نقاشی‌های دایناسور

فصل: کتاب دوم / درس: نقاشی‌های دایناسور / درس 1

نقاشی‌های دایناسور

توضیح مختصر

یک روز بد برای کارل

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

نقاشی‌هایی از دایناسور

بدترین صبح ممکن بود. وقتی کارل بیدار شد، فهمید که تکلیف ستاره‌شناسی و شیمی‌اش را انجام نداده بود. همچنین، پیش‌بینی وضع هوا باران پیش‌بینی می‌کرد و این یعنی تمرین بیسبال برگزار نمی‌شد.

ناگهان، مادرش گفت: «همین الان آشغال‌ها رو ببر بیرون»! وقتی کارل از بیرون بردن زباله برگشت، کاملاً خیس بود. او گفت: «چه روز افتضاحی».

او تا کلاس درس قدم زد. چترش را روی قفسه گذاشت و ردیف سوم نشست.

اما معلم پرسید که چرا چتر کارل روی زمین بود. کارل به معلمش گفت تقصیر را گردن او نیندازد. ولی معلم از روی کینه او را پیش مدیر فرستاد.

بعد، او امتحان جغرافی داد. کارل، با وجود اینکه درس خوانده بود، جواب‌ها را بلد نبود. او شروع کرد آرام روی کاغذ نقاشی کردن.

کارل یک دایناسور بزرگ کشید. چه می‌شد اگر واقعی بود؟ آن را در ذهنش دید. بچه‌های کلاس کارل می‌گفتند او به خاطر ساختن یک دایناسور نابغه است. به‌زودی، شهرت کارل در سراسر مدرسه پخش شد.

او به دایناسورش یاد داد تا خیلی آرام باشد و آن را به نمایش گذاشت. ولی اجازه‌ی ورود به نمایشگاه فقط به آن همکلاسی‌هایش داده می‌شد که به او هزینه‌ای می‌دادند. ایده‌اش عالی بود.

معلم گفت: «وقتشه برگه‌های امتحانی‌تون رو تحویل بدید.» کارل به برگه‌اش نگاه کرد.

چون داشت در کلاس رویابافی می‌کرد، امتحان را تمام نکرده بود!

متن انگلیسی درس

Dinosaur Drawings

It was the worst morning ever. When Carl woke up, he realized that he hadn’t done his astronomy and chemistry homework. Also, the forecast called for rain and that would mean no baseball practice.

Suddenly, his mother interfered, “Take out the garbage right now!” When Carl returned from taking the garbage outside, he was all wet. “What a terrible day,” he said.

He walked to class. He put his umbrella on the shelf and sat in the third row.

But the teacher asked why Carl’s umbrella was on the floor. He told her not to blame him. Because it is falling down But she sent him to the principal anyway out of spite.

Next, he took a geography test. Despite studying, Carl didn’t know the answers. He started drawing patterns lightly on his paper.

Carl drew a huge dinosaur. What if it were real? He saw it in his mind. Carl’s friends said he was a genius for creating a dinosaur. Soon, Carl’s fame spread through school.

He taught his dinosaur to be very gentle and exhibited to the public. But admission would only be given to those who paid him a fee. His idea was super.

“It’s time to turn in your tests,” the teacher said. Carl looked at his paper.

As he was dreaming in class, he hadn’t finished the test!

مشارکت کنندگان در این صفحه

ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.