سگی با نژاد جیندو

دوره: اصطلاحات روزمره ی انگلیسی - کتاب اول / درس 4

سگی با نژاد جیندو

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

درس چهار سگ جیندو

بابت چیزی سپاسگزار بودن= قدردان بودن؛ سپاسگزار بودن ، شکرگزار بودن

آن بچه کانگورو بابت عشق و مراقبت مادرش سپاسگزار است.

گدا به خاطر سکه ممنونو سپاسگزار بود.

آن مجرم به خاطر بخشش قاضی سپاسگزار بود.

بعضی از مردم داخل ایستگاه مترو می خوابند چون خانه یا تختی ندارند.

چه وحشتناک من خیلی بابت خانه ام شاکر هستم.

عادت داشتن به= آشنا بودن با، خو گرفتن با، عادت داشتن به

دیگر درد نمی کند گمان می کنم به آن عادت کرده باشم.

او عادت دارد صبح زود از خواب بیدار شود.

تارزان به زندگی در جنگل عادت داشت.

تو شش ماه در مکزیک زندگی کرده ای از آن خوشت میاید؟

از آن خوشم می آید، ولی معده ام هنوز به غذای مکزیکی عادت نکرده.

مشتاق بودن= خوشحال بودن به؛ تمایل داشتن به، آماده بودن ، مایل بودن

سرباز مشتاق بود از کشورش دفاع کند.

سم متمایل بود به دوستش پول قرض بدهد.

خانم ایر مشتاق تدریس در آن مدرسه کوچک بود.

تمایلی داری در انجام تکلیف درس شیمی ام به من کمک کنی؟

بله، دارم، اما الان سرم شلوغ است امشب کمکت میکنم.

نگران بودن بابت: مضطرب بودن، نگران بودن ، نگران شدن

نگران نوزاد هستم.

کشاورز نگران وضع هوا بود.

او نگرانِ سلامتی اش بود.

من نگران سگمان هستم.

من هم همینطور سه روز است چیزی نخورده.

ارزش داشتن= به اندازه کافی مفید بودن، از نظر ارزش برابر ، ارزشمند بودن

الماس ها گرانقیمت هستند، ولی بعضی از مردم فکر می کنند آنها ارزش خرید دارند.

این هتل محشر است ارزشش را داردیک شب اضافه بمانیم.

ماشینمان قدیمی است، ولی ارزش نگه داشتن را دارد.

این فیلم ارزش دیدن دارد؟

نه، ندارد دیشب آن را دیدم و افتضاح بود.

به خاطر = به واسطه؛ در نتیجه؛ به دلیل، به علت، به خاطر اینکه

او به خاطر ژاکت جدیدش خوشحال است.

نمی تواند دوچرخه اش را براند چون پنچر است.

به خاطر وضع هوا نتوانستیم برویم.

دیروز بیسبال بازی کردی؟

نه، نکردم به خاطر باران نتوانستیم بیسبال بازی کنیم.

در زمان کوتاه؛ خیلی زود ، طولی نکشید

خیلی زود، خرگوش بزرگی مثل من خواهی بود.

شام به زودی حاضر خواهد بود.

به زودی، سندی از دبیرستان فارغ التحصیل خواهد شد.

هوا دارد سردتر می شود.

بله، همینطور است، و فکر می کنم به زودی برف شروع می شود.

تعلق داشتن= متعلق بودن، مالک بودن ، متعلق بودن به

خرس عروسکی مال برادر کوچکم است.

آن کشتی تفریحی مال خانم واندربیلت است.

این کسب و کار مال من است.

این کیف مال مکس است؟

نه، نیست این مال کتی است.

بین خودمان باشد= بین خودمان باشد، رازداری، بین خودمان بماند

بین خودمان باشد، فکر می کنم آن یارو یک مشکلی داشته باشد.

بین خودمان باشد، فکر می کنم گِرگ خوشتیپ است.

بین خودمان باشد، فکر می کنم غذای اینجا خیلی بد است.

خواهش می کنم ماجرایی که همین الان برایت تعریف کردم به کسی نگو.

به کسی نمی گویم بین خودمان نگهش می دارم.

خاموش کردن= خاموش کردن آتش، فرو نشاندن، خاموش کردن

وقتی شمع را فوت می کنی یک آرزو بکن.

باد وزید و آتش را خاموش کرد.

او قبل از رفتن به رختخواب شمع را خاموش کرد.

وای نه چرا اینجا اینقدر تاریک است؟

باد شمع ها را خاموش کرد.

گریختن از= فرار کردن از؛ دور شدن از؛ رها شدن،رها کردن

می خواست از گروه بگریزد و جدا شود.

از جمعیت جدا شد.

سگ از صاحبش گریخت.

سیلویا چطور برنده مسابقه دو شد؟

او همراه دیگر دونده ها بود، بعد از آنها جدا شد و اول از همه از خط پایان رد شد!

ناگهان رخ دادن= اتفاق ناگهانی یا اجباری ؛ اتفاق افتادن ناگهان

یکدفعه بحثی درگرفت.

وقتی جنگ در کشورش در گرفت او تنها یک بچه بود.

در بازی بیسبال دعوایی درگرفت.

چرا امروز برای کار دیر کردی؟

امروز صبح در آپارتمانم یک آتش سوزی رخ داد.

باعث شدن= باعث اتفاقی شدن، منجر شدن؛ منجر به ایجاد چیزی شدن

باران ماه ژولای باعث سیل خواهد شد.

سال ها استرس باعث بیماری او شد.

کار سخت باعث موفقیت او شد.

این تابستان هوا نسبت به آنچه در گذشته بوده گرمتر است چرا اینطور است؟

نمی دانم بعضی ها فکر می کنند هوای گرمتر ناشی از آلودگی هواست.

داخل آوردن= وارد شدن، دعوت به داخل کردن

سگم هر صبح روزنامه ام را داخل می آورد.

مطمئن شو خاک و کثافت را داخل نیاوری.

دکتر گفت بیمار بعدی را بیاور داخل.

وای نه روز پیک نیکمان دارد باران می گیرد!

مشکلی نیست من همبرگر ها را به خانه می برم و تو می توانی کیک را بیاوری داخل.

بیرون آوردن= چیزی را برای کسی فاش کن ، بیرون آوردن

عکسی از دوستش را بیرون آورد.

پیرزن انگشتری طلایی را بیرون آورد.

آن دو مرد را بیاور بیرون.

می روم پرتقالی از یخچال بردارم چیزی می خواهی؟

بله می توانی مقداری هندوانه بیاوری بیرون، لطفا؟

تنهایی= تنها؛ به تنهایی ، توسط خودش

دوست دارد تنها بازی کند.

آن دختر تنهایی به سینما رفت.

بعد از چند روز تمرین، بچه ها می توانستند تنهایی و بدون کمک شنا کنند.

می خواهم تنهایی به کتابخانه بروم.

چرا؟

کلی درس برای خواندن دارم و نمی خواهم کسی مزاحمم شود.

راستی= درضمن، علاوه بر این ، اتفاقاً

در ضمن، پدرش یک دکتر است.

راستی، می توانم کمی پول از تو قرض بگیرم؟

راستی، کِی داری به آمریکا می روی؟

شنیدم داری به یک خانه جدید نقل مکان می کنی.

بله راستی، یک مبل و چند تا صندلی لازم نداری؟

از راه= رفتن از طریق، از راه

از خیابان لایون می توانی به دونداس برسی.

ما با کشتی از راه دریای مدیترانه به اروپا رفتیم.

آنها از راه آن پل خاکی به آمریکای شمالی آمدند.

معلم گفت باید آن کتاب را بخوانم؟

نه او به صورت پیشنهاد گفت که باید آن را بخوانی؟

لغو کردن= لغو اتفاقات برنامه ریزی شده، لغو کردن

مجبور شد جشن تولد را لغو کند چون احساس مریضی می کرد.

رئیس جلسه را لغو کرد.

باران بارید بنابراین آنها بازی بیسبال را لغو کردند.

دیروز مجبور شدند بازی فوتبال را لغو کنند.

چطور؟

یکی از تیم ها به اندازه کافی بازیکن نداشت.

سر زدن= بازدید کردن، برای دیدن آمدن، سر زدن

رفت سری به دوستش بزند.

آمد سری به من بزند ولی من خانه نبودم.

وقت داری سری به مادربزرگت بزنی؟

دونالد کجاست؟

فکر میکردم امشب با ما فوتبال بازی می کند.

می خواست، ولی چند تا از قوم و خویش هایش سرزده به دیدن او آمدند.

سگ جیندو

سگ ها ارزش این را دارند که به عنوان حیوان خانگی نگهداری شوند چون آنها مشتاقند برای خانواده ی مالکشان هر کاری بکنند.

آنها از خانه نگهبانی می دهند، روزنامه را داخل خانه می آورند و با بچه ها خوب بازی می کنند.

در کره، به خاطر یک ماجرای مشهور، می دانند که سگ های جیندو باهوش ترین و وفادارترین سگ ها هستند.

براساس این ماجرا، یک سگ جیندو جان مردی را نجات داد با اینکه باعث مرگ خودش شد.

خیلی پیشتر، مردی رفت تا سری به دوستش در شهر دیگری بزند مرد مجبور بود از راه مسیری از میان جنگل پیاده به شهر دیگر برود.

او دوست نداشت تنهایی راه برود، بنابراین مرد سگش را با خودش برد.

وقتی مرد به خانه دوستش رسید، دید که مهمانی بزرگ با نوشیدنی در جریان است.

دوستش او را به داخل خانه دعوت می کرد و کمی شراب برایش آورد نوشیدنی خیلی خوب بود، بنابراین مرد زیاد نوشید.

او به نوشیدن مشروب عادت داشت، بنابراین نگران این نبود زیاد بخورد ولی، به زودی، مرد خیلی مست شد (بین خودمان باشد، فکر می کنم مشکل اعتیاد به مشروب یا زیادی نوشیدن مشروب داشت).

در نهایت مرد به این نتیجه رسید که وقتش است نوشیدن را تمام کند و به خانه رود.

او از مهمانی جدا شد و با سگش به خانه رفت.

سر راه مرد کم کم احساس خستگی کرد او نشست تا استراحتی کند ولی به خاطر آن همه مشروب که نوشیده بود سریع خوابش برد.

سگ کنار مرد دراز کشید و منتظر ماند او بیدار شود.

بعد، یکدفعه، سگ بوی دودی را احساس کرد. آتشسوزی ای در جنگل رخ داده بود.

باد آرامی داشت می وزید، ولی آتش را خاموش نکرد.

باد باعث شد آتش بزرگتر شود!

سگ سعی کرد با پارس کردن مرد را بیدار کند ولی مرد زیادی مست بود.

او بیدار نمی شد سگ صدای رودخانه کوچکی را نزدیک راه جاده شنید.

سگ تلاش کرد مرد را دم رودخانه بکشد، ولی مرد زیادی بزرگ بود.

سگ به سوی رودخانه دوید و داخل آن پرید بعد سگ پیش مرد دوید و خودش را تکاند.

مرد و علف دور او کمی خیس شد سگ بارها جلو و عقب دوید.

بالاخره مرد و زمین کاملا خیس بودند آتش تمام اطراف مرد را سوزاند ولی به مرد آسیبی نزد.

متاسفانه سگ آنقدر از دویدن خسته بود که افتاد و مرد.

وقتی مرد بیدار شد و فهمید سگش مرده، گریه کرد.

او دانست که سگش با دست کشیدن از جان خودش جان او را نجات داده.

او خیلی به خاطر سگش سپاسگزار بود مرد به همه دوستانش گفت سگ های جیندو چقدر فوق العاده هستند.

راستی، مرد بعد از آن مشروب را هم کنار گذاشت.

متن انگلیسی درس

Lesson four The Jindo Dog

be thankful for = appreciate; be grateful for be thankful for

The baby kangaroo is thankful for his mother’s love and care.

The beggar was thankful for the coin.

The criminal was thankful for the judge’s mercy.

Some people sleep in the subway station because they don’t have a house or a bed.

That would be terrible I am very thankful for my home.

be used to = be familiar with; be accustomed to be used to

It doesn’t hurt anymore I guess I’m used to it.

She is used to getting up early in the morning.

Tarzan was used to living in the jungle.

You’ve lived in Mexico for six months, how do you like it?

I like it, but my stomach isn’t used to Mexican food yet!

be willing to = be happy to; to inclined to; be prepared to be willing to

The soldier was willing to defend his country.

Sam was willing to lend money to his friend.

Miss Eyre was willing to teach in the small school.

Are you willing to help me with my chemistry homework?

Yes I am, but I am busy right now, I will help you tonight.

be worried about = be anxious about; be concerned about be worried about

I am worried about the baby!

The farmer was worried about the weather.

He is worried about his health.

I am worried about our dog.

Me too, he hasn’t eaten for three days.

be worth (~ing) = be useful enough to; equal in value to be worth (~ing)

Diamonds are expensive, but some people think they are worth buying.

The hotel is great, it’s worth staying an extra night.

Our car is old, but it’s worth keeping.

Is this movie worth watching?

No it’s not, I saw it last night, and it was terrible.

because of = due to; as a result of; owing to; on account of because of

She is happy because of her new sweater.

He can’t ride the bicycle because it has a flat tire.

We couldn’t go because of the weather.

Did you play baseball yesterday?

No I didn’t, we couldn’t play because of the rain.

before long = in a short time; pretty soon before long

Before long, you’ll be a big rabbit like me!

Dinner will be ready before long.

Before long, Sandy will graduate from high school.

The weather is getting colder.

Yes it is, and before long I think it will start to snow.

belong to = be owned by; be the property of belong to

The teddy bear belongs to my little brother.

The yacht belonged to Mrs Vanderbilt.

This business belongs to me.

Does this bag belong to Max?

No it doesn’t, it is Kathy’s bag.

between you and me = just between us; confidentially; off the record between you and me

Between you and me, I think there’s something wrong with that guy.

Between you and me, I think Greg is handsome.

Between you and me, I think the food here is terrible!

Please don’t tell anybody the story I just told you.

I won’t tell anybody else I’ll keep it between you and me.

blow out = put out a fire; extinguish blow out

Make a wish when you blow out the candle.

The wind blew out the fire.

He blew out the candle before going to bed.

Oh no, Why is it so dark in here?

The wind blew out our candles.

break away from = escape from; get away from; break free from break away from

He wanted to break away from the group.

He broke away from the crowd.

The dog broke away from its owner.

How did Sylvia win the race?

She was with the other runners, then she broke away from them and crossed the finish line first!

break out = occur with suddenness or force; happen break out

Suddenly, an argument broke out.

He was just a child when war broke out in his country.

A fight broke out at the baseball game.

Why were you late for work today?

A fire broke out in my apartment this morning.

bring about = cause to happen; lead to; result in bring about

Rain in July will bring about floods.

Years of stress brought about his illness.

Hard work brought about his success.

The weather is warmer this summer than it has been in the past, why is that?

I don’t know, some people think the warmer weather was brought about by air pollution.

bring in = get in; call in bring in

My dog brings in the newspaper every morning.

Make sure that you don’t bring in dirt.

“Bring in the next patient,” said the doctor.

Oh no, It’s starting to rain on our picnic!

No problem, I will carry the hamburgers to the house, and you can bring in the cake.

bring out = reveal something to someone bring out

He brought out a picture of his girlfriend.

The old woman brought out a gold ring.

Bring out the two men.

I’m going to get an orange from the refrigerator, do you want anything?

Yes Could you bring out some watermelon, please?

by oneself = alone; on one’s own by oneself

He likes to play by himself.

The girl went to the movie by herself.

After a few days of practice, the children could swim by themselves.

I want to go to the library by myself.

Why?

I have a lot of studying to do and don’t want to be disturbed.

by the way = incidentally; in addition by the way

By the way, her father is a doctor.

By the way, may I borrow some money?

By the way, when are you going to America?

I heard that you’re moving to a new house.

Yes, by the way, do you need a sofa and some chairs?

by way of = be going through; via by way of

You can get to Dundas by way of Lion Street.

We sailed to Europe by way of the Mediterranean Sea.

They came to North America by way of a land bridge.

Did the teacher say that I have to read that book?

No, she said by way of suggestion that you should read it.

call off = stop a planned event; cancel call off

He had to call off the birthday party because he felt sick.

The boss called off the meeting.

It rained so they called off the baseball game.

They had to call off the soccer game yesterday.

How come?

One of the teams didn’t have enough players.

call on = visit; come to see call on

He went to call on his friend.

She called on me but I wasn’t home.

Do you have time to call on your grandmother?

Where is Donald?

I thought he was going to play soccer with us tonight.

He was going to, but some relatives called on him unexpectedly.

The Jindo Dog

Dog are worth keeping as pets because they are willing to do anything for the family they belong to.

They guard the house, bring in the paper, and play well with children.

In Korea, Jindo dogs are known to be the smartest and most loyal dogs because of a famous story.

According to this story, a Jindo dog saved a man’s life even though it brought about its own death.

A long time ago, a man went to call on his friend in another town, the man had to walk to the other town by way of a path through the woods.

He didn’t like walking by himself, so the man took his dog with him.

When the man arrived at his friend’s house, he saw that there was a large drinking party going on.

His friend welcomed him in and brought out some wine, it was very good, so he drank a lot.

He was used to drinking wine, so he was not worried about having too much, before long, however, the man got very drunk (Between you and me, I think the man had a drinking problem.)

At last, the man decided it was time to call off the drinking and go home.

He broke away from the party and went home with his dog.

On the way, the man began to feel tired he sat down to rest but quickly fell asleep because of all the wine he drank.

The dog lay down by the man and waited for him to wake up.

Then, all of a sudden, the dog smelled smoke.

A fire broke out in the woods!

A small wind was blowing, but it did not blow out the fire.

The wind made the fire bigger!

The dog tried to wake up the man by barking, but the man was too drunk.

He would not wake up, the dog heard the sound of a small river near the path.

It tried to pull the man to the river, but the man was too big.

It ran to the river and jumped in, then the dog ran back to the man and shook itself.

The man and the grass around him got a little wet, the dog ran back and forth many times.

Finally, the man and the ground were all wet, the fire burned all around him, but it did not harm the man.

Sadly, the dog was so tired from running that it fell down and died.

When the man woke up and found his dog had died, he cried. He knew that his dog had saved his life by giving up its own life.

He was very thankful for his dog, the man told all of his friends how great Jindo dogs are.

By the way, the man also gave up drinking after that.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.