سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۱۵
لیست کلمات
جذب کردن
فعل. جذب کردن یک مایع یعنی آن را به درون کشیدن یا بردن.
او از اسفنج استفاده کرد تا آب روی زمین را بکشد.
رئیس
اسم. رئیس کسی است که مسئولیت آدمهای دیگر در سر کار را به عهده دارد.
رئیسم آدم خوبی است.
خیریه
اسم. هدف سازمان خیریه کمک به مردم است.
من هر سال به مؤسسهی خیریه پول میدهم .
کمیته، کمیسیون
اسم. کمیسیون گروهی از افراد است که با یکدیگر ملاقات میکنند تا تصمیماتی را بگیرند.
شورای مدرسه بر قانون پوشش جدید برای دانشآموزان توافق کرد.
قرارداد
اسم. قرارداد توافقی کتبی بین دو نفر است.
زن وقتی خانه را خرید یک قرارداد امضا کرد.
خدمه
اسم. کارکنان یک گروه کارگر یا کارمند هستند.
پدرم یک گروه خدمه دارد که به او در ساختن خانهها کمک میکنند.
وقف کردن
فعل. برای چیزی زمان اختصاص دادن یعنی وقت زیادی را برای آن وقف کردن.
او روزی دو ساعت را به پیانو زدن اختصاص میدهد.
کندن، حفر کردن
فعل. کندن یعنی داخل زمین سوراخی ایجاد کردن.
سگم داخل حیاط را میکند تا بتواند استخوانهایش را قایم کند.
شام خوردن
فعل. to dine یعنی خوردن شام.
زوج جوان در خانهشان شام خوردند.
اهدا کردن، بخشیدن
فعل. to donate یعنی دادن چیزی به خیریه یا سازمان.
ما هر سال به خیریهها پول میبخشیم.
دوبرابر، دوتایی
صفت. double یعنی دوبرابر مقدار یا دوبرابر تعداد.
برای آن تیشرت تقریباً دوبرابر قیمتش پول دادم.
طعم، مزه
اسم. flavor مزهی غذا یا نوشیدنی است.
طعم بستنی خیلی خوب بود.
مؤسسه
اسم. foundation گروهی است که پول تحقیقات را فراهم میکند.
مؤسسه پول جمع کرد تا به دانشآموزان بورسیه بدهد.
نسل
اسم. نسل گروهی از مردم است که در یک زمان زندگی میکنند.
پدربزرگ و مادربزرگم از نسلی متفاوت از من هستند.
دسته
اسم. دسته بخشی از یک شیء است که مردم در حین استفاده آن را میگیرند.
قابلمه خیلی داغ است. پس آن را با دستههایش بلند کن.
لایه
اسم. لایه روی چیزی را میپوشاند یا یکی از چندین قطعاتی است که روی یکدیگر قرار داده شدهاند.
امروز صبح یک لایه برف روی خانهها بود.
گِل
اسم. mud خاک نرم و خیس است.
برادرم در گلولای راگبی بازی میکرد. حالا او کثیف است.
صاف
صفت. یک چیز صاف هیچ برآمدگی یا بخش سختی ندارد.
پوست نوزاد خیلی نرم و صاف احساس میشد.
خاک
اسم. خاک، لایهی بالایی خشکی روی کرهی زمین است.
پسر گلهایی را در خاک کاشت و هر روز به آنها آب میداد.
بینظیر
صفت. یک شخص یا چیز بینظیر، شبیه بقیه نیست.
سگ او بینظیر است. هرگز سگی کاملاً شبیه به آن ندیدهام.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 15
Word list
absorb [əbˈzɔːrb]
v. To absorb a liquid means to take it inside.
He used a sponge to absorb the water on the floor.
boss [bɔ(:)s]
n. A boss is a person in charge of other people at work.
My boss is a nice person.
charitable
n. A charitable organization aims to help people.
I give money each year to a charitable foundation.
committee [kəˈmɪtɪ]
n. A committee is a group of people who meet together to make decisions.
The school’s committee agreed on a new dress code for students.
contract [ˈkɒntrækt]
n. A contract is a written agreement between two people.
The woman signed a contract when she bought the house.
crew [kruː]
n. A crew is a group of workers.
My father has a crew that helps him build houses.
devote [dɪˈvəʊt]
v. To devote time to something means to spend a lot of time doing it.
She devotes two hours a day to playing the piano.
dig [dɪg]
v. To dig is to make a hole in the ground.
My dog digs in the yard so he can hide his bones.
dine [daɪn]
v. To dine means to eat dinner.
The young couple dined at their home.
donate [ˈdouneit]
v. To donate is to give something to a charity or organization.
We donate money to charities every year.
double [ˈdʌbəl]
adj. Double means twice as much, or twice as many.
I paid almost double the amount for that shirt.
flavor [ˈfleivər]
n. A flavor is the taste of food or drinks.
The flavor of the ice cream was very good.
foundation [faʊnˈdeɪʃən]
n. A foundation is a group that provides money for research.
The foundation raised money to give scholarships to students.
generation [ˌdʒenəˈreɪʃən]
n. A generation is a group of people who live at the same time.
My grandparents are from a different generation than me.
handle [ˈhændl] n. A handle is the part of an object people hold while using it.
The pot is very hot. So pick it up by the handle.
layer [ˈleɪə:r]
n. A layer covers over something or is one of several pieces lying on top of each other.
There was a layer of snow on the tops of the houses this morning.
mud [mʌd]
n. Mud is soft, wet dirt.
My brother played rugby in the mud. Now he’s dirty.
smooth [smuːð]
adj. A smooth thing has no bumps or rough parts.
The baby’s skin felt very smooth.
soil [sɔɪl]
n. Soil is the top layer of land on the Earth.
The boy planted flowers in the soil and watered them every day.
unique [juːˈniːk]
adj. A unique person or thing is not like the others.
Her dog is unique. I’ve never seen one quite like it.