ستاره‌ی دنباله‌دار، دنباله‌اش را از کجا آورد

فصل: کتاب دوم / درس: ستاره‌ی دنباله‌دار، دنباله‌اش را از کجا آورد / درس 1

ستاره‌ی دنباله‌دار، دنباله‌اش را از کجا آورد

توضیح مختصر

داستان یک ستاره‌ی دنباله‌دار سرگردان

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

ستاره‌ی دنباله‌دار، دنباله‌اش را از کجا آورد

سنگی تک و تنها از میان فضا در تاریکیِ سرد پرسه می‌زد. به‌آرامی در فضا با غم و ناراحتی حرکت می‌کرد. در کهکشانی بزرگ و زیبا، فقط یک سنگ کوچک بود. به‌اندازه‌ی یک اتم کوچک بود.

در سفرهایش، با خیلی از اشیا حیرت‌انگیز مواجه شد. از کنار ماه‌های زیبایی پرواز کرد که پوشیده از گردوغبار بودند. با خود فکر کرد:. «چرا من نمی‌تونم به زیبایی اون‌ها باشم؟»

سنگ از کنار سیاره‌ی بزرگی عبور کرد. کرده صدها برابر بزرگ‌تر از عرض سنگ کوچک بود. سنگ فکر کرد:. «چرا من نمی‌تونم به‌اندازه‌ی اون بزرگ باشم؟»

سنگ پر از ناامیدی شد. اطرافش را زیبایی و عظمت فراگرفته بود، اما او فقط قطعه‌ی کوچک و زشت سنگی بود.

یک روز، به منطقه‌ی ستاره‌ی روشن نزدیک شد. ستاره پرسید: «چی‌شده؟» سنگ جواب داد: «آه، کاش جایگاه بالاتری در کهکشان داشتم. همه‌ی اشیاء دیگه خیلی قشنگ و بزرگ هستن. اما من فقط یه سنگ زشتم.»

ستاره مشکل را بررسی کرد. در نهایت، گفت: «دیگه لازم نیست نگران باشی. فکر می‌کنم می‌تونم کمک کنم.» ستاره نورش را روشن‌تر و گرم‌تر از آنچه قبلاً بود تابید. ستاره به سنگ گفت: «کمی نزدیک‌تر بیا.» سنگ به ستاره نزدیک‌تر شد.

ناگهان، یخی که در سوراخ‌های ریز سنگ بود ذوب شد و به گاز تبدیل شد. بعد، گاز از پشت ستاره‌ی دنباله‌دار بیرون آمد تا یک دنباله‌ی درخشان ایجاد کند. دنباله با تمام رنگ‌های طیف می‌درخشید. سنگ کوچک به ستاره‌ی دنباله‌دار زیبایی تبدیل شده بود.

خیلی شگفت‌انگیز بود. فهمید که ستاره به او کمک کرد تا ظاهرش را تغییر دهد. ستاره‌ی دنباله‌دار گفت: «متشکرم» و بعد با دنباله‌ی زیبای جدیدش که پشت او مثل شنل بزرگی بود، پرواز کرد.

متن انگلیسی درس

How Comet Got His Tail

A solitary rock roamed through the cold gloom of space. It slowly moved through space with a feeling of sadness. In the large and beautiful galaxy, it was only a tiny rock. It felt like as small as an atom.

On its journeys, it encountered many amazing objects. It flew by beautiful moons that were covered with dust. ‘Why can’t I be as beautiful as them?” it thought.

The rock passed a large planet. The sphere was hundreds of times larger than the breadth of the small rock. “Why can’t I be as large as that? “ it wondered.

The rock was filled with despair. It was surrounded by beauty and greatness, yet it was just a small and ugly fragment of rock.

One day, it approached the area of a bright star. “What’s wrong? “the star asked. “Oh, I wish I had a higher status in the galaxy. All the other objects are so beautiful and large,” the rock replied, “But I’m just an ugly rock.”

The star considered the problem. At last, it said, “You don’t have to worry anymore. I think I can help.” The star radiated its light brighter and hotter than it had ever done before. “Come a little closer,” the star said to the rock. The rock drifted closer to the star.

Suddenly, the ice that was in the rock’s tiny holes melted and became gas. Then, the gas came out behind the comet to form a brilliant tail. The tail shone with all the colors of the spectrum. The little rock had become a beautiful comet.

It looked so amazing. It realized that the star helped it change its appearance. “Thank you,” the comet said and then flew away with its new beautiful tail following behind it like a giant cape.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.