گربه و کرم ابریشم

فصل: کتاب دوم / درس: گربه و کرم ابریشم / درس 1

گربه و کرم ابریشم

توضیح مختصر

داستان یک بچه‌گربه و یک کرم ابریشم که تصمیم می‌گیرند با یکدیگر بازی نکنند.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

بچه‌گربه و کرم ابریشم

کیتیِ بچه‌گربه دوست داشت بازی کند. روزی، وقتی که کیتی در اتاق نشیمن بازی می‌کرد، کوریِ کرم ابریشم از سوراخ دیوار بیرون آمد. کیتی گفت:. «هی! می‌خوای با من بازی کنی؟» کوری تمایلی نداشت.

او گفت: «من ترجیح می‌دم با تو بازی نکنم. من چند تا معلولیت دارم. بدنم خیلی ظریفه. چنگال‌های تو مثل قلاب تیزن. ممکنه بدنم رو ببُری. به‌علاوه، من هیچ استخوانی ندارم، حتی ستون فقرات. تو می‌تونی به‌راحتی به من صدمه بزنی.»

کتی گفت: «قسم می‌خورم به‌ت صدمه نزنم.» او دوباره گفت: «نه، نمی‌خوام.» از دیوار پرید، اما کتی دنبالش رفت.

کوری به داخل آشپزخانه و داخل کمد دوید، اما کیتی درست پشت سرش دوید. کیتی وسایل خانه را به زمین زد. بشقاب‌ها به داخل ظرفشویی افتادند و شکستند. سپس، کوری به داخل یک اتاق خواب دوید. مقداری لباس چرک روی زمین بود.

کوری زیر پیراهنی پنهان شد، اما کیتی او را دید. پرید روی پیراهن. پنجه‌هایش لکه‌هایی روی آن گذاشت و آستین‌ها را به‌صورت نوار پاره کرد. با این حال، کوری فرار کرد. او برای پنهان شدن از یک سوراخ کوچک در کف زمین استفاده کرد. اما کیتی او را دید.

کیتی گفت:. «گیر افتادی!». کوری سعی کرد از پنجه‌های کیتی دور بماند. تا آنجا که ممکن بود بدنش را به داخل سوراخ منتقل کرد. نمی‌دانست چگونه می‌تواند از چاله خارج شود. همان موقع، صاحب کیتی به خانه آمد.

او دید که خانه به‌هم‌ریخته است. جارویی برداشت و آن را به سمت كیتی تاب داد. کیتی را از خانه بیرون کرد.

کوری در امان بود و کیتی بیرون ماند، چون به خواسته‌های دیگران گوش نمی‌داد.

متن انگلیسی درس

The Kitten And The Caterpillar

Katie the kitten liked to play. One day, Cory the caterpillar emerged from a hole in the wall while Katie was playing in the living room. “Hey! Katie said. “Do you want to play with me?” Cory was reluctant.

He said, “I’d rather not play with you. I have several handicaps. My body is very delicate. Your claws are as sharp as hooks. You might cut me. Plus, I have no bones, not even a spine. You could easily hurt me.”

I swear that I won’t hurt you,” Katie said. “No, I don’t want to,” he said again. He hopped from the wall, but Katie pursued him.

Cory ran into the kitchen and into the cupboard, but Katie ran right behind. Katie knocked appliances to the floor. Plates fell into the sink and broke in the basin. Then, Cory ran into a bedroom. Some laundry was on the floor.

Cory hid under a shirt, but Katie saw him. She jumped on the shirt. Her paws left stains on it, and her claws tore the sleeves into strips. However, Cory escaped. He used a small hole in the floor to hide. But Katie saw him.

“Now you are caught!” said Katie. Cory tried to avoid Katie’s claws. He moved his body as far into the hole as possible. He didn’t know how he’d get out of the hole. Just then, Katie’s owner came home.

She saw that the house was a mess. She took a broom and swung it at Katie. She chased Katie out of the house.

Cory was safe, and Katie was left outside, because she didn’t listen to the wishes of others.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.