سه خرگوش

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

درس ششم سه خرگوش

بریدن

پسر موهای خواهرش رو کوتاه کرد.

اون همه موهاش رو کوتاه کرد.

تو آشپزی اول سر ماهی رو ببُر.

دلم میخواد این سیب رو بخورم ولی انگاری گندیده شده.

کافیه قسمتی رو که گندیده رو ببری، بعد با خیال راحت بخورش.

با شتاب رفتن

خرگوش با شتاب به جنگل رفت.

اون با عجله یه پیغام فرستاد.

اون خیلی عجله داشت چون که دیرش شده بود.

خیلی کارش طول میکشه؟

نه، اون با عجله رفت مغازه که یه کم شیر بخره.

وابسته بودن به/متکی بودن به

وقتی اونا بچه بودن، ماهی به مادرش وابسته بود.

مرد نابینا به سگش وابسته است.

پیرزن به پسرش وابسته است.

من تا فرودگاه می رسونمت. لطفا یادت نره، من روی تو حساب کردم.

منقرض شدن/ نابود شدن

ما باید حواسمون به نهنگ ها باشه، اگه ازشون مواظبت نکنیم نسلشون منقرض میشه.

نسل ماموت ها در زمانهای گذشته منقرض شد.

آرزو میکنم همه پشه ها بمیرن.

چرا دایناسورها منقرض شدن؟

واسه اینکه هوا خیلی سرد شد.

متفاوت بودن از/فرق داشتن با: یکی نبودن، با همدیگه فرق داشتن

سیب قرمز و سبز مزه شون باهم فرق داره.

نظر من با اون فرق میکنه.

خونه ی جدید از لحاظ خیلی چیزها با خونه ی قدیمی فرق داره.

این دوچرخه با اون یکی چه فرقی داره؟

این یکی صندلیش راحت تره.

خلاص شدن از شر چیزی یا کسی

دور انداختن سیگار روشن تو سطل زباله خطرناکه.

بیل از شر بطری های قدیمی خلاص شد.

قاتل سعی کرد که از شر چاقو خلاص بشه.

این میوه تقریبا فاسد شده.

بیا تا بوی گند نداده بندازیمش دور.

موفق نبودن تو چیزی/ ضعیف بودن تو چیزی

من همیشه تو ریاضیات ضعیفم.

اون درسش رو نخوند، برای همین تو امتحان موفق نشد.

بازیکن بستکبال به خاطر صدمه ای که دیده بود تو بازی عملکرد ضعیفی داشت.

نمرات مدرسه ات خوبن؟

همه نمراتم خوبه به جز درس تاریخ، من همیشه تو این مورد تو کلاس ضعیفم.

انجام دادن تکالیف

اون در حال انجام تکالیف مدرسه اش هست.

من معمولا تکالیفم رو تو کتابخونه انجام میدم.

اون همیشه قبل از اینکه تلویزیون تماشا کنه، تکالیفش رو تموم میکنه.

بعد از مدرسه قراره چیکار کنی؟

میخوام تکالیفم رو انجام بدم.

نهایت تلاش خود را کردن

معلم بهش گفت:تمام توان خودت رو به کار ببر.

اون همه تلاشش رو کرد تا جلوی آب رو بگیره.

با اینکه نبردم، خوشحال بودم که تمام تلاش خود را کردم من ریاضیم خیلی خوب نیست.

نگران نباش، فقط حسابی بخون و همه توانت رو به کار بگیر، اونوقت از پسش برمیای.

خوب بودن تو چیزی

اون تو مدرسه خیلی خوبه.

خواهرم همیشه تو ریاضی خوبه.

بانی تو مسابقه موفق شد.

چطوری میتونم تو کلاس علوم خوب باشم؟

تو باید هر روز یادداشت هات رو مرور کنی و حواست باشه همه تکالیفت رو انجام بدی.

خواهش میکنم/قابلی نداره :نیازی به تشکر نیست؛ حرفشم نزن

وقتی بابت کادو ازش تشکر کردم بهم گفت: قابلی نداشت!

بابت بلیطی که برام فرستادی ممنونم.

قابلت رو نداشت.

خیلی ازت ممنونم.

حرفشم نزن، خوشحالم که یه کاری برات کردم.

ممنونم که منو تا خونه رسوندی. خواهش میکنم خوشحالم که تونستم برسونمت.

آرزو داشتن/رویاپردازی درباره ی

اون همیشه آرزوشه که بزرگ و قوی بشه.

برادران رایت رویای ساخت ماشین پرواز رو دارن.

پینوکیو آرزو داشت یه پسربچه ی واقعی بشه.

تو زمستون من آرزوی یه مکان گرم و آفتابی رو دارم.

منم همینطور، من از هوای گرم بیشتر از هوای سرد خوشم میاد.

سر زدن

ساعت 3 اومدنم دیدنت ولی خونه نبودی.

همسایه ام به همراه کیک سیب بهم سر زد.

ادی دیروز برای خداحافظی اومده بود.

میشه الان بریم فروشگاه زنجیره ای؟

باشه، ولی من اول باید یه سری به بانک بزنم کمی پول بگیرم.

رها کردن/ تحویل دادن/پیاده کردن

من باید امروز وسایلم رو بریزم بیرون.

مادرم تو مسیر کارش، منو تو مدرسه پیاده کرد.

لورا کتاب ها رو به کتابخونه تحویل داد.

داری کجا میری؟

دارم میرم خونه ی سو تا کفش های اسکیتم رو بزارم براش بمونه، چون میخواد فردا ازشون استفاده کنه.

خوش گذروندن

اونها همیشه خوش می گذرونن.

بهمون تو دیزنی ورلد(پردیس تفریحی در نزدیکی شهر فلوریدا) خیلی خوش گذشت.

به اون تو پیک نیک خوش گذشت.

تعطیلات بهت خوش بگذره!

ممنونم، فکر کنم خیلی فوق العاده بشه!

عاشق کسی شدن

وقتی برای اولین بار دیدمش، عاشقش شدم.

دختران جوان عاشق ستاره ی راک شدن.

آنتونی عاشق کلئوپاترا شد.

والی از سو خوشش میاد؟

آره، اون واقعا ازش خوشش میاد، عاشقش شده و میخواد باهاش ازدواج کنه.

دور بودن/ فاصله داشتن از

خونه از شهر خیلی فاصله داره.

اون تو شهر زندگی میکنه و خیلی از پدرش دور نیست.

جنگل خیلی با آتن فاصله نداره.

خونه تون با سوپرمارکت خیلی فاصله داره؟

نه اینجوری نیست، تا اونجا همش پنج دقیقه راهه.

هوس کردن/ احساس کردن

هوس یه اسنک کردم.

اون دلش میخواد گریه کنه چون که کارش رو از دست داده.

بعد از کلی پیاده روی کردن، دلش خواست دوش بگیره.

حسش رو داری امشب یه فیلم ببینی؟

نه، هوس کردم برم بازی بولینگ.

پی بردن/ سردرآوردن

تو برای حل مسائل ریاضیت میتونی از ماشین حساب استفاده کنی.

من فهمیدم چجوری میتونم تو قبض برقم صرفه جویی کنم.

ادیپوس جواب معما رو فهمید.

من نمیدونم عینکم رو کجا گذاشتم؟

به سرت نگاه کن.

پر کردن چیزی: پر شدن

لطفا لیوانم رو پر شیر کن.

من تانک رو با گاز پُر کردم.

ما صندوق رو پر از عکسهای قدیمی کردیم.

چقدر آب میوه میخوای؟

من خیلی تشنه مه، لطفا لیوانم رو پُر کن.

«سه خرگوش»

روزی روزگاری تو ترکیه. سه تا برادر خرگوش همراه پدر و مادرشون تو لونه ای زندگی میکردن. دوتا از برادرها همیشه رفتار درستی نداشتن و تو مدرسه هم عملکرد ضعیفی داشتن.

با این حال برادر کوچیکشون همیشه به حرف والدینش گوش میکرد و تکالیفش رو انجام میداد.

یه روز پدرشون گفت: «پسرای من، خوب بهم گوش کنید. همتون دیگه به اندازه ی کافی بزرگ شدید و می تونید از خودتون مراقبت کنید. شماها باید برید و برای خودتون سوراخ بکنید.

لونه ی یه خرگوش خیلی مهمه بدون لونه ی محافظتی به احتمال زیاد می میریم. با جون و دل کار کنید و یه سوراخ بلند و باریک بسازید.

من مطمئنم که هر کدومتون از پس زندگیتون به خوبی برمیاین و عاشق دختر خانوم خرگوش بی نظیری می شید. ولی خیلی زیاد هم از ما دور نشید ما می خوایم هر از گاهی بهتون سر بزنیم.

برادرها تلاش کردن سر دربیارن که کجا باید برن. خرگوش اولی گفت: من از زندگی تو سوراخ بیزارم هوس کردم تو یه خونه ی کوچیک نزدیک مزرعه زندگی کنم. من میرم اونجا و برای خودم میخورم و خوش میگذرونم. اون یه جعبه ای پیدا کرد که یه نفر اونجا رهاش کرده بود.

برای خونه اش یه در و دوتا پنجره گذاشت. اون یه خونه ی کوچیک و دوست داشتنی شده بود.

ناگهان خرگوش یه روباهی رو دید و سریع داخل خونه اش رفت. وقتی روباه اون خونه ی فسقلی رو دید خندید.

در عرض چند ثانیه روباه خونه رو نابود کرد. و خرگوش جوان رو گرفت و خورد. اون خونه ی کوچیک نتونست ازش در برابر روباه محافظت کنه.

خرگوش دومی هم همونطوری آرزوی زندگی تو یه خونه رو داشت. اون به برادرش گفت: من میرم و خونه ام رو کنار درخت بزرگ میسازم. من به ریشه های درخت تکیه میکنم تا ازم محافظت کنن.

خرگوش جوان باعجله خونه ی خودش رو ساخت. اون یه کمی از شاخ و برگ درخت کند. و برای خودش سقف درست کرد و ریشه های درخت رو با برگ و علف پُر کرد. به زودی احساس گرسنگی کرد و از این رو رفت دنبال کمی غذا بگرده.

همون روباهی که برادرش رو خورده بود خرگوش جوان رو دید. خرگوش با عجله داخل خونه اش دوید.

روباه وقتی خونه اش رو دید خندید. اون خیلی راحت میتونست خرگوش رو بگیره ریشه ها نمی تونستن از خرگوش محافظت کنه.

خرگوش جوان سومی با برادرهاش فرق داشت. اون به حرف پدرش گوش کرد و یه سوراخ باریک و بلند کند.

خرگوش در امنیت بود. بعداً پدر و مادرش مقداری هویج براش آوردن و یه سری بهش زدن. خرگوش کوچولو از پدر و مادرش تشکر کرد. پدرش گفت: قابل تو رو نداشت.

متن انگلیسی درس

Lesson six: Three Rabbits

cut off

The boy cut off his sister’s hair.

She cut off all her hair.

First, the cook cut off the fish’s head.

I want to eat this apple, but it looks rotten.

Just cut off the rotten part and eat the rest.

dash off

The rabbit dashed off into the forest.

He dashed off to deliver the message.

She dashed off because she was late.

Will May be gone for a long time?

No, she just dashed off to the store to buy some milk.

depend on

When they are young, the fish depend on their mother.

The blind man depended on his dog.

The old woman depended on her son.

I’ll drive you to the airport.

Please don’t forget, I’m depending on you.

die out

We must protect whales if we don’t want them to die out.

Mammoths died out a long time ago.

I wish all the mosquitoes would die out.

Why did the dinosaurs die out?

Because the weather got very cold.

differ from

Red and green apples differ from each other in taste.

My opinion differs from hers.

The new house differs from the old one in many ways.

How does this bicycle differ from the other one?

This one has a more comfortable seat.

dispose of

It is dangerous to dispose of a lit cigarette in a garbage can.

Bill disposed of the old bottles.

The murderer tried to dispose of his knife.

This fruit is almost rotten.

Let’s dispose of it before it starts to smell bad.

do badly in

I always do badly in mathematics.

She did not study, so she did badly on her test.

The basketball player did badly in the game because of his injury.

Do you get good grades in school?

My grades are good except for history, I usually do badly in that class.

do one’s homework

He is doing his homework.

I usually do my homework at the library.

He always does his homework before watching TV.

What are you going to do after school?

I am going to do my homework.

do one’s best

The teacher told him, “Just do your best!”

He did his best to stop the water.

Although I didn’t win, I was happy because I did my best.

I am not very good at math.

Don’t worry, just study hard and do your best and you will do alright.

do well in

He does very well in school.

My sister always does well in math.

Bonnie did well in the race.

How can I do well in science class?

You should review your notes every day and make sure you do all your homework.

don’t mention it

When I thanked him for the gift, he said, “Don’t mention it!”

I appreciated the card you sent me.

Don’t mention it.

Thanks a lot.

Don’t mention it, I was glad to help.

Thanks for giving me a ride home.

Don’t mention it, I’m happy I could give you a ride.

dream of

He often dreams of being big and strong.

The Wright brothers dreamed of making a flying machine.

Pinocchio dreamed of becoming a real boy.

In winter I like to dream of hot, sunny places.

Me too, I like hot weather more than cold weather.

drop by

I dropped by at 3:00, but you weren’t home.

My neighbor dropped by with an apple pie.

Eddie dropped by yesterday to say goodbye.

Can we go to the department store now?

Okay, but I have to drop by the bank first to get some money.

drop off

I have to drop off the package today.

My mother dropped me off at school on her way to work.

Laura dropped off the books at the library.

Where are you going?

I’m going to drop off my rollerblades at Sue’s house, she is going to use them tomorrow.

enjoy oneself

They always enjoy themselves.

We enjoyed ourselves at Disney World.

He enjoyed himself at the picnic.

Enjoy yourself on your vacation!

Thank you, I think it will be great!

fall in love with

I fell in love with her the first time I saw her.

The young girls fell in love with the rock star.

Anthony fell in love with Cleopatra.

Does Wally like Sue?

Yes, he really likes her, he has fallen in love with her, and he wants to marry her.

far from

The house is far from the city.

He lives in a town, not far from his father.

The forest was not far from Athens.

Is your house far from the supermarket?

No it isn’t, it takes five minutes to walk there.

feel like

I feel like having a snack!

She feels like crying because she lost her job.

After the long walk, he felt like taking a shower.

Do you feel like watching a video tonight?

No, I feel like going bowling.

figure out

You can use a calculator to figure out match problems.

I figured out how to save money on my electric bill.

Oedipus figured out the answer to the riddle.

I can’t figure out where I put my glasses.

Look on your head!

fill (up) with

Please fill up the glass with milk.

I filled up the tank with gas.

We filled up the box with old pictures.

How much juice do you want?

I’m very thirsty, please fill up my cup.

Three Rabbits

Long ago in Turkey. three rabbit brothers lived with their father and mother in a hole. the two older brothers did not always behave well and did badly in school.

However, the youngest brother always listened to his parents and did his homework.

One day, their father said “My sons, listen to me. you are all now old enough to care for yourselves. You must go out and dig your own holes.

A rabbit’s hole is very important, without the protection of our holes, we would probably die out. Do your best to make the hole long and narrow.

I hope that you will each do well in life and fall in love with nice girl rabbits. But don’t move too far from us, we want you to drop by often.”

The brothers tried to figure out where they should go. The first young rabbit said “I hate living in a hole, I feel like living in a little house near the field. I’ll go there and eat and enjoy myself”. He found a box that someone disposed of.

He made a door and two windows. It was a lovely little house.

Suddenly, the rabbit saw a fox and went into his house. when the fox saw the little house, he laughed.

In a few seconds, the fox destroyed the house. caught the young rabbit, and ate him. his little house could not keep out a fox.

The second young rabbit also dreamed of living in a house. he told his brother, “I am going to build a house next to a large tree. I can depend on the tree’s roots to protect me.”

Then the young rabbit dash off to build his house. He cut off a few branches from the tree to make the roof. he filled up the roots of the tree with leaves and grass. Soon he felt hungry, so he went to look for some food.

The same fox that ate his brother saw the young rabbit. The rabbit dashed off to his house.

When he saw the house, the fox laughed. it was easy for him to catch the rabbit, the roots could not protect the rabbit.

The third young rabbit differed from his brothers. He listened to his father’s words and dug a long, narrow hole.

The rabbit was safe. Later, his mother and father came to drop off some carrots. The little rabbit thanked his parents. his father said, “Don’t mention it.”

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.