سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش هفتم
لیست کلمات
پایه، اساس
اسم. basis یعنی قسمت اصلی چیزی.
پدربزرگم سالانه شنواییاش را چک میکند.
زیستشناسی
اسم. زیستشناسی مطالعهی موجودات زنده است.
در کلاس زیستشناسی دربارهی قلب انسان یاد گرفتیم.
قفس
اسم. قفس چیزی است که جانوری را نگه میدارد تا نتواند آنجا را ترک کند.
شب طوطیها را داخل قفسشان گذاشتیم.
همکار
اسم. همکار کسی است که با او کار میکنید.
همکارم کمکم کرد کار را تمام کنم.
مستعمره
اسم. مستعمره کشوری است که توسط کشور دیگری کنترل میشود.
ایالات متحده مستعمرهی بریتانیای کبیر بود.
بحث کردن
فعل. to debate یعنی با کسی راجع به چیزی بحث جدی کردن.
زن و شوهر سر اینکه کدام تلویزیون را بخرند با هم بحث میکردند.
عازم شدن، روانه شدن
فعل. to depart یعنی جایی را ترک کنید تا بتوانید به جای دیگری بروید.
هواپیما ساعت ۳ بعدازظهر عازم ایتالیا میشود.
افسرده کردن
فعل. کسی را افسرده کردن یعنی او را غمگین یا ناراحت کردن.
خبرهای بدِ کاری مرد را افسرده کرد.
واقعی
صفت. گزارش یا پیام واقعی شامل جزئیات درست است.
جان از روی کتابهای واقعی دربارهی تاریخ میآموزد.
شیفته کردن، مجذوب کردن
فعل. مجذوب کردن یعنی باعث شوید کسی خیلی علاقهمند شود.
بچهگربه شیفتهی کلاف کاموا شده بود.
مأموریت
اسم. مأموریت کار مهمی است که گاهی دور است.
مأموریت زن این بود که به آدمهای بیمار کمک کند.
با این حال
قید. nevertheless تفاوت در آنچه انتظار میرود یا شناخته شدهاست را نشان میدهد.
او معمولاً مهربان و خونگرم است. با این حال، امروز بعدازظهر اینطور نبود.
شغل
اسم. شغل، کار یک شخص است.
شغل پدرم دندانپزشکی است.
خارج
قید. overseas نشاندهندهی این است که عملی در کشوری دیگر آن طرف اقیانوس اتفاق میافتد.
جان اغلب برای تعطیلات به خارج میرود.
متقاعد کردن
فعل. متقاعد کردن کسی یعنی باعث شوید آن شخص برای انجام کاری موافقت کند.
بچهها پدر و مادرشان را متقاعد کردن تا برایشان هدیه بخرند.
مسیر، راه
اسم. مسیر راهی است که از مکانی به مکان دیگر میروید.
در امتداد مسیر منتهی به شهر خانههای جدید زیادی را دیدم.
خرابه
اسم. خرابه ساختمانهای قدیمی هستند که دیگر قابلاستفاده نیستند.
از خرابههای جالب در یونان بازدید کردم.
دانشمند، پژوهشگر
اسم. scholar شخصی است که چیزی را مطالعه میکند و دربارهی آن خیلی میداند.
دانشمند دربارهی تاریخ هنر خیلی میدانست.
قابلتوجه
صفت. شخص یا چیزی که مهم است.
در دانشگاه بهعنوان دانشجوی رشتهی ادبیات رمانهای قابلتوجه زیادی را خواندم.
آتشفشان
اسم. آتشفشان کوهی با حفرهای روی آن است که مایع داغ از آن بیرون میآید.
وقتی آتشفشان فوران کرد، دود و گرما هوا را پر کرد.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 7
Word list
basis [ˈbeɪsɪs]
n. The basis of something is the main part of it.
My grandfather gets his hearing checked on a yearly basis.
biology [baɪˈɒlədʒɪ]
n. Biology is the study of living things.
We learned about the human heart in biology class.
cage [keɪdʒ]
n. A cage is something that holds an animal so it cannot leave.
We put the parrots in their cage at night.
colleague [ˈkɒliːg]
n. A colleague is somebody you work with.
My colleague helped me finish the job.
colony [ˈkɒlənɪ]
n. A colony is a country controlled by another country.
The USA was at one time a colony of Great Britain.
debate [dɪˈbeɪt]
v. To debate is to seriously discuss something with someone.
The husband and wife debated which TV to buy.
depart [dɪˈpɑːrt]
v. To depart is to leave some place so you can go to another place.
The plane departed for Italy at 3:00 this afternoon.
depress [dɪˈpres]
v. To depress someone is to make that person sad.
The bad news from work depressed the man.
factual [ˈfæktjʊəl]
adj. A factual report or message includes true details.
John learns about history from factual books.
fascinate [ˈfæsəˌneɪt]
v. To fascinate someone is to make that person very interested.
The kitten was fascinated by the ball of yarn.
mission [ˈmɪʃən]
n. A mission is an important job that is sometimes far away.
The woman’s mission was to help sick people.
nevertheless [ˌnevəðəˈles]
adv. Nevertheless shows a difference to what is expected or known.
He is usually friendly. Nevertheless, he wasn’t friendly this afternoon.
occupation [ˌɒkjʊˈpeɪʃən]
n. An occupation is a person’s job.
My father’s occupation is a dentist.
overseas [ˌəʊvəˈsiːz]
adv. Overseas shows an action happens in another country across an ocean.
John often goes overseas for vacations.
persuade [pəˈsweɪd]
v. To persuade someone is to make that person agree to do something.
The children persuaded their parents to buy them gifts.
route [ruːt]
n. A route is the way you go from one place to another.
I saw many new houses along the route to the city.
ruins [ˈruːɪnz]
n. Ruins are old buildings that are not used anymore.
I visited some interesting ruins in Greece.
scholar [ˈskɒlə:r]
n. A scholar is a person who studies something and knows a lot about it.
The scholar knew much about art history.
significant [sɪgˈnɪfɪkənt]
adj. A significant person or thing is important.
I read many significant novels as a literature major in university.
volcano [vɒlˈkeɪnəʊ]
n. A volcano is a mountain with a hole on top where hot liquid comes out.
When the volcano erupted, smoke and heat filled the air.