سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۲
لیست کلمات
نگران
صفت. anxious یعنی احساس نگرانی یا اضطراب.
او بابت اینکه به قرار ملاقاتش بهموقع نرسد نگران بود.
افتضاح، بسیار بد
صفت. وقتی چیزی awful باشد، بسیار بد است.
اجرای دیشبش افتضاح بود.
تشکیل شدن
فعل. تشکیل شدن از چیزی یعنی درست شدن از بخشها یا چیزهای دیگر.
انتخابهای امروز برای ناهار از پیتزا، همبرگر و هاتداگ تشکیل میشد.
میل داشتن
فعل. میل داشتن یعنی خواستن چیزی.
خواهرم خانهای بزرگ و کلی پول میخواهد.
مشتاق
صفت. وقتی کسی در مورد چیزی مشتاق است، بابت آن هیجان زده است.
مرد مشتاق بود دربارهی خبرهای خوب صحبت کند.
اعضای خانه
اسم. household همهی افرادی هستند که در یک خانه زندگی میکنند.
اعضای خانهی ما، پدرم، مادرم و من هستند.
قصد
اسم. قصد، برنامهای برای انجام کاری است.
قصد و برنامه او این است که تابستان بعدی سری به ایتالیا بزند.
منظره، چشمانداز
اسم. landscape ظاهر زمین است.
منظرهی روستا خیلی سرسبز است.
بلند کردن
فعل. چیزی را بلند کردن یعنی بالاتر آوردن آن.
مرد سعی کرد جعبه را بلند کند.
بار زدن
فعل. بار زدن یعنی قرار دادن اشیا داخل چیزی.
مرد جعبهها را داخل کامیون بار زد.
شُش
اسم. شُش یک عضوِ داخل بدن است که وقتی نفس میکشیم با هوا پر میشود.
داشتن شُشهای قوی برای زندگی سالم ضروری است.
حرکت
اسم. motion حرکتی است که کسی ایجاد میکند.
افسر پلیس با دستش حرکتی انجام داد.
سرعت
اسم. pace یعنی چیزی با چه سرعتی رخ میدهد.
من با سرعت کمتری نسبت به دوستم مسابقه دو را دویدم.
مؤدب
صفت. مؤدب رفتار باملاحظه و مهربانانهای است.
آن پسر خیلی مؤدب بود؛ خیلی باملاحظه رفتار میکرد.
دارا بودن
فعل. دارای چیزی بودن یعنی داشتن آن یا مالک آن بودن.
عمویم سه گوسفند، یک مرغ، یک گاو و یک سگ دارد.
بهسرعت
قید. وقتی اتفاقی بهسرعت رخ میدهد، خیلی سریع رخ میدهد.
قطار روی ریل بهسرعت حرکت میکرد.
بیان کردن
فعل. بیان کردن یعنی گفتنِ یک حرف.
معلم دربارهی اینکه بچهها با چه سرعتی داشتند یاد میگرفتند حرف زد.
جستوجو کردن
فعل. to seek something یعنی دنبال چیزی گشتن.
اگر مشکلی داشته باشم، به دنبال مشورت و نصیحت خواهرم هستم.
درخشیدن
فعل. درخشیدن یعنی تولید نورِ روشن.
شمعها در اتاق تاریک میدرخشند.
ریختن
فعل. to spill یعنی کاری کنید چیزی از ظرفش بیرون بیفتد.
قهوه را روی میز ریختم.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 2
Word list
anxious [ˈӕŋkʃəs]
adj. anxious means feeling worried or nervous.
She was anxious about not making her appointment on time.
awful [ˈɔːfəl]
adj. an awful thing is very bad.
Her performance last night was awful.
consist [kənˈsɪst]
v. To consist of certain, is to be made of parts or things.
Today’s choices for lunch consisted of pizza, hamburgers, and hot dogs.
desire [dɪˈzaɪər]
v. To desire is to want something.
My sister desires a big house and lots of money.
eager [ˈiːɡər]
adj. eager shows excitement about something, they are excited about it.
The man was eager to talk about the good news.
household [ˈhaʊshəʊld]
n. A household is all the people who live in one house.
Our household is made up of my father, my mother and me.
intent [ɪnˈtent]
n. An intent is a plan to do something.
Her intent is to visit Italy next summer.
landscape [ˈlænskeɪp]
n. A landscape is how an area of land looks.
The landscape of the country is very green.
lift [lɪft]
v. To lift something is to move it higher.
The man tried to lift the box.
load [loud]
v. To load is to put objects into something.
The man loaded the boxes into a truck.
lung [lʌŋ]
n. A lung is a part of the body that fills with air when breathing.
Having strong lungs is necessary for a healthy life.
motion [ˈməʊʃən]
n. A motion is a movement that someone makes.
The police officer made a motion with his hand.
pace [ˈpeɪs]
n. The pace of something is the speed at which it happens.
I ran the race at a slower pace than my friend.
polite [pəˈlaɪt]
adj. polite shows a thoughtful and kind behavior.
The boy was very polite; he behaved very thoughtfully.
possess [pəˈzes]
v. To possess something is to have it or own it.
My uncle possesses three sheep, a chicken, a cow and a dog.
rapidly ˈræpɪdlɪ]
adv. rapidly means happening very fast.
The train moved rapidly on the tracks.
remark [rɪˈmɑːrk]
v. To remark is to say something.
The teacher remarked on how quickly the students were learning.
seek [siːk]
v. To seek is to look for something.
If I have a problem, I seek my sister’s advice.
shine [ʃaɪn]
v. To shine is to make a bright light.
The candles are shining in the dark room.
spill [spɪl]
v. To spill is to accidentally make something fall out of its container.
I spilled the coffee on the table.
مشارکت کنندگان در این صفحه
مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:
ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.