with a stick!” I said. My friend took a stick and leaned out over the water again as I held him. At that moment, I let go of his belt and he fell into the river.

“I’m sorry! My hand slipped!” I shouted. My friend started to swim back to shore. “Hold onto some pumpkins,” I suggested. “It will be easier to swim.” My friend put two pumpkins under his arms and kicked back to shore. My plan paid off! We finally succeeded in getting some pumpkins!

We took the pumpkins back to his house. My friend changed clothes so he wouldn’t catch a cold and hung up his wet clothes to dry out before his mother got home. Then we planned how to carve our beautiful pumpkins in time for Halloween!

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.