سرفصل های مهم
سی و سوم - دایره لغات
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
سلام، دوستان! به درس بعدی خوش اومدید. ما اینجا بخش دایره لغات رو برای درس ۳۳ از ۵۰۴ واژهی کاملا ضروری داریم. بیاید شروع کنیم.
بسیار خب، اولین کلمهی این درس “volunteer” هست. خب volunteer به عنوان اسم یعنی شخصی که با میل خودش وارد هر نوع خدمترسانی بشود. و به عنوان فعل، خدمات خود را ارائه دادن. بذارید یه نگاه به مثالها بندازیم. الف) احضار به سربازی منسوخ و توسط ارتش داوطلب جایگزین شده است. ب) «تِری» برای داوطلب شدن در سختترین کارها تعلل نمیکرد. ج) پسرها برای ارائهی خدماتشان به منظور تمیز کردن [مکان] بعد از رقص، بیمیل بودند.
دومین کلمه “prejudice” هستش. Prejudice به عنوان اسم یعنی عقیدهای که بدون زمان و دقت برای قضاوت عادلانه شکل گرفته است؛ و به عنوان فعل یعنی آسیب رساندن یا صدمه. الف) تا زمانی که مردم حقایق را نادیده بگیرند، تبعیض علیه گروههای اقلیت باقی خواهد ماند. ب) حذف تبعیض باید جزء اولین دغدغههای دموکراسی باشد. ج) رفتار عجیب شاهد، به پروندهی «نانسی» آسیب رساند.
سومیمون “shrill” هست. Shrill یعنی صدای زیری داشتن؛ دارای صدای بلند و جیغی بودن؛ گوشخراش. همزمان یه اسم، صفت، و فعله. الف) جیرجیرکها با وجود جثهی کوچکشان صدای گوشخراشی تولید میکنند. ب) سوت گوشخراش پلیس به اندازه کافی هشداردهنده بود که فرد متواری سرجایش ایستاد. ج) از دهان زنی که جیغ میکشید، سیلی گوشخراش از توهین بیرون میریخت.
و بعدی توی لیست، “jolly”. Jolly یعنی شاد؛ سرشار از شادی. ما اینجا داریم ازش به عنوان صفت استفاده میکنیم. الف) پیرمرد خوشحال که به دوهمسره بودن خود اقرار میکرد، فراموش کرده بود زن اولش را به همسر جدیدش معرفی کند. ب) وقتی که خندههای خوشحالی فرو نشست، دزدان دریایی عمل جدی تقسیم طلا را شروع کردند. ج) آیا مطلع هستی که مردی با لباس قرمز و برق شادی در چشمانش (بابا نوئل)، در دودکش گیر کرده است؟
کلمهی بعدیمون، “witty”. Witty یعنی به شکل زیرکانهای بامزه بودن. دوباره، ما اینجا یه صفت رو داریم. الف) مقدمهی شوخطبعانهی آقای «کارلسون» او را به عنوان سخنرانی درجه یک شایسته میسازد. ب) «فِی» در درک چنین اظهارات شوخطبعانهای بسیار کند است. ج) وکیل سعی کرد با شوخطبعی محاکمه را پیگیری کند و بدین وسیله هیئت منصفه را سرگرم نماید. پس یه بار دیگه، witty خیلی ساده یعنی به شکل زیرکانهای بامزه بودن.
کلمهی بعدی توی لیست، “hinder”. Hinder یعنی دست نگه داشتن؛ انجام کار را دشوار ساختن. یه صفته، درسته؟ بذارید مثالها رو ببینیم. الف) گل و لای عمیق مانع از سفر به مراکز شهری شد. ب) طوفان مانع از تعقیب زندانیان فراری شد. ج) خلق و خوی افسردهی «مونا» مانع از روابط او با دیگران میشود.
کلمهی هشتم “abuse” هست. Abuse یعنی سوء استفاده کردن از؛ استفادهی بد؛ بد رفتار کردن؛ شدیدا سرزنش کردن؛ استفادهی بد یا اشتباه؛ رفتار اشتباه. دوباره، هم فعله و هم اسم. الف) آنان که از مزایای سامانهی افتخار سوء استفاده میکنند مجازات خواهند شد. ب) ویراستار به خاطر بدرفتاری که در نتیجهی مقالهاش متحملش شدیم از ما پوزش خواست. ج) تحقیقات، سوء استفادهی وحشیانه از کودکان یتیمخانه را بر ملا ساخت.
بعدی، “mumble”. Mumble یعنی به شکل غیرقابل تشخیصی حرفزدن. اینجا ما داریم ازش به عنوان فعل استفاده میکنیم، اما اسم هم هست. الف) «ریکی» عذرخواهی ناجور خود را زیر لب زمزمه کرد. ب) این دورهی سخنرانی تو را تشویق میکند تا از زیر لب سخن گفتن دست برداری و واضحتر صحبت کنی. ج) وقتی که شاهد به من من کردن ادامه داد، قاضی از او خواست بلندتر صحبت کند. دوباره، mumble یعنی به شکل غیرواضحی صحبت کردن.
کلمهی دهم، “mute”. احتمالا قبلا شنیدهینش. Mute یعنی ساکت؛ ناتوان در صحبت کردن. اجازه بدید مثالها رو ببینیم. الف) کودکِ معمولاً نافرمان در مقابل مدیر ساکت ایستاد. ب) مردم دیگر مایل نیستند پیرامون موضوع سوء استفاده از کنترل سلاح ساکت بمانند. ج) ترس از قحطی، ساکنان مزرعه را با خاطرات غمانگیزی که از آن داشتند در سکوت فرو برد.
بعدی، “wad”. Wad به عنوان اسم یعنی تودهای نرم و کوچک؛ و به عنوان فعل یعنی مچاله کردن. الف) غواص برای کاهش اثرات فشار، تودههای کوچکی از پنبه را در گوشهایش قرار داد. ب) افسر «جورج» را به چالش کشید تا در مورد بستهی پنجاه دلاری که در جیبش داشت، توضیح دهد. ج) چون مکانیزم آتش خودکار معیوب بود، شکارچی مجبور شد که باروت را با دستش در داخل تفنگ بفشارد.
و آخریمون، “retain”. Retain یعنی نگه داشتن؛ به یاد داشتن؛ با پرداخت دستمزد استخدام کردن. مشخصا یه فعله. الف) علی رغم کمبود سرمایه، خانم «رایلی» کارآگاهی را برای تعقیب همسرش اجیر کرد. ب) ظروف چینی دارای اين ویژگی منحصر به فرد هستند که نسبت به ماهیتابههای فلزی گرما را به مدت طولانیتری نگه میدارند. ج) مثل اکثر مردم آهنگ ترانه را میتوانم به خاطر بسپارم ولی کلمات آن را نه.
بسیار خب، کارمون با این بخش تمومه. توی بخش بعدی میبینمتون، بدرود.
متن انگلیسی درس
Hi there, guys! Welcome to the next lesson. Here we have the vocabulary part for lesson 33 of 504 Absolutely Essential Words. Let’s start.
Alright, the first word of this lesson would be “volunteer”. Now, volunteer as a noun means a person who enters any service of his or her own free will. And, as a verb, to offer one’s services. Let’s take a look at the examples. A) The draft has been abolished* and replaced by a volunteer army. B) Terry did not hesitate* to volunteer for the most difficult jobs. C) The boys were reluctant* to volunteer their services to help clean up after the dance.
The second word would be “prejudice”. Prejudice, as a noun means an opinion formed without taking time and care to judge fairly; and as a verb it means to harm or injure. A) Prejudice against minority* groups will linger* on as long as people ignore* the facts. B) Eliminating* prejudice should be among the first concerns of a democracy. C) The witness’s weird* behavior prejudiced Nancy’s case.
Our third one is “shrill”. Shrill means having a high pitch; high and sharp in sound; piercing. It’s a noun, an adjective, and a verb at the same time. A) Despite* their small size, crickets make very shrill noises. B) The shrill whistle of the policeman was warning enough for the fugitive* to stop in his tracks. C) A shrill torrent* of insults poured from the mouth of the shrieking* woman.
And, the next one on the list is “jolly”. Jolly means merry; full of fun. Here, we’re using it as an adjective. A) The jolly old man, an admitted bigamist, had forgotten to mention his first wife to his new spouse. B) When the jolly laughter subsided, the pirates began the serious business of dividing the gold. C) Are you aware that a red-suited gentleman with a jolly twinkle in his eyes is stuck in the chimney?
Our next word, “witty”. Witty means cleverly amusing. Again, we have an adjective here. A) Mr Carlson’s witty introduction qualifies* him as a first-rate speaker. B) Fay is too slow to appreciate such witty remarks. C) The lawyer tried to prosecute* the case by being witty and thereby entertaining the jury. So, one more time, witty simply means cleverly amusing.
The next word on the list, “hinder”. Hinder means to hold back; make hard to do. It’s a verb, right? Let’s see the examples. A) Deep mud hindered travel in urban* centers. B) The storm hindered the pursuit* of the fleeing* prisoners. C) Mona’s gloomy* nature hinders her relationships with other people.
The eighth word is “abuse”. Abuse means to make bad use of; use wrongly; treat badly; scold very severely; bad or wrong use; bad treatment. Again, it’s both a verb, and a noun. A) Those who abuse the privileges of the honor system will be penalized. B) The editor apologized* for the abuse we had suffered as a result of his article. C) Brutal* abuse of children in the orphanage was disclosed* by the investigation.
The next one, “mumble”. Mumble means to speak indistinctly. We’re using it as a verb here, but it’s also a noun. A) Ricky mumbled his awkward* apology. B) This speech course will encourage you to stop mumbling and to speak more distinctly. C) When the witness continued to mumble, the judge asked him to speak up. Again, mumble means to speak indistinctly.
The tenth word, “mute”. You’ve probably heard it before. Mute means silent; unable to speak. Let’s see some examples. A) The usually defiant* child stood mute before the principal. B) People are no longer willing to remain mute on the subject of abuse* of gun control. C) The horror of the famine* left the inhabitants* of the land mute with their tragic* memories.
The next one, “wad”. Wad as a noun means small, soft mass; and as a verb it means to roll or crush into a small mass. A) To decrease* the effects of the pressure, the diver put wads of cotton in his ears. B) The officer challenged* George to explain the wad of fifty dollars which he had in his pocket. C) Because the automatic firing mechanism was defective*, the hunter had to wad the powder into the gun by hand.
And, our last one, “retain”. Retain means to keep; remember; employ by payment of a fee. It’s a verb, clearly. A) Despite* her lack* of funds, Mrs Reilly retained a detective* to follow her spouse. B) China dishes have the unique quality* of retaining heat longer than metal pans. C) Like the majority* of people, I can retain the tune but not the words of a song.
Alright, we’re done with this part. See you in the next part, goodbye.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.