سرفصل های مهم
در ماشین
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
درس 7
اضافه کردن
خوردن زیاد شکلات فقط مشکل جوش هایت را بیشتر میکند.
آب گرفتگی فقط به مشکلات ناشی از طوفان افزود.
پژوهش های جدید به درک ما از ژنتیک می افزاید.
مامان، چرا جوراب های کثیفت را به من میدهی؟
میخواهم به کلکسیونت اضافه کنم.
هر روز
او هر روز منتظر بود تا آن زن زنگ بزند.
او هر روز منتظر یک نامه بود، ولی هیچ نامه ای نیامد.
او هر روز از کنار آن خانه رد می شد بدون اینکه واقعا توجهی به آن بکند.
آن پیرمرد چطور می تواند هر روز در پارک بنشیند؟
آن یک مجسمه است.
چیز ناخوشایند را تجربه کردن
او پارسال دوره پر استرسی را تجربه کرد.
هفته قبل چند تست پزشکی روی او انجام شد.
وقتی به سفر می رویم، همیشه در مورد اینکه کجا اقامت کنیم یک بحث ثابت داریم.
بیا یکبار دیگر سوار ترن هوایی شویم.
نه مرسی. نمیخواهم دوباره تجربه اش کنم.
باید
من باید چیزی بخورم.
ما باید نان بیشتری بخریم.
من باید این کاغذ را برای دوشنبه تمام کنم.
میتوانی با من به سینما بیایی؟
شرمنده. امشب باید پرستار بچه باشم.
به فکر(ذهن) رسیدن
ناگهان ایده ای معرکه برای یک کادوی تولد به ذهنش رسید.
امروز وقتی داشتم به مدرسه می رفتم، فکر محشری برای مهمانی امی به ذهنم رسید.
انیشتین وقتی ایده نسبیت به ذهنش رسید چند سال داشت؟
این پیتزای موزی خوشمزه است!
ممنون. این ایده دیروز وقتی در باغ وحش بودم به ذهنم رسید.
به طور خلاصه
او بانمک، بامزه ، پولدار و مجرد است. خلاصه عالیه!
به طور خلاصه. من معتقدم همه باید ضد قانون مالیات جدید رای بدهند.
خلاصه اش کنم ، دیگر نمی خواهم اینجا کار کنم.
نظرت در مورد آن فیلم چیست؟
خب خلاصه بگویم بدترین فیلمی بود که امسال دیده ام.
به میل خود
به اختیار خودش تمام ظرف ها را شست.
برادرم تصمیم گرفت که تمام خانه را به میل خودش تمیز کند.
خانواده اش تصمیم داشتند به او بگویند یک کار برای خودش پیدا کند، اما او به میل خودش یک کار پیدا کرد.
گربه را گذاشتی بیرون؟
نه، به میل خودش در را باز کرد و بیرون رفت.
یکبار برای همیشه
او تصمیم گرفت یکبار برای همیشه ترتیب موهای دماغش را بدهد.
میخواهم یکبار برای همیشه از دست آن سوسک ها خلاص شوم.
او تصمیم گرفت یکبار برای همیشه سیگار کشیدن را ترک کند.
با آن چکش میخواهی چیکار کنی؟
میخواهم یکبار برای همیشه صدای زنگ هشدار ماشین را قطع کنم.
باعث رخدادی شدن
مدل موی جدیدت ممکن است مشکلاتی برایت به وجود اورد.
جلسه منجر به چند طرح جدید برای آینده شرکت شد.
باران شدی باعث افزایش پشه ها شد.
من فکر میکنم نباید سگ و گربه را با هم تنها بگذاریم.
حق با توست. ممکنه مشکل به وجود بیاورند.
تن به کاری دادن
او به کار کردن در شهر بازی تن داد چون به پولش احتیاج داشت.
او به کار کردن در شرکت پدرش تن داد.
تو مجبور نیستی به همان کاری که پدر و مادرت انجام می دهند تن بدهی.
در مورد نمره امتحانت ناراحت نیستی؟
نه. قبول کرم که دانش آموز ضعیفی هستم.
گفتگو، در ماشین.
مامان، جمی به من دست میزنه.
بسه ، خسته شدم انقد ازتون خواستم بس کنید. نمیتونین خودتون درست رفتار کنین؟
من کاری نکردم. او منو اذیت میکنه.
مثل هر روز، یک چیز همیشگیه.
او به من دست میزنه، او منو اذیت می کنه.
این بحث رو تمومش میکنین یا من ماشینو نگه دارم؟
او شروع کرد مامان.
من نکردم.
این بحث مزخرف رو یکبار برای همیشه تموم کنین.
نانسی بهتره تمومش کنی قبل از اینکه او منو دیوونه کنه.
تو نمیتونی .
بسه. بهتره هر دوتا تون به یک شب آرام در خانه تن بدین.
هردوتاتون تنبیه هستین. و نه تلویزیون نه اسباب بازی نه دوست هیچی درکار نیست. و هیچ حرفی نباشه وگرنه به تنبیهاتتون اضافه می کنم. اصطلاحات در متن.
پسرم داره دوران نوجوانی را سپری می کند. با آن همه چیز هایی که در زندگی اش داره میگذره، برایش سخت است که دستورالعمل های ساده را به خاطر بسپارد.
این مسئله باعث مشکلاتی می شود.
به طور مثال، در خانه ما چهارشنبه روز شستن لباس هاست.
پسرم عادت داشت همیشه داخل جیب هایش پول جا می گذاشت.
او هیچ وقت به میل خودش لباس هایش را چک نمی کرد.
هر روز من به او یاد آوری می کردم این کار را بکند، ولی او همیشه فراموش می کرد.
من این حقیقت را پذیرفتم که باید به چک کردن جیب هایش ادامه دهم.
بعد فکری به ذهنم رسید تا یکبار برای همیشه عادت بد پسرم را تمام کنم.
به پسرم گفتم: من هر مقدار پولی که در جیب هایت پیدا کنم را داخل یک شیشه می گذارم.
وقتی به مقدار کافی پول جمع کردم، باید از آن پول برای بیرون برن ممن به شام و دیدن یک فیلم استفاده کنی.
خلاصه می خواستم به روشی مثبت به پسرم درس بدهم.
چهارشنبه بعد، داخل اتاق پسرم را نگاه کردم. او من را ندید. او را تماشا کردم که روی تختش نشست و همه جیب هایش را به دنبال پول گشت.
او چند سکه از شلوارش بیرون آورد. من خیلی خوشحال بودم! ولی در کمال تعجب، پسرم سکه ها را داخل جیب برگرداند. بعد بلند شد و کیج پولش را از داخل کیفش در آورد. او یک اسکناس یک دلاری بیرون آورد و آن را عمدا به سکه های داخل جیب اضافه کرد! هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم او بخواهد مادرش را به شام و دیدن یک فیلم ببرد. خیلی خوشحال شدم!
متن انگلیسی درس
lesson 7
add to
Eating lots of chocolate will only add to your acne problem.
The flooding only added to the problems caused by the storm.
The new research will add to our understanding of genetics.
Mom, why are you giving me your dirty socks?
I want to add to your collection.
day after day
Day after day, he waited for her to call back.
Day after day, she waited for a letter, but none came.
He walked past the house day after day without really noticing it.
How can that old man just sit in the park day after day?
That’s a statue.
go through = experience something unpleasant, go through.
She went through a stressful time last year.
He went through some medical tests last week.
When we travel, we always go through the same argument about where to stay.
Let’s go on the roller coaster one more time!
No thanks. I don’t want to go through that again.
have to
I have to eat.
We have to buy more bread. I have to finish this paper by Monday.
Can you go to the movies with me?
Sorry. I have to babysit tonight.
hit upon
He hit upon a great idea for a birthday gift.
I hit upon a great idea for Amy’s party while I was walking to school today.
How old was Einstein when he hit upon the idea of relativity?
This banana pizza is delicious!
Thanks. I hit upon the idea while at the zoo yesterday.
in short
He’s cute, funny, rich, and single. In short, he’s perfect!
In short. I believe everyone should vote against the new tax.
In short, I don’t want to work here any more.
What did you think of the movie?
Well, in short, it was the worst movie I’ve seen this year.
of one’s own accord
He washed the dishes of his own accord.
My brother decided to clean the house of his own accord.
Her parents were going to tell her to get a job, but she got one of her own accord.
Did you put the cat outside?
No, he opened the door and went out of his own accord.
once and for all
He decided to take care of his nose-hair problem once and for all.
I am going to get rid of those cockroaches once and for all!
He decided to stop smoking once and for all.
Where are you going with that hammer?
I am going to make that car alarm stop once and for all!
give rise to
Your new hair style might give rise to some problems.
The meeting gave rise to some new plans for the future of the company.
The heavy rain gave rise to an increase in the number of mosquitoes.
I don’t think we should leave the dog and cat alone together.
You’re right. It could give rise to problems.
resign oneself to
He resigned himself to working at the amusement park because he needed the money.
She resigned herself to working in her father’s company.
You don’t have to resign yourself to the same kind of life your parents had.
Aren’t you upset about your test score?
No. I just resigned myself to being a poor student!
Dialogue, in the car
Mom, Jimmy is touching me.
Enough, I’m sick of asking you to stop. Can’t you children behave of your own accord?
I didn’t do anything. She’s bothering me.
Day after day, it’s the same thing. He’s touching me, she’s bothering me. Are you going to stop this arguing or do I have to stop the car?
He started it mom.
I did not.
I want you to stop this non sense once and for all.
Nancy better stop it before she makes me really mad
You can’t make me.
That’s it. The two of you better resign yourselves to a quiet night at home. You’re both grounded. No television, no toys, no friends, nothing. And no more talking or I will add to your punishment.
Idioms in context
My son is going through adolescence. With all that is going on in his life, he has a hard time remembering simple instructions. This gives rise to some problems.
For example, Wednesday is the day to wash clothes at our house. My son used to always leave money in his pockets. He never checked his clothes of his own accord.
Day after day I reminded him to do it, but he always forgot. I resigned myself to the fact that I’d have to keep checking his pockets for him.
Then I hit upon an idea to put a stop to my son’s bad habit once and for all. I told my son, “I am going to put any money that I find in your pockets in a jar. When I have collected enough money, you have to use it to take me out to dinner and a movie.” In short, I wanted to teach my son a lesson in a positive way.
On the next Wednesday, I looked into my son’s room. He didn’t see me. I watched him sit down on his bed and check all of his pockets for money.
He took a few coins out of his pants. I was so happy! However, to my surprise, my son put the coins pack into the pocket. Then stood up and got his wallet out of his bag. He took out a dollar bill and added it to the coins in the pocket on purpose! I never thought he wanted to take his mother to dinner and a movie. I was flattered!
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.