سرفصل های مهم
در اداره
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
در اداره.
گاهی= بعضی اوقات، گهگاهی، گاهی.
گاهی احساس می کنم متفاوت هستم.
گاهی آرزو می کنم کاش چیزی غیر از پزشکی خوانده بودم.
بعضی اوقات او می تواند خیلی بی رحم باشد.
الف: از کار کردن در سیرک چه احساسی داری؟
ب: خوبه. اما بعضی اوقات احساس می کنم کمی حوصله ام سر می رود.
محتمل بودن= احتمال دارد، محتمل بودن.
امکان دارد امروز بعد از ظهر باران ببارد.
امروز بعد از ظهر امکان دارد برف ببارد . با احتیاط رانندگی کن.
ممکن است کسی از تو کارت ویزیتت را بخواهد. هیچ کارتی داری؟
الف: بیا یک پیتزا سفارش بدهیم.
ب: امکان ندارد صبح به این زودی باز باشد.
مخالف چیزی بودن= برخلاف، بر علیه، موافق چیزی نبودن، مخالف چیزی بودن. من همیشه مخالف گوشت گوساله خوردن بوده ام مادرم همیشه مخالف سیگار کشیدن پدرم بود.
مخالف این نیستم که او برای آخر هفته به ما ملحق شود
الف: چرا بیل هفته ای فقط یکبار دوش می گیرد؟
ب: او مخالف آب هدر دادن است.
تصادفی= بدون برنامه ریزی، شانسی ( خوب با بد) به طور تصادفی.
تصادفا رخ داد.
تصادفی دکمه اشتباه روی کیبورد را زد و فایلش را از دست داد
او، در حینی که آن مرد داخل حمام بود، تصادفی وارد آنجا شد.
الف: چه سر ماشینم آمد؟
ب: تصادفی رویش خط افتاد. معذرت می خواهم.
اهل جایی بودن= ، از جایی آمدن، اهل جایی بودن.
این از کجا می آید؟
اجداد تو اهل کجا بودند؟
این موزها از برزیل می آیند.
الف: این همه کتاب از کجا آمدند؟
ب: کتابخانه داشت کتاب های قدیمی اش را می فروخت.
برای کسی دل سوزاندن= همدردی کردن، برای کسی دل سوزاندن.
دلم برای آن مردها می سوزد.
او دلش برای آدمهایی که در آفریقا گرسنگی می کشیدند می سوخت، بنابراین برای خیریه پول فرستاد
واقعا دلم برای آدمهای بی خانمان می سوزد.
الف: طفلک تام. سوسمار درختی اش مرد. ب: آره. واقعا با او احساس همدردی می کنم.
به خاطر= سود و یا بهبود بخشیدن چیزی، به خاطر.
او به خاطر خانواده اش کار می کند
به خاطر صرفه جویی در وقت، در این جلسه راجع به بودجه ی جدید بحث نمی کنیم.
به خاطر سلامتی اش مجبور شد سیگار کشیدن را ترک کند.
الف: خواهش می کنم دیگر سعی نکن آشپزی کنی.
ب: باشه. به خاطر رابطه مان دست از آشپزی می کشم.
قسر در رفتن= از زیر مجازات در رفتن، قسر در رفتن.
هیچ وقت از زیر مجازات این در نخواهی رفت
فکر کرد می تواند از زیر مجازات پنهان کردن یک کارت در آستینش در برود، ولی گیر افتاد.
تظاهر کرد دانشجو است تا تخفیف بگیرد و قسر در رفت.
الف: شنیدی سارا در امتحانش تقلب کرد و نمره آ گرفت؟
ب: نمی توانم باور کنم قسر در رفته باشد!
شانسی داشتن= موقعیت موفقیت داشتن، شانسی داشتن. هیچ شانسی ندارد . بازیکنان تیم دیگر همه قدشان بیش از شش پا است. ما هیچ شانسی نداریم!
واقعا می خواهم او را برای یک قرار دعوت کنم. فکر می کن شانسی داشته باشم؟
الف: نمی توانم تنهایی خانه را بسازم!
ب: هه! بدون من هیچ شانسی نداری!
بدون تردید= قطعا، با اطمینان، بدون شک.
بدون شک، این بهترین غذایی بود که تمام امسال خورده ام! بدون تردید این بهترین فیلمی است که تا الان دیده ام!
امتحان، بدون شک، سخت ترین امتحان امسال بود.
الف: در مورد نقاشی ام چه فکر می کنی؟
ب: تو، بدون تردید، با استعداد ترین نقاشی هستی که من می شناسم.
گفتگو ، در اداره.
الف: بیا تو باب. می خواهم با تو در مورد این یادداشت های کارکنانِ جلسه صحبت کنم.
ب: حتما. مشکلی هست؟
الف: شاید. اما اول بگو ببینم تو میدانی این یادداشت ها از کجا آمده اند؟
نوشته کارکنان اما من فکر می کنم یک نفر آن ها را نوشته است.
ب: من نمیدانم چه کسی آن ها را نوشته است اما کسی مخالف برگزاری جلسه هر دو هفته یکبار نیود.
الف: من هم فکر می کنم این ایده خوبی است.
اما اگر این ایده شانسی برای پذیرفته شدن توسط مدیریت داشته باشد، ما باید یک مورد دیگر به مورد پیشنهادی اضافه کنیم.
ب: چه چیزی؟
الف:گاهی اوقات، ممکن است نیاز باشد یک جلسه ضروری برگزار کنیم.
فکر می کنی کارکنان با پیشنهاد برگزاری جلسه هر دو هفته یکبار با امکان برگزاری جلسات ضروری در بعضی اوقات موافقت می کنند؟ ب: بدون شک قبول می کنند. احتمالا برای همه خوب است.
اصطلاحات در متن. من اغلب با پدرم گلف بازی می کنم
چون من در تیم دانشگاه گلف بازی می کنم، پدرم هیچ شانسی در شکست دادن من ندارد.
او، بدون شک یکی از بدترین گلف بازهایی است که تا الان با او بازی کردم! اما در واقع، حتی فکر می کنم یک تازه کار بتواند او را شکست بدهد
گاهی، پدرم در گلف تقلب می کند. او به توپ، لگد میزند تا آن را در موقعیت بهتری قرار دهد. من مخالف کلکهای گاه و بیگاه او نیستم.
حتی وقتی می بینم او تقلب می کند، باز به خاطر بازی می گذارم قسر در برود. این کمک می کند بازی برای هر دوی ما جذاب بماند.
پدرم اغلب توپ را در جهت غلط میزند .
یادم است یکبار پدرم تصادفی با توپش به یک اردک زد! واقعا دلم برای آن اردک سوخت.
توپ پدرم درست خورد به سر آن اردک! اردک با عصبانیت کواک کواک کنان پرواز کرد و رفت.
من گفتم: نگران نباش بابا. اردک احتمالا کاملا بهبود پیدا می کند. پدرم پرسید آن اردک از کجا آمد؟ نباید داخل زمین گلف باشد.
من به پدرم خاطر نشان کردم: بابا، اردک داخل زمین گلف نبود .
متن انگلیسی درس
At the office
at times = sometimes; there are times when, at times .
At times, I feel different.
At times, I wish I had studied something other than medicine.
At times, he can be very cruel.
How do you like working in the circus?
It’s OK. But, at times, I feel a little bored.
be likely to = will probably, be likely to.
It’s likely to rain this afternoon.
It is likely to snow this afternoon. Drive carefully.
Someone is likely to ask for your business card. Do you have any?
Let’s order some pizza.
It’s not likely to be open this early in the morning.
be opposed to = against; not for; not in favor for, be opposed to.
I’ve always been opposed to eating beef.
My mother was always opposed to my father’s smoking.
I am not opposed to his joining us for the weekend.
Why does Bill only shower once a week?
He is opposed to wasting water.
by accident = without planning; by luck (good or bad)by accident.
It happened by accident.
By accident, he hit the wrong button on the keyboard and lost his file.
She walked into the bathroom by accident while he was in there.
What happened to my car?
I scratched it by accident. Sorry!
come from = originate in some place, come from.
Where did it come from?
Where did your ancestors come from?
These bananas come from Brazil.
Where did all these books come from?
The library was selling its old books.
feel for = have sympathy for, feel for
I feel for those guys.
She felt for the people starving in Africa, so she sent money to the charity.
I really feel for homeless people.
Poor Tom! His pet iguana died.
Yeah. I really feel for him.
for the sake of = to benefit or improve something, for the sake of.
He works hard for the sake of his family.
For the sake of time, we won’t discuss the new budget at this meeting.
He had to quit smoking for the sake of his health.
Please don’t try to cook anymore.
OK. I will stop for the sake of our relationship.
get away with = avoid punishment, get away with.
You’ll never get away with this.
He thought he could get away with hiding a card in his sleeve, but he got caught.
She pretended she was a student to get the discount and she got away with it!
Did you hear that Sarah cheated on the test and got an A?
I can’t believe she got away with it!
stand a chance = have an opportunity to succeed, stand a chance.
He doesn’t stand a chance.
The players on the other team are all over six feet tall. We don’t stand a chance!
I really want to ask her on a date. Do you think I stand a chance?
I can build the house by myself!
Hah! You don’t stand a chance without me!
without question = for sure; for certain, without question.
Without question, that was the best meal I’ve had all this year!
Without question, that is the best movie I have ever seen!
The test was, without question, the most difficult test of the year.
What do you think of my painting?
You are, without question, the most talented painter I know.
Dialogue, at the office
Come in Bob. I wanted to talk to you about this memo regarding staff meetings.
Sure. Is there a problem?
Maybe. But first, do you know where this memo came from? It says, the staff, but I think one person may have written it.
I don’t know who wrote it but almost no one is opposed to the suggestion of only having one meeting every two weeks.
I think it’s a good idea too. But if the idea is going to stand a chance of being accepted by management, we need to add one thing to the proposal.
What is that?
At times, it might be necessary to have an emergency meeting. Do you think the staff is likely to accept the suggestion that we have meetings every two weeks with possible emergency meetings once in a while?
Without question. That should be OK with every one.
Idioms in context
I often play golf with my father. Since I play golf on a college team, my father doesn’t stand a chance of beating me. He is, without question, one of the worst golfers I’ve ever played with! In fact, I think even a beginner could beat him.
At times, my father will cheat at golf. He’ll kick the ball to put it in a better position. I’m not opposed to his occasional tricks. Even when I see him cheat, I still let him get away with it for the sake of the game. It helps keep the game interesting for both of us.
My father often hits the ball in the wrong direction. I remember one time my father hit a duck with his ball by accident! I really felt for the duck. My father’s ball hit it right on the head! It quacked angrily and flew away.
“Don’t worry, Dad,” I said. “The duck is likely to make a full recovery.”
My father asked, “Where did that duck come from? It shouldn’t be on the golf course.”
“The duck wasn’t on the golf course, Dad,” I pointed out to my father.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.