در یک رستوران مجلل

دوره: اصطلاحات روزمره ی انگلیسی - کتاب دوم / درس 1

در یک رستوران مجلل

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

در یک رستوران مجلل

تشکیل شدن از= دربرداشتن، تشکیل شدن از، تشکیل شدن از

خرده نان های ما از مرغوب ترین مواد اولیه تشکیل شده است

دانش اموزان کلاس از کشور های آمریکا، کانادا و انگلستان تشکیل شده اند.

آب از هیدروژن و اکسیژن تشکیل شده است.

الف: آن مجسمه خیلی جالبی است.

ب: بله،از چوب، شیشه و کفش های قدیمی تشکیل شده.

تمیز و مرتب کردن= تمیز پاک،

باید شیشه جلوی ماشینت را تمیز کنی.

باید میزت را تمیز کنی،خیلی کثیف است.

او قفسه را خالی کرد تا هم اتاقی جدیدش بتواند از آن استفاده کند.

الف: شام کِی است؟

ب: چند دقیقه دیگر. خواهش میکنم کمکم کن چیز های روی میز را بردارم.

تصادفی برخورد کردن با = پیدا شدن برحسب اتفاق، اتفاقی یافتن.

اتفاقی در حیاط پشتی خوردم به این. کسی می داند این چیست؟

در خانه پدر و مادرم تصادفی به چند عکس قدیمی برخورد کردم.

در یک فروشگاه موسیقی اتفاقی به آلبوم آخرِ خواننده محبوبش خورد.

الف:خواهش میکنم تکلیف مدرسه من را چک کن.

ب: حتما. اگر به اشتباهی برخورد کنم به تو خبر می دهم.

لباس خوب پوشیدن= لباس مخصوص یک مناسبت را پوشیدن، لباس خوب پوشیدن.

اوه. آن ویلی دیوانه است. او دوست دارد لباس های(عجیب و غریب مناسبت های مختلف را ) بپوشد.

در روز هالووین بچه های زیادی به صورت ارواح و هیولاها لباس می پوشند.

برای مهمانیِ خانه پدر و مادرت لازم است لباس خاصی بپوشم؟

الف: چرا آن لباس را خریدی؟

ب: می خواهم برای مهمانی لباس مناسبی بپوشم.

به خواب رفتن= به خواب رفتن، خوابیدن

الان وقت خواب رفتن نیست!

وقتی داری رانندگی میکنی خوابت نبرد!

تقریبا هر روز در کلاس خوابش می برد.

الف: واقعا خسته به نظر میرسی.

ب: دیشب نتوانستم بخوابم.

پر کردن= نوشتن تمام اطلاعات لازم در فرم با اپلیکیشن، پر کردن.

لطفا این فرم را پر کنید.

همه وقتی وارد کشوری می شوند باید یک فرم گمرکی را پر کنند.

میتوانید به من کمک کنید این فرم را پر کنم؟ متوجه آن نمیشوم.

الف: دوست دارم درخواست یک کارت اعتباری را بدهم.

ب: خیلی خوب. فقط این فرم را پر و آن را امضا کنید.

الان که فکرش را میکنم= با نگاهی به گذشته، الان که فکرش را میکنم.

الان که فکرش را میکنم، شاید این مدل اصلاح مو فکر چندان خوبی نبود.

با نگاهی به گذشته، در دبیرستان باید سخت تر درس خوانده بودم.

با نگاهی به گذشته راحت میتوانید تمام اشتباهات قبلی تان را ببینید.

الف: وای، چقدر پُرم!

ب: من هم همینطور. الان که فکرش را می کنم، باید فقط یک پیتزا سفارش داده بودیم.

به طور کلی= عموما، در نظر گرفتن تمام جوانب، به طور کلی.

به طور کلی، واقعا از سفرم به کانادا لذت بردم.

به طور کلی، از زمانی که در ایالات متحده (گذراندم )لذت بردم.

با اینکه بعضی بخش های آن فیلم ریتم کندی داشت، به طور کلی خوب بود.

الف: در مورد آن امتحان چه فکر می کنی؟

ب: به طور کلی، احساسم این بود که خیلی آسان است.

رهسپار شدن= ترک کردن مکان یا شخص، شروع یک سفر، راه افتادن.

صبح، او به سمت پارک که آن طرف خیابان بود رفت.

صبح زود راه افتاد به بازار برود.

همه چیز را داخل ماشینش جا داد و رهسپار کالیفرنیا شد.

الف: باب الان رفته؟

ب: آره، امروز صبح زود رفت.

پیشخدمتی کردن= سرویس دادن داخل رستوران، گارسونی کردن.

متنفرم از اینکه پیشخدمتیِ خوک ها را بکنم.

مردی که دیشب گارسون ما بود لهجه فرانسوی داشت.

همزمان چند تا میز را می توانی سرویس بدهی؟

الف: ببخشید،هیچ کس هنوز سفارش ما را نگرفته.

ب: خیلی معذرت میخواهم. فوری یک گارسون برایتان می آورم.

مکالمه، در یک رستوران مجلل.

الف: امروز آرتور پیشخدمت ماست؟

اون گارسون مورد علاقه من تو اینجاست.

ب: من درخواست دادم، پس احتمالا اون پیشخدمت ماست.

الف: اوه خدای من.

اونا این میزو خوب تمیز نکردن.

یه تیکه های چسبناک اینجاست.

ب: بهشون دست نزن.

یه نفرو صدا میزنم بیاد تمیزش کنه.

ببخشید.

س: بله قربان.

ب: همسرم به یک نقطه چسبناک رو این میز برخورد کرده. میتونین یک نفر رو پیدا کنین تا تمیزش کنه؟

س: حتما.

الف: کارکنان اینجا از کارمندان حرفه ای تشکیل شده است.

همه اونها خیلی مودب و کارآمد هستند.

ب: درسته، به طور کلی، اینجا یک رستوران درجه یکه.

یه مقدار گرونه ولی ارزشش رو داره.

الف: اون مرده اونجا رو ببین.

اون اصلا لباس مناسبی نپوشیده.

اون کروات یا ژاکت نپوشیده.

ب: اون مل گیبسون هستش.

اصطلاحات در متن.

من در بوستون به دانشگاه می رومولی پدر و مادرم الان در فلوریدا زندگی میکنند. طی تعطیلات تابستانی، رفتم انها را ببینم. سه شنبه بعد از ظهربا اتوبوس از مرکز بوستون راه افتادم. پنج شنبه شب، در فلوریدا از اتوبوس پیاده شدم. در اتوبوس برای خوابیدن مشکلات زیادی داشتم، بنابراین وقتی به خانع پدر و متدرم رسیدم خیلی خسته بودم. الان که فکرش را میکنم، احتمالا باید با هواپیما به فلوریدا رفته بودم.

چند روز بعد از اینکه در فلوریدا بودم، دوباره به خوبی استراحت کرده بودم. ولی، کمی بعد حوصله ام سر رفت. دوستانم همه در بوستون بودند. تصمیم گرفتم یک شغل گیر بیارم. در یک رستوران محلی اتفاقی به یک آگهی برای یک کار بر خوردم. یک فرم در خواست کار را پر کردم و فوری استخدام شدم.

روز اول کار، زود از خواب بلند و حاضر شدم. مجبور نبودم برای کار لباس لباس خاصی بپوشم، ولی باید یک لباس فرم می پوشیدم. رستوران همه را مجبور می کرد یک پیراهن سفید رسمی و شلوارک های سیاه بپوشند. کارمندان از دانش اموز های دبیرستانی و دانشجویان تشکیل می شد.

اول،هیچ مشتری ای نبود، ولی حوالی ظهر،رستوران شلوغ شد. من به مشتری ها سرویس دادم و به جمع کردن وسایل از روی میز ها کمک کردم. به طور کلی،کار نسبتا راحتی بود. خیلی شلوغ نبود ولی خیلی هم کند نبود (آرام کار نمی کردیم).

هنگامی که جمعیتی (که برای) ناهار (آنجا بودند) شروع به ترک آنجا کردند، دم میزی که پیر مرد و پیرزنی انجا نشسته بودند ایستادم. در حینی که داشتم بشقاب های خالی یشان را بر می داشتم، پیر مرد از من پرسید:«تو اهالی شمالی؟»

من گفتم:« بله اقا. من اهل بوستون هستم. گمان می کنم از روی نحوه حرف زدنم فوری توانستند تشخیص دهید اهل شمالم.»

پیرزن گفت:« اوه، نه. ما هیچ وقت قبلا پاهایی به سفیدی مال تو را ندیده بودیم.»

متن انگلیسی درس

be composed of = comprise, be made of, be composed of

Our crumbs are composed of only the finest ingredients!

The class was composed of students from the US, Canada, and England.

Water is composed of hydrogen and oxygen.

That’s a very interesting sculpture.

Yes, it’s composed of wood, glass, and old shoes.

clean off = clear; take everything off, clean off.

I think you need to clean off your windshield.

You should clean off your desk.It’s very dirty.

He cleaned off the shelf so that his new roommate could use it.

When is dinner?

In a few minutes. Please help me clean off the table.

come across = find by chance, come across.

I came across this in the backyard. Does anyone know what it is?

I came across some old photographs at my parent’s house.

She came across her favorite singer’s latest album at the record store.

Please check my homework.

Sure. If I come across any mistakes, I’ll tell you.

dress up = wear fancy clothes for a special occasion, dress up

Oh. that’s just crazy Willy. He likes to dress up.

Many children dress up as ghosts and monsters on Halloween.

Do I need to dress up for dinner at your parent’s house?

Why did you buy that suit?

I want to dress up for the party.

fall asleep = go to sleep, fall asleep

Now is not the time to fall asleep!

Don’t fall asleep when you are driving!

He falls asleep in class almost every day.

You look really tired.

I couldn’t fall asleep last night.

fill out = write all of the information needed on a form or application, fill out

Please fill out the form.

Everyone has to fill out a customs form when they enter a country.

Can you help me fill out this form? I don’t understand it.

I’d like to apply for a credit card.

OK. Just fill out this form and sign it.

in retrospect = looking back at the past, in retrospect.

In retrospect, maybe the haircut wasn’t such a good idea.

In retrospect, I should have studied harder in high school.

You can see all of your past mistakes easily in retrospect.

Wow, I am so full!

Me, too. In retrospect, we should have ordered only one pizza.

on the whole = in general; all things considered, on the whole

On the whole, I really enjoyed my trip to Canada.

On the whole, I enjoyed my time in the United States.

Although there were some slow parts, on the whole the movie was good.

What did you think of the test?

On the whole, I felt it was quite easy.

set out = leave; begin a journey, set out.

In the morning, he set out for the park across the street.

He set out for the market early in the morning.

She packed everything in her car and set out for California.

Did Bob leave already?

Yeah, he set out early this morning.

wait on = serve someone in a restaurant, wait on.

I hate waiting on pigs.

The man who waited on us last night had a French accent.

How many tables can you wait on at the same time?

Excuse me, no one has waited on us yet.

I am very sorry. I’ll get a waiter right away.

Dialogue, at a fancy restaurant

Will Arthur wait on us this evening? He’s my favorite waiter here.

I requested him so he should be our waiter.

Oh, my. They didn’t clean off this table very well. There is a sticky spot here.

Don’t touch it. I’ll call someone over to clean it. Excuse me.

Yes, sir.

My wife came across a sticky spot on the table. Can you find someone to clean it up for us?

Right away.

The staff here is composed of such professionals. They are all so polite and efficient.

Yes, on the whole, this is really a first class restaurant. It is a little expensive but worth it.

Look at that man over there. He didn’t dress up at all. He’s not wearing a tie or a jacket.

That’s Mel Gibson.

Idioms In Context

I go to college in Boston, but my parents now live in Florida. During the summer vacation, I went to visit them. I set out from downtown Boston by bus on Tuesday afternoon. Thursday night, I got off the bus in Florida. I had a lot of trouble falling asleep on the bus, so I was exhausted by the time I arrived at my parents’ house. In retrospect, I probably should have just taken a plane to Florida.

After I was in Florida for a few days, I was well rested again. However, I soon got bored. My friends were all in Boston. I decided to get a job. I came across an advertisement for a job at a local restaurant. I filled out an application and got hired right away.

On the first day of work, I got up early and got ready. I didn’t have to dress up for work, but I did have to wear a uniform. The restaurant made everyone wear a formal white shirt and black shorts. The staff was composed of high school and college students.

At first, there were no customers, but around noon, the restaurant got crowded. I waited on customers and helped clean off tables. On the whole, it was pretty easy work. It wasn’t too busy but it wasn’t too slow either.

As the lunch crowd started to leave, I stopped at a table where an old man and an old woman were sitting. As I was picking up their empty plates, the old man asked me, “Are you from the north?”

I said, “Yes, sir. I’m from Boston. I guess You could tell right away I was from the north, because of the way I speak.”

“Oh no,” the old woman said. “We have never seen legs as white as yours before.”

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.