سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۲۴
لیست کلمات
حمام
اسم. bath عمل نشستن در وان پر از آب برای تمیز شدن است.
بعد بازی کردن در خاک، پسرک حمام کرد.
خم شدن
فعل. خم کردن یعنی حرکت دادن چیزی تا جایی که صاف نباشد.
لی خم شد کاغذ روی زمین را بلند کرد.
جویدن
فعل. جویدن یعنی بریدن غذا با استفاده از دهان و دندانها.
من همیشه قبل از اینکه غذایم را قورت دهم، آن را با دقت میجوم.
معلول
صفت. کسی که معلول باشد، مشکل فیزیکی دارد که باعث دشوار شدن بعضی فعالیتها میشود.
مرد معلول از ویلچر استفاده میکرد تا حرکت کند.
معرکه
صفت. fantastic یعنی خیلی خوب.
دانشآموز کار معرکهای روی پروژهاش انجام داد و جایزه گرفت.
داستان تخیلی
اسم. fiction داستانی است که حقیقت ندارد.
من از خواندن کارهای تخیلی لذت میبرم، چون آنها خیلی سرگرمکننده هستند.
پرچم
اسم. پرچم تکهای پارچهی رنگی است که نشانهی چیزی است.
کشور ما پرچم زیبایی دارد.
بازرسی کردن
فعل. بازرسی کردن یعنی به چیزی با دقت نگاه کردن.
مکانیک ماشین ما را بازرسی کرد تا ببیند مشکلی دارد یا نه.
نشریه
اسم. نشریه نوعی مجله است که موضوع آن آکادمیک است.
میونگ درگیر کار روی مقالهای برای نشریهی هنر بود.
مایع
اسم. مایع مادهای است که نه جامد است و نه گاز.
آب مهمترین مایع برای زندگی است.
شگفتزده شدن
فعل. to marvel at یعنی احساس شگفتی و حیرت نسبت به چیزی داشتن.
من از پیانو زدن عالیاش شگفتزده شدیم.
غلبه کردن
فعل. غلبه کردن بر مشکلی یعنی آن را با موفقیت درست کردن.
او بر خجالتش غلبه کردن و جلوی کلاس صحبت کرد.
به خاطر آوردن
فعل. to recall یعنی چیزی را به یاد آوردن.
او سعی میکرد چیزی را که به دوستش گفته بود به خاطر آورد.
پشیمان شدن
فعل. اگر کسی از چیزی پشیمان شود یعنی آرزو میکند کاش اتفاق نمیافتاد.
من پشیمانم که با خواهرم بدرفتاری کردم.
روح
اسم. soul روح یک فرد است.
بعضی از مردم باور دارند که روح بعد از مرگ بدن زندگی میکند.
کافی
صفت. sufficient نشان میدهد که چیزی در کیفیت یا کمیت کافی است.
بعد از خوردن مقدار غذای کافی، میز را ترک کردم.
جراحی
اسم. جراحی معالجهی پزشکیای است که طی آن دکتر باید بدن را ببرد.
من بعد از تصادف برای درست کردن پایم به جراحی نیاز داشتم.
سخت
صفت. هر چیز سخت، دشوار است.
مرد امتحان رانندگیاش را قبول شد با اینکه خیلی سخت بود.
لوله
اسم. tube لولهای است که از آن آب یا هوا میگذرد.
تودهی لولهها قرار بود در زمین گذاشته شود.
ارزش
اسم. ارزش چیزی مقدار اهمیت آن است.
عشق تو برای من از طلا باارزشتر است.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 24
Word list
bath [bæθ]
n. A bath is the act of sitting in a tub of water in order to get clean.
After playing in the dirt, the boy took a bath.
bend [bend]
v. To bend is to move something so it is not straight.
Lee bent over and picked up the paper on the ground.
chew [tʃuː]
v. To chew is to break up food by using the mouth and teeth.
I always chew my food carefully before swallowing it.
disabled [dɪsˈeɪbəld]
adj. A disabled person has a physical problem that makes some activities difficult.
The disabled man used a wheelchair to move around.
fantastic [fænˈtæstɪk]
adj. A fantastic thing is really good.
The student did a fantastic job on his project and got an award.
fiction [ˈfɪkʃən]
n. Fiction is a story that is not true.
I enjoy reading works of fiction because they are very entertaining.
flag [flæg]
n. A flag is a piece of colored cloth that represents something.
Our country has a beautiful flag.
inspect [ɪnˈspekt]
v. To inspect is to look at something carefully.
The mechanic inspected our car to see if it had any problems.
journal [ˈdʒəːrnəl]
n. A journal is a type of magazine that deals with an academic subject.
Mi-young was busy working on an article for an art journal.
liquid [ˈlɪkwɪd]
n. A liquid is a substance that is neither solid nor gas.
Water is the most important liquid for life.
marvel [ˈmɑːrvəl]
v. To marvel at something is to feel surprise and interest in it.
We marveled at her excellent piano playing.
overcome [ˌəʊvəˈkʌm]
v. To overcome a problem is to successfully fix it.
She overcame her shyness and spoke in front of the class.
recall [rɪˈkɔːl]
v. To recall something is to remember it.
She was trying to recall what she had told her friend.
regret [rɪˈgret]
v. To regret something is to wish that it hadn’t happen.
I regret that I was mean to my sister.
soul [soʊl]
n. A soul is a person’s spirit.
Some people believe that the soul lives after the body dies.
sufficient [səˈfɪʃənt]
adj. Sufficient shows that something is enough in quality or quantity.
After eating a sufficient amount of food, I left the table.
surgery [ˈsəːrdʒərɪ]
n. Surgery is medical treatment involving a doctor cutting into a body.
I needed surgery to repair my leg after the accident.
tough [tʌf]
adj. a tough thing is difficult.
The man passed his driving test even though it was very tough.
tube [tjuːb]
n. A tube is a pipe through which water or air passes.
The pile of tubes was going to be put in the ground.
value
n. The value of something is what it is worth.
Your love for me has greater value than gold.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.