سرفصل های مهم
کبوتر وحشی
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
کبوتر وحشی
ظاهر شدن، پیدا شدن= به جایی رسیدن؛ حضور یافتن ، ظاهر شدن
جغد اواخر شب پیدایش شد.
او سه ساعت با تاخیر حاضر شد.
مرد برای کار پیدایش نشد.
آیا نِیت امشب به مهمانی می آید؟
بله گفت حدود ساعت 7:00 پیدایش می شود.
کنار هم= نزدیک به همدیگر، کنار هم
آنها کنار هم قدم می زدند.
درختان در کنار رودخانه کنار هم رشد می کردند.
آنها کنار هم روی نیمکت نشستند.
آیا در مدرسه کنار اِمی می نشینی؟
بله ما پشت یک میز کنار هم می نشینیم.
کُند شدن= کندتر شدن، کاهش سرعت ، کند شدن
او باید سرعتش را کم کند.
قطار با رسیدن به ایستگاه سرعت خود را کم کرد.
وقتی از کنار بچه ها رد میشد، سرعتش را کم کرد.
لطفا سرعتتان را کم کنید، خیلی سریع راه می روید.
عذرخواهم، آهسته تر راه میرم.
تا الان= تاکنون، تا حالا، تا الان
او تاکنون هفت تا هات داگ خورده است.
امسال هوا تا الان خشک بوده است.
من تاکنون سه آدم جدید ملاقات کرده ام.
کارت با آن کتاب تقریبا تمام شده است؟
نه تا الان فقط دو فصل را خوانده ام.
دیر یا زود= در پایان؛ در نهایت؛ به موقع ، دیر یا زود
دیر یا زود ، به خودش آسیب خواهد زد.
پلیس دیر یا زود دزد را می گیرد.
نگران نباش او دیر یا زود اینجا خواهد بود.
عاشق این هستم که نیم بها وارد سینما شوم.
مراقب باش دیر یا زود آنها متوجه میشوند که شما دانشجو نیستید!
بد حرف زدن، پشت کسی حرف زدن= بد گفتن در مورد، بد حرف زدن از، بدگفتن، پشت سر کسی حرف زدن.
او شروع به بد حرف زدن از نامزد سابقش کرد.
کارگران پشت سر صاحب کارخانه بد گفتند.
او پشت سرمردی که با دوستش ازدواج کرد بد گفت.
چرا همه از پشت سر کیتی حرف می زنند؟
چون او حریص و نامهربان است.
پشت سر کسی حرف های خوب زدن= چیزهای خوب گفتن، تعریف کردن، خوب کسی را گفتن
او همیشه به خوبی از والدینش یاد می کند.
رئیس از کارگر جدید تعریف کرد.
معلم از پسرت تعریف می کند.
آیا مردم پشت سر او حرف های خوب می زنند؟
بله همینطوره، آنها می گویند او بسیار صبور و مهربان است.
پول خرج کردن برای= استفاده از پول برای پرداخت چیزی، پول صرف کردن
چقدر خرج شلوارت کردی؟
او تمام پول خود را صرف قمار می کند.
من در آن سفر به هاوایی پول زیادی خرج کردم.
هر هفته چقدر برای غذا هزینه می کنید؟
گمان میکنم حدود 50 دلار، شما چطور؟
نماد چیزی بودن= بیانگر، منظور؛ نشانه بودن ، نماد چیزی بودن
کبوتر نماد صلح است.
قلب به معنای عشق است.
در چین رنگ قرمز نماد خوش شانسی است.
سر حرف اسم وسطت مخفف چیست؟
حرف S مخصوص سیمون است، نام پدربزرگم بود.
بیدار ماندن= نرفتن به رختخواب، بیدار ماندن
پسر تا دیر وقت بیدار ماند و بازی های ویدیویی انجام داد.
کودکان اجازه نداشتند بعد از ساعت 9:00 بیدار بمانند.
او دیشب مجبور شد تا دیر وقت بیدار بماند و درس بخواند.
دیشب ساعت 3:00 صبح خوابیدم.
عجب تا دیروقت بیدار بودی!
پایبند بودن به چیزی= دنبال کردن؛ پایبند ماندن ، چسبیدن به چیزی
ماهی باید به آب بچسبد.
سعی کردم گیتار یاد بگیرم ، اما فکر می کنم فقط به پیانو پایبند خواهم ماند.
دکترش گفت که او باید به برنامه رژیم فعلی خود پایبند باشد.
به پدر و مادرم قول دادم امشب درس بخوانم ، اما می خواهم بازی های رایانه ای بازی کنم!
بازی های رایانه ای انجام نده به قولت پایبند بمان!
مانند= مثلا، مثل، مانند
حیواناتی مانند میمون ها و گوریل ها نخستی سان هستند.
این فروشگاه لوازم الکترونیکی مانند رادیو ، کامپیوتر و دوربین می فروشد.
ما به بسیاری از شهرهای ایتالیا مانند رم ، ونیز و میلان سر زدیم.
پدرت در مغازه اش چه چیزی می فروشد؟
او وسایل ورزشی مانند توپ بسکتبال ، دوچرخه و کفش می فروشد.
استفاده کردن از، سوء استفاده کردن= استفاده کردن از، سود بردن از، استفاده کردن
باید از این هوای خوب استفاده کنیم و به ساحل برویم.
او از قیمت پایین استفاده کرد و دو جین خودکار خرید.
بچه ها از تعطیلات استفاده کرده و به باغ وحش رفتند.
باب در یک فروشگاه سی دی فروشی کار می کند او می تواند به ما تخفیف بدهد!
ما نباید از او سوء استفاده کنیم.
به کسی رفتن= شبیه کسی بودن، شباهت داشتن، به کسی رفتن
آن پسر به پدرش رفته.
او واقعاً دنبال مادرش رفته.
تو واقعاً به پدربزرگت رفته ای.
جو یک بازیکن فوتبال عالی است.
او به پدرش رفته، او در ورزش بسیار ماهر است.
مراقبت کردن از= توجه داشتن به؛ مراقب چیزی بودن؛ محافظت کردن، مراقبت کردن از
باید قول بدی از آنها مراقبت کنی.
پرستار از آن بیمار مراقبت می کرد.
مادرم به خوبی از من مراقبت می کند.
یک هفته اینجا نخواهم بود، آیا می تونی از گربه من مراقبت کنی؟
بله من هر روز به او غذا و آب میدهم و باهاش بازی می کنم.
یاد گرفتن، کلاس رفتن= یاد گرفتن، کلاس رفتن
او کلاس آواز می رود.
بچه ها پیانو یاد میگیرند.
من آموزش رقص دیدم.
چطور یاد گرفت اینقدر خوب گیتار بزنه؟
شش سال آموزش گیتار می دید.
بلند شدن از زمین= پرواز کردن ؛ ترک کردن ، بلند شدن
هلی کوپتر آماده پرواز است.
قبل از اینکه خداحافظی کنم اینجا را ترک کرد.
هواپیما به موقع پرواز خواهد کرد.
بیایید با ماشین چرخی در اطراف شهر بزنیم.
باشه بعد از اینکه غذایم را تمام کردم ، برویم.
شرکت کردن در= درگیر شدن، پیوستن به؛ مشارکت در، شرکت کردن
متاسفم فکر نمی کنم شما بتوانید در بازی ما شرکت کنید.
شرکت در المپیک مایه افتخار است.
او می خواست در جلسه شرکت کند.
در نمایشگاه علوم شنبه شرکت می کنی؟
می خواهم ، اما نمی توانم من شنبه میرم خونه مادربزرگم.
برگزار شدن= رخ دادن، اتفاق افتادن، پدید آمدن، اتفاق افتادن
کسوف یا خسوف هر چند سال یک بار اتفاق می افتد.
المپیک 2000 در سیدنی استرالیا برگزار شد.
همایش در هتل هیات برگزار خواهد شد.
پیک نیک فردای مدرسه کجا برگزار می شود؟
در پارک سایمون برگزار می شود.
افتخار کردن به= افتخار کردن
او به کارش افتخار می کند.
من به نقاشی ام افتخار می کنم.
او به نمرات خوب پسرش افتخار می کرد.
مادرت همیشه غذاهای خوشمزه ای درست می کند!
بله ، او به آشپزی اش افتخار می کند.
کبوتر وحشی
در ژاپن ، داستان های بسیاری مانند این داستان وجود دارد که به کودکان می گوید چگونه باید به والدین خود احترام بگذارند.
مدت ها پیش ، پسر کوچکی بود که به برادر و خواهرهایش نرفته بود.
او هرگز به حرف مادرش گوش نمی داد اگر مادر به پسر می گفت یک کاری انجام دهد ، او برعکسش عمل می کرد.
اگر مادر به او می گفت در خانه شان پشت سر مهمان حرف های خوب بزند، او پشت سر مهمان فقط بد می گفت.
اگر مادر از او می خواست در نظافت خانه مشارکت کند ، اتاقش را بهم می ریخت.
اگر مادر از پسر می خواست آهسته تر راه برود تا بتوانند کنار هم راه بروند ، پسر وحشیانه می دوید.
اگر مادر به او می گفت که بخوابد ، او تمام شب بیدار می ماند.
مادر او را بسیار دوست داشت اما او پسر بچه بدقلقی بری بزرگ کردن بود.
تا اینکه، روزی فکری به سر مادرزد او تصمیم گرفت از این حقیقت استفاده کند که پسرش همیشه عکس آنچه را که می خواست انجام می داد، او می خواست پسرش کلاس پیانو برود ، بنابراین به او گفت: پسر ، لطفا هرگز نواختن پیانو را یاد نگیر.
البته پسر می خواست این کار را بکند او خیلی سخت درس خواند و مادرش به نوازندگی فوق العاده او افتخار کرد.
دیر یا زود همه ما پیر می شویم هنگامی که مادر به پایان زندگی خود نزدیک می شد ، نگران بود که پسرش کجا او را به خاک می سپارد، او فكر كرد تا الان پسرم همیشه خلاف آنچه من می خواستم انجام داده است من باید به همین ترفند پایبند باشم من می خواهم بر روی تپه دفن شوم من به پسرم می گویم كه مرا در اقیانوس دفن كند سپس او مرا بر روی تپه دفن خواهد کرد.
هنگامی که سرانجام مرگ مادر رخ داد ، پسر به شدت ناراحت شد. او گفت: من در تمام زندگی ام همیشه برعکس آنچه مادرم می خواست انجام می دادم. اکنون که او مرده، من دقیقاً همان کاری را که او می خواست انجام می دهم.
بنابراین پسر مادرش را در کنار اقیانوس به خاک سپرد او پول زیادی را صرف یک قبر خوب کرد ولی وقتی بعداً برای مراقبت از قبر مادرش حاضر شد ، مد بالا بود و آب اقیانوس قبر را پوشاند وقتی او تابستان به قبر سرزد ، دید که خورشید زمین را سوزانده و ترکهای زیادی در قبر داشت شکل می گرفت.
پسر آنقدر بابت قبر مادر بینوایش احساس بدی پیدا کرد که افتاد و مرد در همان لحظه مرگ ، او به کبوتر وحشی تبدیل شد و خانه اش را کنار اقیانوس درست کرد.
حال اگر به اقیانوس بروید ، ممکن است ناله های غمگین کبوتر وحشی را بشنوید. این ناله ها نشانه غم و اندوهی است که آن پسر هنوز به خاطر مادرش حس می کند.
متن انگلیسی درس
Lesson 14 The Wild Pigeon
show up = arrive at a place; turn up, show up
The owl showed up late at night.
She showed up three hours late.
The man didn’t show up for work.
Is Nate coming to the party tonight?
Yes, He said he would show up around 7:00.
side by side = next to each other, side by side
They walked side by side.
The trees grew side by side along the river.
They sat side by side on the bench.
Do you sit next to Amy at school?
Yes I do, we sit side by side at the same desk.
slow down = become slower; reduce speed, slow down
He should slow down.
The train slowed down as it reached the station.
She slowed down when she drove by the children.
Please slow down, you’re walking too fast.
Sorry, I’ll walk more slowly.
so far = thus far; up to now, so far
He’s eaten seven hot dogs so far.
The weather has been dry so far this year.
I have met three new people so far.
Are you almost finished with that book?
No, I’ve only read two chapters so far.
sooner or later = in the end; eventually; in time, sooner or later
Sooner or later, he’s going to hurt himself.
The police will catch the thief sooner or later.
Don’t worry, she’ll be here sooner or later.
I love getting into movies for half-price.
Be careful Sooner or later they are going to find out that you’re not a college student!
speak ill of = say bad things about; speak badly of; condemn, speak ill of
He began to speak ill of his ex-girlfriend.
The workers spoke ill of the factory owner.
She spoke ill of the man who had married her friend.
Why does everybody speak ill of Katie?
Because she is greedy and unkind.
speak well of = say good things about; speak highly of; praise, speak well of
He always speaks well of his parents.
The boss spoke well of the new worker.
The teacher speaks well of your son.
Do people speak well of her?
Yes they do, they say she’s very patient and kind.
spend on = use money to pay for something, spend on
How much did you spend on your pants?
He spends all his money on gambling.
I spent too much money on that trip to Hawaii.
How much do you spend on food each week?
About $50, I guess, how about you?
stand for = represent; mean; be a sign of, stand for
The Dove stands for peace.
The heart stands for love.
In China the color red stands for good luck.
What does your middle initial stand for?
The S is for Simon, it was my grandfather’s name.
stay up = not go to bed; remain awake, stay up
The boy stayed up late playing video games.
The children were not allowed to stay up after 9:00.
He had to stay up late to study last night.
I went to sleep at 3:00 am last night.
Wow, you stayed up late!
stick to = follow; adhere to, stick to
The fish should stick to water.
I tried playing the guitar, but I think I will just stick to piano.
I Her doctor said that she should stick to her current diet plan.
I promised my parents I would study tonight, but I want to play computer games!
Don’t play computer games, stick to your promise!
such as = for example; like; say, such as
Animals such as monkeys and gorillas are primates.
The store sells electronic goods such as radios, computers, and cameras.
We visited many cities in Italy such as Rome, Venice, and Milan.
What does your dad sell in his store?
He sells sporting goods, such as basketballs, bicycles, and shoes.
take advantage of = make use of; profit from, take advantage of
We should take advantage of the nice weather and go to the beach.
He took advantage of the low prices and bought a dozen pens.
The kids took advantage of the holiday and went to the zoo.
Bob works at a CD store, he can give us a discount!
We shouldn’t take advantage of him.
take after = look like; resemble, take after
The boy takes after his father.
She really takes after her mother.
You really take after your grandfather.
Joe is an excellent soccer player.
He takes after his father, he is very good at sports.
take care of = look after; keep an eye on; protect, take care of
You must promise to take care of them.
The nurse took care of the sick patient.
My mother takes good care of me.
I’ll be gone for one week, can you take care of my cat?
Yes, I’ll give her food and water, and play with her every day.
take lessons = learn, take lessons
He is taking singing lessons.
The children take piano lessons.
I took lessons in dancing.
How did she learn to play the guitar so well?
She took lessons for six years.
take off = rise in flight; leave, take off
The helicopter is ready to take off.
She took off before I could say goodbye.
The plane will be taking off on time.
Let’s go for a drive in the country.
Okay, after I finish eating we’ll take off!
take part in = be involved in; join in; participate intake part in
I’m sorry, I don’t think you can take part in our game.
It is an honor to take part in the Olympics.
She wanted to take part in the meeting.
Are you going to take part in the science fair on Saturday?
I want to, but I can’t, I’m going to my grandmother’s house on Saturday.
take place = occur; happen; come about, take place
An eclipse takes place every few years.
The 2000 Olympics took place in Sydney, Australia.
The conference will take place at the Hyatt Hotel.
Where will the school picnic be tomorrow?
It’ll take place at Simon’s Park.
take pride in = be proud of; pride oneself on, take pride in
He takes pride in his work.
I take pride in my painting. She took pride in her son’s good grades.
Your mom always makes delicious food!
Yes, she takes pride in her cooking.
The Wild Pigeon
In Japan, there are many stories such as this one that tell children how they should respect their parents.
A long time ago, there was a little boy who didn’t take after his brothers and sisters.
He never listened to his mother, if the mother told the boy to do one thing, he would do just the opposite.
If the mother told him to speak well of a guest in their house, the boy would only speak ill of the guest.
If she asked him to take part in cleaning the house, he would make his room a mess.
If the mother asked the boy to slow down so that they could walk side by side, the boy would take off running wildly.
If she told him to go to bed, he would stay up all night.
The mother loved him very much, but he was a difficult child to raise.
Then, one day the mother had an idea, she decided to take advantage of the fact that her son always did the opposite of what she asked, she wanted her son to take piano lessons, so she told him, “Son, please never learn to play the piano.”
Of course, the boy wanted to do it, he studied very hard and his mother took pride in his wonderful playing.
Sooner or later we all get old as she neared the end of her life, the mother worried about where her son would bury her “So far,” she thought, “my son has always done the opposite of what I wantedو I should stick to this same trick I want to be buried on the hillو I will tell my son to bury me by the ocean, then he will bury me on the hill.”
When the mother’s death finally took place, the son felt terribly sad.
He said, “All of my life I always did the opposite of what my mother wanted, now that she is dead, I will do exactly what she wanted.”
So the son buried his mother by the ocean, he spent a lot of money on a nice grave.
However, when he showed up to take care of her grave later, it was high tide and the ocean’s water covered it, when he stopped by the grave in summer, he saw that the sun had burned the ground and many cracks were growing in the grave.
The son felt so terrible about his poor mother’s grave that he fell down dead, at the moment he died, he turned into a wild pigeon and made his home by the ocean.
Now, if you go to the ocean, you may hear the sad cries of a wild pigeon.
These cries stand for the sadness that the son still feels for his mother.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.