کفش های روباه برر

دوره: اصطلاحات روزمره ی انگلیسی - کتاب اول / درس 12

کفش های روباه برر

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

درس دوازده کفش های روباهِ برر

اصطلاحات هدف

البته= بله، قطعاً، حتما، درسته، البته

البته که من از مدل موی جدیدت خوشم میاد!

البته اگه سرت شلوغه، مجبور نیستی بیای.

می تونیم به کنسرت بریم؟ البته که می تونیم.

فوتبال دوست داری؟

البته که فوتبال رو دوست دارم! به خاطر همینه که هر روز فوتبال بازی می کنم!

بدون وقفه = بدون توقف، مداوم، بدون توقف

جاده همینطور ادامه می یابد.

آنها تمام طول شب را کار کردند و کار کردند.

روزها بدون وقفه باران بارید.

دیشب عمه ات تلفن زد؟

بله! سه ساعت یکسره حرف زد!

پیاده= قدم زنان، پیاده

او سفر را با پای پیاده انجام داد.

در شهرم با پای پیاده می توانی همه جا بروی.

آنها بعد اینکه ماشین شان خراب شد مجبور بودند پیاده بروند.

اآیا با اتوبوس به مدرسه می روی؟

نه، با اتوبوس نمی روم. پیاده می روم.

عمدا= تعمدا، عمدا، از روی عمد

معذرت میخوام نوشیدنی رو ریختم. عمدی نبود.

او عمدا به سرویس مدرسه نرسید چون از رفتن به مدرسه خوشش نمی آید.

عمدا فنجان را شکست.

اهی! عمدا من رو زدی؟

نه، عمدا نزدم. تصادفی بود.

طبق زمانبندی= بدون تاخیر، سر موقع، طبق زمانبندی

اتوبوس معمولا براساس زمان بندی می آید.

جلسه طبق زمان بندی آغاز نشد.

امیدوارم هواپیمایم طبق برنامه پرواز کند.

امروز قطار دیر خواهد آمد؟

نه، قطار طبق زمان بندی می رسد.

برعکس= نه، ابدا، برعکس

او تنبل نیست. برعکس او خیلی فعال است.

سردت است؟ برعکس! گرمم است!

به نظر نمی آید خسته باشی. برعکس خیلی سرحال به نظر می آیی!

آیا فیلم بد بود؟

برعکس، بهترین فیلمی بود که تا الان دیده بودم!

در راه یا سر راه= رفت و آمد، در طول سفر، در یا سر راه

در سر راه شهر بعدی یک پمپ بنزین وجود دارد.

او امروز صبح در مسیر رفتن به محل کار یک گوزن دید.

در مسیر خانه سری به اداره پست می زنم.

هیچ شیری نداریم. می توانی امروز کمی شیر بخری؟

باشه. امروز در راه مدرسه به خانه کمی شیر می خرم.

در تعطیلات آخر هفته= در شنبه یکشنبه، در تعطیلات آخر هفته.

آنها قصد دارند تعطیلات آخر هفته به ماهیگیری بروند.

قبلا تعطیلات آخر هفته راهپیمایی می کردیم.

آخر هفته ها پسرم را به پارک می بردم.

آخر هفته قصد داری چه کاری انجام بدی؟

قصد دارم شنبه فوتبال بازی کنم و یکشنبه به کلیسا بروم.

سر وقت= طبق برنامه، به موقع

او می خواست به موقع به جلسه اش برسد.

اکثر آدم ها سر وقت آمدند.

این قطار همیشه سرو وقت می آید.

بیا الان به مدرسه برویم. من نمی خواهم دیر به کلاس برسم.

نگران نباش. سر وقت میرسیم.

گهگاه= گاهی اوقات، گاه و بیگاه، هر از گاهی، هر چند وقت یکبار

گهگاه دوست دارم غذای دریایی بخورم.

دوست قدیمی ام هر از گاهی به من زنگ می زند.

بعضی اوقات او به کنسرت های راک می رود.

دوست داری بروی فیلم ببینی؟

نه، ولی گاهی ویدیویی کرایه می کنم.

از نفس افتاده= کم نفس، به سختی نفس کشیدن، از نفس افتاده

بعد از مدت زیادی دویدن از نفس افتاده بود.

او بعد از بالا رفتن از پله ها نفس نفس می زد.

وقتی به بالا رسیدیم از نفس افتاده بودیم.

چرا نفس نفس می زنی؟

چون از خانه ام تا اینجا را دویدم.

از مد افتاده= قدیمی، از مد افتاده

مدل مویش از مد افتاده است.

کامپیوترم همین الانش از مد افتاده است.

داروی تاریخ مصرف گذشته را استفاده نکن.

نمی توانم جاده جدید در نقشه را پیدا کنم.

احتمالا نقشه قدیمی است.

از کنار کسی یا چیزی رد شدن= رد شدن، از کنار چیزی گذشتن

وقتی از کنار دوستش رد شد، سلام کرد.

حدود ساعت 2 سگ بزرگی را دیدم که از کنار خانه ام رد شد.

مردمی که در امتداد خیابان بودند در هنگام عبور رژه دست تکان می دادند.

می دانی خانه آنِ کجاست؟

بله می دانم. هر موقع که از مدرسه به خانه برمیگردم از کنارش عبور میکنم.

از حال رفتن= از هوش رفتن، غش کردن، بیهوش شدن

او دارد از حال می رود.

سرش به درخت خورد و بیهوش شد.

اگر نفست را برای مدت زیادی نگه داری بیهوش می شوی.

او خوابیده؟

نه، کمی خوند دید و غش کرد!

سر زدن= ملاقات کردن، خدمت کسی رسیدن، سر زدن، ملاقات کردن

من فردا سری به مادربزرگم خواهم زد.

ما به دیدار اقوام خود رفتیم.

بیایید گاهی اوقات به آنها سر بزنیم.

بیایید به کِوین سر بزنیم.

فکر خوبیه! مدت زیادی است که او را نمی بینم.

توجه کردن به= تمرکز کردن بر؛ توجه کردن به ، توجه کردن

هنگام رانندگی باید به علائم رانندگی توجه کنید.

او در کلاس حواسش پرت بود. به من توجه کن!

آیا او در کلاس به معلم توجه می کند؟

نه ، توجه نمی کند. او فقط با دوستانش صحبت می کند و روی میزش نقاشی می کشد.

انتخاب کردن بین چند چیز= انتخاب کردن، برگزیدن

یکی را که دوست داری انتخاب کن!

او لباس خوبی برای مهمانی انتخاب کرد.

من بهترین سیب داخل سبد را انتخاب کردم و برداشتم.

من می خواهم پیراهن بخرم ، اما نمی دانم چه رنگی بگیرم.

کمکت می کنم یک رنگی را انتخاب کنی!

بلند کردن= برداشتن، بلند کردن

چکش را بلند کن.

قلم را برداشت و نامه ای نوشت.

کلاهش را برداشت و سرش گذاشت.

این اتاق چقدر به هم ریخته است! اسباب بازی هایت را بردار (جمع کن).

باشه مامان. جمع میکنم.

تکه تکه= کم کم، یکی یکی، ذره ذره

او پازل را قطعه قطعه کنار هم قرار داد.

او کل کیک را تکه تکه خورد.

او بشقاب شکسته را تکه تکه برداشت.

چگونه آن مجسمه بزرگ را جابجا کردند؟

آن را از هم جدا کردند و قطعه قطعه جا به جا کردند.

شوخی کردن= شوخی کردن، سر به سر کسی گذاشتن.

سگ در حال سر به سر گذاشتن گربه است.

او به خاطر شوخی با خواهرش به مشکل خورد.

هیچوقت دوباره سر به سر من نذار!

دوست دارم بند کفش های برادرم را باز کنم ، مدادش را پنهان کنم و داخل تختش قورباغه بگذارم.

کار خوبی نیست! همیشه از این شوخی ها با او میکنی؟

اگر همواره سری به بخش جنوبی ایالات متحده بزنید ، ممکن است داستان هایی در مورد خرگوش برر، روباه و خرس برر بشنوید. در این داستان ها ، خرگوش برر همیشه سر به سر روباه و خرس برر می گذارد. اگر این به داستان توجه کنید ، ممکن است بتوانید درس را بگیرید. این داستان ها قدیمی هستند اما درس ها هرگز قدیمی نمی شوند.

هر چند وقت یک بار ، خرگوش برر به خرید می رفت. یک روز ، او در راه شهر بود که روبار برر او را تعقیب کرد. خرگوش برر در یک کنده قدیمی پنهان شد. ممکن است فکر کنید خرگوش برر داخل کنده درخت بترسد. برعکس ، خرگوش برر برای خودش آواز می خواند. آواز خواندن ادامه یافت و ادامه یافت. سرانجام ، روباه برر گفت: “از آن کنده بیرون بیا وگرنه من آن را قطعه قطعه می کنم تا تو را گیر بیاورم!”

خرگوش برر به روباه برر گفت: “آخر هفته ، خرس برر برای گرفتن ماهی به رودخانه می رود. بعد او با کیسه پر از ماهی اش پیاده به خانه می رود. اگر بگذاری بوم ، نشانت می دهم که چگونه آن را بدست آوری “

روباه برر موافقت کرد و به سمت جاده رفتند. درست سر وقت، خرس برر آمد قدم زنان از رودخانه آمد. خرگوش برر یک کفشش را در آورد و آن را در جاده قرار داد. بعد پشت درختی پنهان شد. وقتی خرس برر کفش را دید با خود گفت: “باید آن را بردارم. اما، البته ، لنگه دیگر کفش را ندارم.” بنابراین او به راه رفتن ادامه داد.

خرگوش برر دوباره کفشش را پوشید و جلوتر از خرس به سمت دیگری از جاده دوید. بخاطر دویدن از نفس افتاده بود. لنگه دیگر کفشش را در جاده گذاشت. وقتی خرس برر کفش را در جاده دید کیسه ماهی اش را زمین گذاشت تا برگردد و کفش دیگر را بردارد. خرگوش برر کفش و کیف ماهی را برداشت و به استقبال روباه برر دوید.

آخر هفته بعد ، روباه برر در جاده منتظر ماند تا بار دیگر خرس برر را فریب دهد. روباه برر کفشش را در جاده قرار داد و پشت درخت پنهان شد. چند ساعت بعد ، درست طبق برنامه ، خرس بررقدم زنان از رودخانه آمد. هنگامی که از کنار درخت عبور می کرد ، لنگه کفش را در جاده دید. خرس برر آن را برداشت و در کیسه اش گذاشت و به راه رفتن ادامه داد.

روباه برر تعجب کرد. او به دنبال خرس برر دوید و گفت: “خرس برر! من کفشم را گم کردم. آن را ندیده ای؟”

خرس برر کفش را از کیسه اش بیرون آورد و پرسید: “این کفش توست؟”

روباه برر گفت: “بله!”

سپس خرس برر فهمید که این روباه ببر بود که آخر هفته قبل او را سر کار گذاشته بود. خرس برر گردن روباه برر را گرفت و او را کتک زد تا اینکه روباه برر غش کرد.

متن انگلیسی درس

of course = yes; certainly; sure; no problem, of course

Of course I like your new hairstyle!

If you are busy, you don’t have to come, of course.

“Can we go to the concert?” “Of course we can.”

Do you like soccer?

Of course I like soccer! That’s why I play it every day!

on and on = without stopping; continuously, on and on

The road goes on and on.

They worked on and on through the night.

It rained on and on for days.

Did your aunt call last night?

Yes! She talked on and on for three hours!

on foot = by walking, on foot

He made the journey on foot.

You can go everywhere on foot in my town.

They had to go on foot after their car broke down.

Do you go to school by bus?

No, I don’t. I go on foot.

on purpose = deliberately; intentionally, on purpose

I’m sorry I split the drink. It wasn’t on purpose.

He missed the school bus on purpose because he didn’t like school.

She broke the cup on purpose.

Hey! Did you hit me on purpose?

No I didn’t. It was an accident.

on schedule = without delay; on time, on schedule

The bus usually arrives on schedule.

The meeting did not start on schedule. I hope that my plane is on schedule.

Will the train be late today?

No, it will arrive on schedule.

on the contrary = no; not at all, on the contrary

He’s not lazy. On the contrary, he’s very active.

“Are you cold?” “On the contrary! I’m quite warm!”

You don’t look exhausted. On the contrary, you seem very healthy!

Was that movie bad?

On the contrary, it was the best movie I’ve ever seen!

on the/ one’s way = going or coming; during the journey, on the/ one’s way

There is a gas station on the way to the next city.

On the way to work this morning she saw a deer.

I will stop by the post office on my way home.

We don’t have any milk. Can you buy some today?

Okay. I’ll buy some on the way home from school today.

on the weekend = on Saturdays and Sundays, on the weekend

They are going fishing on the weekend.

We used to go hiking on weekends.

I take my son to the park on the weekend.

What are you going to do on the weekend?

I’m going to play soccer on Saturday and go to church on Sunday.

on time = on schedule; punctually, on time

He wanted to get to his meeting on time.

Most of the people came on time.

This train is always on time.

Let’s go to school now. I don’t want to be late for class.

Don’t worry. We’ll be on time.

once in a while = sometimes; occasionally; now and then; at times, once in a while

Once in a while, I like to eat seafood.

My old friend calls me once in a while.

Once in a while, he goes to rock concerts.

Do you like to go to movies?

No, but I rent a video once in a while.

out of breath = breathless; hard breath, out of breath

After running so long, he was out of breath.

She was out of breath after running up the stairs.

By the time we reached the top, we were out of breath.

Why are you out of breath?

Because I ran here from my house.

out of date = outdated; old-fashioned, out of date

He haircut is out of date.

My computer is already out of date.

Don’t take medicine that is out of date.

I can’t find the new road on this map.

It’s probably out of date.

pass by = go past, pass by

He said hello as the passed by his friend.

I saw a big dog passing by my house around two o’clock.

People along the street waved as the parade passed by.

Do you know where Ann’s house is?

Yes, I do. I pass by it every day when I walk home from school.

pass out = faint; become unconscious, pass out

He is passing out.

She hit her head on the tree and passed out.

You will pass out if you hold your breath for too long.

Is he sleeping?

No, he saw some blood and passed out!

pay a visit = visit; call on; pay a call; go to see, pay a visit

I will pay a visit to my grandma tomorrow.

We paid a visit to our relatives.

Let’s pay a visit to them sometimes.

Let’s pay a visit to Kevin.

Good idea! I haven’t seen him for a long time.

pay attention to = focus on; concentrate on, pay attention to

You should pay attention to road signs when you are driving.

He was not paying attention in class.

Pay attention to me!

Does he pay attention to the teacher in class?

No, he doesn’t. He only talks to his friends and draws pictures on his desk.

pick out = choose; single out, pick out

Pick out one you like!

She picked out a nice dress for the party.

I picked out the best apple in the basket.

I want to buy a shirt, but I don’t know which color to get.

I’ll help you pick out a color!

pick up = lift, pick up

Pick up the hammer.

He picked up the pen and wrote a letter.

She picked up her hat and put it on.

This room is a mess! Pick up your toys.

OK, Mom. I will.

piece by piece = bit by bit; one by one; piece meal piece by piece

He put the puzzle together piece by piece.

She ate the whole cake piece by piece.

He picked up the broken dish piece by piece.

How did they move that big sculpture?

They took it apart and moved it piece by piece.

play a tricks on = play a joke on; play tricks on, play a tricks on

The dog is playing a trick on the cat.

He got in trouble for playing a trick on his sister.

Don’t ever play a trick on me again!

I like to untie my brother’s shoes, hide his pencils, and put frogs in his bed.

That’s not nice! Do you always play tricks on him?

If you ever pay a visit to the south part of the United States, you might hear the stories of Brer Rabbit, Brer Fox, and Brer Bear. In these stories, Brer Rabbit always plays tricks on Brer Fox and Brer Bear. If you pay attention to the story, you might be able to pick out the lesson. These stories are old, but the lessons never go out of date.

Once in a while, Brer Rabbit went shopping. One day, he was on the way to town when Brer Fox chased him. Brer Rabbit hid in an old log. You might think Brer Rabbit would be scared in the log. On the contrary, Brer Rabbit was singing to himself. The singing went on and on. Finally, Brer Fox said, “Come out of that log or I’ll tear it apart piece by piece to get you!”

Brer Rabbit told Brer Fox, “On the weekend, Brer Bear goes to the river to catch fish. Then he goes home on foot , with his bag full of fish. If you let me go, I’ll show you how to get it.”

Brer Fox agreed and they went to the road. Right on time, Brer Bear came walking from the river. Brer Rabbit took off one shoe and put it in the road. Then he hid behind a tree. When Brer Bear saw the shoe he said to himself, “I should pick it up. But, of course, I don’t have the other shoe.” So he kept walking.

Brer Rabbit put on his shoe again and ran ahead to another part of the road. He was out of breath from running. He put the other shoe in the road. When Brer Bear saw the shoe in the road he put down his bag of fish to walk back and get the other shoe. Brer Rabbit picked up his shoe and the bag of fish and ran to meet Brer Fox.

The next weekend, Brer Fox waited by the road on purpose to trick Brer Bear again. Brer Fox put his shoe in the road and hid behind a tree. A few hours later, right on schedule, Brer Bear came walking from the river. As he was passing by the tree, he saw the shoe in the road. Brer Bear picked it up, put it in his bag, and kept walking.

Brer Fox was surprised. He ran after Brer Bear and said, “Brer Bear! I lost my shoe. Have you seen it?”

Brer Bear took the shoe out of his bag and asked, “Is this your shoe?”

Brer Fox said, “Yes!”

Then Brer Bear knew that it was Brer Fox who tricked him the weekend before. Brer Bear grabbed Brer Fox by the neck and beat him until Beer Fox passed out.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.