سرفصل های مهم
سر میز شام
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
سر میز شام.
به طور عادی = اغلب اوقات، معمولا، به طور عادی.
به طور عادی باید لباس های سفید و رنگی ات را جدا از هم بشویی.
معمولا باید گوشت کمتر و سبزیجات بیشتری بخوری.
به طور عادی، معلم وقتی دانش آموزها زودتر از موعد کلاس را ترک میکنند خوشش نمی آید.
فکر میکنی بتوانم این موز را بخورم؟
خب، معمولا غذا خوردن در مترو مجاز نیست.
عدم توانایی در فکر کردن= قادر به فکر کردن نبودن، عدم توانایی در فکر کردن.
کلمه ای به ذهنم نمی رسد.
او نمی دانست با فیل داخل حیاط پشتی اش چه کند.
مردی که راجع بهش صحبت میکنی را میشناسم،اما اسمش را یادم نمی اید.
در مورد اینکه شام چی بپزم چیزی به ذهنم نمی آید.
بیا پیتزا سفارش بدیم!
ایده یا فکری به ذهن آدم رسیدن= فکر کردن، به برنامه ای رسیدن.
باید یک نقشه ای پیدا کنیم.
کی این ایده به ذهنت رسید؟
طرحی به ذهنش رسید تا مشکل را حل کند.
اسم سگت را تویتی گذاشتی؟
بهترین اسمی است که به ذهنم رسید!
مخفف= روش کوتاه تر برای گفتن اسم، کوتاه شده.
این دوستم کروناتینو کالنوتانکاس است. دوستانش او را به صورت کوتاه شده کی سی صدا می زنند.
اسم من الکساندره اما میتونی من را به صورت کوتاه الکس صدا کنی.
من برای شرکت خودرو سازی سایتل یا کوتاه شده SAC کار میکنم.
این چه نوع ماشینی است؟
یک ماشین خودروی شاسی بلند مخفف شدش SUV.
با وجودِ = علی رغم چیزی، علی رغم، با وجود.
با وجود باران، به ساحل رفتند.
علی رغم هوای بد، به پیاده روی رفتیم.
شرکت علی رغم فروش در حال کاهش به استخدام کارمندان جدید ادامه می داد.
سفرت به مکزیک چطور بود؟
با وجود طوفان اوقات خیلی خوبی داشتم.
درخواست کردن از= درخواست از شخص الف برای دادن ب، نگاه کردن به الف برای بدست آوردن ب.
او برای پشتیبانی همیشه چشمش به پدر و مادرش است.
اگر پول کافی نداری برای کمک گرفتن باید از پدر و مادرت بخواهی.
او وقتی به یک شغل نیاز داشت از بهترین دوستش نصیحت و مشورت خواست.
نگران امتحان نباش. میتوانیم با هم بخوانیم. خوب است که میدانم برای کمک میتوانم سراغ تو بیایم. ممنون!
نه الف نه ب= الف و ب هیچکدام نیستند یا انجام نمی دهند، نه الف نه ب.
نه من و نه برادرم به بلند قدی پدرمان نیستیم.
نه من و نه خواهرم به زیبایی مادرم نیستیم.
او دنبال استاد دانشگاهش گشت اما او نه در دفترش بود نه در کلاس درس.
الف: نه جیم و نه امی به سینما نمی روند.
ب: پس فکر می کنم فقط خودمان دو نفر باشیم.
اشاره کردن به چیزی= نشان دادن ، اشاره کردن به چیزی.
ببخشید. می توانید یک آرایشگاه به من نشان بدهید؟
پیشخدمت به غذای مخصوص سرآشپز داخل منو اشاره کرد.
او روی نقشه مکان هایی که بازدید کرده بود را نشان داد.
الف: واو! آن دختر واقعا زشت است.
ب: باید اشاره کنم که او خواهر منه.
تصادفی ملاقات کردن= به طور شانسی کسی را دیدن، به کسی برخورد کردن.
یک حسی داشتم که به تو برمیخورم!
من اغلب در ایستگاه اتوبوس به ادم هایی که میشناسم برمیخورم.
وقتی که در هالیوود بودم،به یک بازیگر معروف در سوپر مارکت برخوردم.
الف: چرا انقدر کارت در فروشگاه طول کشید؟
ب: شانسی معلم مدرسه ابتدایی قدیمی ام را دیدم.
وقتی بحث چیزی باشد= راجع به چیزی کنار آمدن، وقتی بحث چیزی باشد.
وقتی صحبت از ریاضی باشد او چیز زیادی نمی داند.
وقتی صحبت از توضیح دادن چیز های سخت باشد، او بهترین معلم است. وقتی بحث ماشین ها در میان باشد او چیز زیادی نمی داند.
الف: میتونی کمک کنی این نرم افزار را روی کامپیوتر نصب کنم؟
ب: متاسفم. وقتی پای کامپیوتر وسط باشد من یک احمق واقعی ام.
گفتگو، سر میز شام.
الف: حدس بزن امروز به کی برخوردم. ب: کی؟ الف: رابرت اسمیت. ب: کی؟ الف: رابرت اسمیت، پسری که چمن هایمان را کوتاه می کرد. ب: چیزی به ذهنم نمیرسه. چه شکلی بود؟
الف: یادته موهای بلوند داشت و عینک میزد. خیلی قدش کوتاه بود.
ب: نه. هیچ بچه ای با این مشخصات به ذهنم نمیرسه.
الف: به هرحال، او دانشگاه رفتن رو شروع کرده.
الان نه موهاش بلونده و نه عینک میزنه.
الان موهای مشکی داره و خیلی بلند تره.
با این حال که بزرگ شده هنوز ادامس بادکنکی می جََوَد.
ب: الان یادم اومد. ما به طور مخفف باب صداش میزدیم.
الف: درسته، باب ادامس بادکنکی.
اصطلاحات در متن.
من و همسرم به جشن تجدید دیدار دبیرستان در شهر قدیمی مان رفتیم.
تقریبا صد نفر آنجا بودند.
به طور عادی من از دیدن ادم ها لذت می برم.
اما وقتی صحبت مهمانی های بزرگ و پر سر و صدا در میان باشد من خیلی خسته می شوم.
به همسرم گفتم ترجیح می دهم زیاد نمانم.
شوهرم خاطرنشان کرد باید دست کم به آدم هایی که می شناختیم سلامی بکنیم.
در آن مهمانی به چند دوست قدیمی برخوردیم، بنابراین با وجود جمعیت ، به من خوش گذشت.
طی مهمانی مرد جوانی پیش ما آمد. او به ما گفت: سلام اقا و خانوم براون.
او آشنا به نظر می رسید اما نمیدانستم آن مرد جوان را قبلا کجا دیده بودم.
میدانستم منتظر کمک شوهرم بودن فایده ای ندارد.
او در پیدا کردن اسم هایی که با چهره ها بخواند افتضاح است.
این بار اسم آن شخص به ذهن هیچ کدام از ما نیامد.
مدتی با مرد جوان حرف زدیم و بعد زوجی پیش ما آمدند.
دان و لیز ویلسون بودند. اسمش الیزابت است اما همه به طور مخفف او را لیز صدا می زنند. آنها دوستان ما بودند.
ما ارتباطمان را با آنها حفظ کرده بودیم، ولی خیلی سال بود که آنها را ندیده بودیم.
مرد جوان بعد از چند دقیقه ما را ترک کرد تا با چند تا از دوستان دیگرش صحبت کند.
من به ویلسون ها گفتم: معذرت میخواهم شما را به آن مرد خوب جوان معرفی نکردیم. نه من و نه شوهرم نتوانستیم اسم او را بفهمیم.
آقای ویلسون گفت: مشکلی نیست او پسر ماست.
متن انگلیسی درس
At the dinner table
as a rule = most of the time; normally, as a rule.
You should wash your white clothes and colored clothes separately, as a rule.
You should eat less meat and more vegetables, as a rule.
As a rule, the teacher does not like it when students leave early.
Do you think I can eat this banana?
Well, as a rule, eating is not allowed on the subway.
be at a loss = be unable to think, be at a loss.
I’m at a loss for words.
She was at a loss about what to do with the elephant in the backyard.
I know the man you are talking about, but I’m at a loss to think of his name.
I am at a loss as to what to cook for dinner.
Let’s order pizza!
come up with = think of, come up with
We have to come up with a plan.
When did you come up with that idea?
He came up with a plan to solve the problem.
You named your dog Tweety?
It’s the best I could come up with!
for short = a shorter way to say a name, for short.
This is my friend Koronotino Calenotangae. His friends call him KC for short.
My name is Alexander, but you can call me Alex for short.
I work for Seattle Auto Company or SAC for short.
What kind of car is that?
It’s a sport utility vehicle- SUV for short.
in spite of = regardless of something; despite, in spite of.
In spite of the rain, they went to the beach.
In spite of the bad weather, we will go hiking.
The company kept hiring new employees in spite of its decreasing sales.
How was your trip to Mexico?
I had a great time in spite of the hurricane!
look to A for B = turn and ask A to give B, look to A for B.
She usually looks to her parents for support.
You should look to your parents for help if you don’t have enough money.
He looked to his best friend for advice when he needed a job.
Don’t worry about the test. We can study together.
It’s nice to know that I can look to you for help. Thanks!
neither A nor B = both A and B do not or are not, neither A nor B.
Neither I nor my brother is as tall as our father.
Neither I nor my sister is as beautiful as my mother.
She looked for her professor, but he was neither in his office nor in the classroom.
Neither Jim nor Amy are going to the movie.
I guess it’s just the two of us then.
point out = indicate, point out
Excuse me. Could you point out a barbershop?
The waiter pointed out the chef’s special on the menu.
He pointed out the places he visited on the map.
Wow! That girl is really ugly!
I should point out that she’s my sister.
run into = meet by chance, run into
I had a feeling, I’d run into you!
I often run into people I know at the bus stop.
While I was in Hollywood, I ran into a famous actor in the supermarket.
What took you so long at the store?
I ran into my old elementary school teacher.
when it comes to = regarding; when dealing with, when it comes to.
He doesn’t know very much when it comes to mathematics.
When it comes to explaining difficult subjects, she is the best teacher.
He doesn’t know very much when it comes to cars.
Can you help me install this computer program?
Sorry. When it comes to computers, I am a real dunce.
Dialogue, at the dinner table
Guess who I ran into today.
Who?
Robert Smith.
Who?
Robert Smith, the boy who used to cut our lawn.
I’m at a loss. What does he look like?
Remember, he had blond hair and glasses. He was really short.
Nope. I’m not coming up with any kid like that in my memory.
Anyway, he’s starting collage. Now he has neither blond hair, nor glasses. He has dark hair and he’s much taller. But in spite of the fact that he is grown up, he still chews bubble gum.
Now I remember him. We used to call him Bob, for short.
Right, Bubble gum Bob.
Idioms in context
My husband and I went to a high school reunion party in our old town. Almost one hundred people were there. As a rule, I enjoy meeting people.
But when it comes to large, noisy parties, I get very tired. I told my husband that I would prefer not to stay for too long. My husband pointed out that we should at least say hello to the people that we knew. We did run into several old friends at the party, so in spite of the crowd I still had a good time.
During the party, a young man came up to us. “Hello, Mr. and Mrs. Brown,” he said to us.
He looked familiar, but I didn’t know where I had seen the young man before. I knew it was no use looking to my husband for help. He is terrible at coming up with names to match with faces. This time, we were both at a loss to think of his name. We talked with the young man for a while and then a couple came up to us. It was Don and Liz Wilson. (Her name is Elizabeth, but everyone calls her Liz for short). They were friends of ours. We had kept in touch, but had not seen them for many years.
The young man left after a few minutes to talk with some of his other friends. I told the Wilsons, “I’m sorry we did not introduce you to that nice young man. Neither my husband nor I could figure out his name.”
“That’s all right,” said Mr. Wilson, “He is our son.”
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.