واژگان

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

واژگان

بخش ۸

لیست کلمات

قبول کردن

فعل. قبول کردن یعنی گرفتن چیزی که به شما عرضه شده‌است.

من هدیه‌ی خوب دختر را قبول کردم.

ترتیب دادن

فعل. ترتیب دادن یعنی قرار دادن چیزها در جای درستشان.

لطفاً کلمات را به‌ترتیب از A تا Z قرار دهید.

رفتن

فعل. to attend something یعنی رفتن به چیزی.

من و خواهرم به یک مدرسه می‌رویم.

دنبال کردن

فعل. وقتی کسی را chase می‌کنید یعنی او را دنبال می‌کنید و سعی می‌کنید او را بگیرید.

سگی من را دنبال کرد.

تضاد

اسم. تضاد، تفاوت واضح بین دو چیز است.

تضاد بین والدین من خیلی قابل‌توجه است.

تشویق کردن

فعل. تشویق کردن کسی یعنی باعث شوید کاری را انجام دهد.

وقتی می‌بازیم، مربی فوتبالمان ما را تشویق می‌کند.

آشنا

صفت. افراد یا چیزهایی که برایتان آشنا هستند را خوب می‌شناسید.

دو دوست خیلی با هم آشنا بودند.

گرفتن

فعل. گرفتن یعنی نگه داشتن کسی یا چیزی به‌طور ناگهانی.

من از درخت یک گلابی برداشتم.

آویزان کردن

فعل. آویزان کردن چیزی یعنی آن را بالای زمین نگه داشتن.

من تصویری از خوانده‌ام نقاشی کردم و مادرم آن را به دیوار آویزان کرد.

عظیم

صفت. اگر چیزی huge باشد، خیلی بزرگ است.

پدرم سر کار کامیون عظیمی را می‌راند.

لازم

صفت. اگر چیزی لازم باشد، باید آن را انجام دهید.

اگر بخواهید به کشورهای دیگر سفر کنید، پاسپورت لازم است.

الگو

اسم. الگو یعنی روشی که چیزی انجام یا مرتب می‌شود.

الگوی من برای مسواک زدن دندان‌هایم مانند دیگر افراد است.

پیشنهاد دادن

فعل. پیشنهاد دادن چیزی یعنی بگویید که آن چیز باید انجام شود.

مادربزرگم پیشنهاد داد که با سانتا عکس بگیریم.

هدف

اسم. هدفْ دلیل انجام کاری است.

هدف ورزش کردن تناسب اندام است.

آزاد کردن

فعل. to release something یعنی چیزی را دیگر نگه ندارید.

او پرنده را از دستانش آزاد کرد.

نیاز داشتن

فعل. to require something یعنی بگویید چیزی لازم است.

معلم‌ها باید مدرک دانشگاهی داشته باشند.

راضی

صفت. وقتی چیزی را که می‌خواستید داشته باشید، راضی هستید.

من از کارم راضی هستم.

تنها

صفت. اگر چیزی تنها باشد، یعنی فقط یکی است.

من یک کلید در دستم دارم.

پاره کردن

فعل. to tear something یعنی پاره کردن آن.

پاره کردن کاغذ آسان است.

نظریه

اسم. نظریه ایده‌ای درباره‌ی اینکه چگونه چیزی کار می‌کند است.

ما درباره‌ی نظریه‌ی نسبیت انیشتین در کلاس صحبت کردیم.

متن انگلیسی درس

Vocabulary

Unit 8

Word list

accept

v. To accept something that is offered is to take it.

I accepted the girl’s very nice gift.

arrange

v. To arrange things is to put them in the right place.

Please arrange the words in order from A to Z.

attend

v. To attend something is to go to it.

My sister and I attend the same school.

chase

v. You chase people when you run after them and try to catch them.

I was chased by a dog.

contrast

n. A contrast is a sharp difference between two things.

The contrast between my parents is very noticeable.

encourage

v. To encourage people is to make them want to do something.

My football coach will encourage us when we are losing.

familiar

adj. People or things familiar to you are those you know well.

The two friends were very familiar with each other.

grab

v. To grab is to take a hold of someone or something suddenly.

I grabbed a pear from the tree.

hang

v. To hang something is to keep it above the ground.

I drew a picture of my family, and my mother hung it on the wall.

huge

adj. If something is huge, it is very big,

At work, my father drives a huge truck.

necessary

adj. If something is necessary, you must do it.

A passport is necessary, if you travel to other countries.

Pattern

n. A pattern is a way in which something is done or organized.

My pattern of brushing my teeth is the same as most people’s.

propose

v. To propose something is to say that it should be done.

My grandmother proposed that we have our picture taken with Santa.

purpose

n. A purpose is the reason that you do something.

The purpose of exercising is to get into shape.

release

v. To release something is to stop holding it.

She released the bird from her hands.

require

v. To require something is to say that it is necessary.

We require teachers to have a university degree.

satisfied

adj. You are satisfied when you have what you wanted.

I am very satisfied with your work.

single

adj. If something is single, then there is only one.

I have a single key in my hand.

tear

v. To tear something means to pull it apart.

It is easy to tear paper.

theory

n. A theory is an idea about how something works.

We talked about Einstein’s theory of relativity in class.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.