سرفصل های مهم
چهلم - دایره لغات
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
سلام دوستان! به بخش دایره لغات برای درس ۴۰ از ۵۰۴ واژهی کاملا ضروری خوش اومدید. آمادهاید؟ بریم که شروع کنیم.
شمارهی یک، اولین کلمه “epidemic” هستش. Epidemic یعنی شیوع یک بیماری که به سرعت منتشر میشود به شکلی که افراد زیادی همزمان به آن مبتلا میشوند؛ فراگیر. هم یه اسمه و هم صفت، درسته؟ الف) تمام مدارس شهر در زمان شیوع بیماری مسری بسته بودند. ب) نمایش خشونت در فیلمهای سینمایی به ابعاد گستردهای رسیده است. ج) در جریان بیماریِ همهگیر، از خوردنِ آبِ جوشانده نشده ممنوع شدیم.
دومین کلمه “obesity” هست. Obesity یعنی چاقی مفرط. یه اسمه. الف) چاقی بیش از حد یک بیماری جدی تلقی میشود. ب) فروشنده، محافظهکارانه چاقیِ بیش از حد «جک» را تنومندی تلقی کرد. ج) موضوعی که در گردهمایی پزشکی مورد بحث قرار گرفت، جلوگیری از چاقی مفرط کودکان بود. پس دوباره، obesity خیلی ساده یعنی چاقی مفرط.
سومین کلمه “magnify” هست. Magnify یعنی [چیزی را] بزرگتر از چیزی که واقعا هست نشان دادن؛ بیش از حد جلوه دادن چیزی؛ در گفتن پا را از حقیقت فراتر گذاشتن. یه فعله. بذارید چند تا مثال ببینیم. الف) یک میکروسکوپ، یک ذرهبین است. ب) به نظر میرسد آقای «استینمتز» در مورد اهمیت مدارکی که در اختیار داشت، بزرگنمایی میکرد. ج) عدهای گرایش دارند که هر عیب کوچکی در دیگران را بزرگ جلوه دهند.
کلمهی بعدی “chiropractor” هستش. Chiropractor یعنی شخصی که بیماریها را با ماساژ و دستکاری ستون فقرات و دیگر اشکال درمان معالجه میکند بر این فرض که بیماری با مداخله در عملکرد طبیعی سیستم عصبی پدید میآید. مشخصا اسمه. الف) طبیبِ مفصلی تلاش کرد با ماساژ ستون فقرات، درد را تسکین دهد. ب) خانم «لهرر» تأیید کرد که یک طبیبِ مفصلی او را تحت درمان قرار داده است. ج) طبیبِ مفصلی استحمام داغ را در بین دورههای درمانی توصیه نمود.
کلمهی ضروری بعدیمون “obstacle” هست. Obstacle یعنی هر چیزی که سر راه قرار میگیرد يا مانع میشود؛ گیر؛ مانع. یه اسمه. الف) سربازان مجبور شدند که از موانعی چون گودالهای عمیق و سیمهای خاردار عبور کنند. ب) جهل، یکی از موانع پیشرفت است. ج) پیشداوری اغلب مانع هماهنگی بین مردم است.
کلمهی بعدی “ventilate” هست. Ventilate یعنی هوای داخل را تغییر دادن؛ با هوای تازه تطهیر کردن؛ علناً بحث کردن. راجع به ونتیلاتورها شنیدهین، درسته؟ Ventilate یه فعله. الف) با باز کردن پنجرهها آشپرخانه را تهویه کردیم. ب) ششها هوای خون را تصفیه میکنند. ج) شایسته است موضوع جشن پایان دوره را در حضور تمام دانشجویان سال آخر مورد بحث قرار دهیم.
کلمهی هفتم این درس “jeopardize” هستش. Jeopardize یعنی ریسک کردن؛ به خطر انداختن. یه فعله. الف) سربازان در جنگ جانشان را به خطر میاندازند. ب) آقای «مارکوس» بعد از این که دو تن از آنها زندگی خود را برای نجات جان فرزند در حال غرق شدن او بود به خطر انداختند، در طرز فکر خود نسبت به افسران پلیس تجدید نظر کرد. ج) آقای «رافائل» مبادرت به انتقاد از رئیس خود کرد، گرچه اینکار احتمال ترفیع او را به خطر میانداخت.
کلمهی بعدیمون “negative” هست. Negative یعنی نه گفتن؛ منفی؛ روشنایی و سایه را معکوس نشان دادن. هم یه اسمه و هم صفت. الف) کاپیتان به درخواست مرخصی پاسخ منفی داد. ب) سه درجه زیر صفر یک کمیت منفی است. ج) فیلم نگاتیو برای چاپ مثبت استفاده میشود.
کلمهی بعدی “pension”. Pension به عنوان اسم یعنی پرداخت منظمی که دستمزد نیست؛ و به عنوان فعل یعنی چنین مبلغی را پرداختن. الف) مستمریها اغلب بخاطر خدمت طولانی، شایستگیهای ویژه و یا جراحات وارده پرداخت میشود. ب) حقوق بازنشستگی بر اساس درآمد سال آخر شما محاسبه میشود. ج) خانم «کلبی» کارمندش را بعد از سی سال خدمت صادقانه بازنشسته کرد.
کلمهی دهم “vital” هست. شما کلمهی “vitamin” رو قبلا شنیدهید. Vital یعنی مربوط به حیات؛ ضروری برای حیات؛ عامل مرگ و میر، شکست یا ویرانی؛ حیاتی. یه صفته. یه اسم هم هست، اما ما اینجا ازش به عنوان اسم استفاده نمیکنیم. الف) ما باید از منابع حیاتی خود محافظت و مراقبت نماییم. ب) مرد چاق به من یادآوری کرد که خوردن یک عمل حیاتی است. ج) سرباز دلاور در اثر زخمی مهلک در عراق جان سپرد.
کلمهی بعدی که اینجا داریم “municipal” هستش. Municipal یعنی مربوط به شهر یا ایالت؛ با امور شهر یا شهرک ارتباط داشته باشد. یه صفته. الف) پلیس ایالتی در فرونشاندن شورش به پلیس شهری یاری رساند. ب) تنها عدهی کمی در انتخابات شهری شرکت کردند. ج) شهرداری، پارک اتومبیلها را در طول ساعات کاری ممنوع کرد.
و آخریمون، “oral”. Oral یعنی کلامی؛ با استفاده از کلام؛ دهانی. ما اینجا داریم ازش به عنوان صفت استفاده میکنیم، اما اسم هم هست. الف) توافق شفاهی کافی نیست؛ ما به یک تعهد کتبی نیاز داریم. ب) عمل جراحی دهان برای دسترسی به ریشهی خراب دندان ضروریست. ج) قدرت کلامی منحصر به فرد «لینکلن» او را مردی به یادماندنی ساخت.
بسیارخب، کارمون با بخش دایره لغات واسه درس ۴۰ تمومه. توی بخش بعدی میبینمتون.
متن انگلیسی درس
Hi there, guys! Welcome to the vocabulary part for lesson 40 of 504 Absolutely Essential Words. Are you ready? Let’s get started.
Number one, the first word is “epidemic”. Epidemic means an outbreak of a disease that spreads rapidly* so that many people have it at the same time; widespread. It’s both a noun, and an adjective, right? A) All of the schools in the city were closed during the epidemic. B) The depiction* of violence* in the movies has reached epidemic proportions. C) During the epidemic we were forbidden* to drink water unless it had been boiled.
The second word is “obesity”. Obesity means extreme fatness. It’s a noun. A) Obesity is considered* a serious disease. B) The salesman tactfully* referred* to Jack’s obesity as “stoutness”. C) At the medical convention the topic* discussed was the prevention of childhood obesity. So, again, obesity simply means extreme fatness.
The third word is “magnify”. Magnify means to cause to look larger than it really is; make too much of; go beyond the truth in telling. It’s a verb. Let’s see some examples. A) A microscope* is a magnifying glass. B) It seems that Mr Steinmetz magnified the importance of the document* in his possession. C) Some people have a tendency* to magnify every minor* fault in others.
The next word is “chiropractor”. Chiropractor means a person who treats ailments by massage and manipulation of the vertebrae and other forms of therapy on the theory* that disease results from interference with the normal functioning of the nervous system. It’s a noun, obviously. A) The chiropractor tried to relieve* the pain by manipulating* the spinal column. B) Mrs Lehrer confirmed* that a chiropractor had been treating her. C) The chiropractor recommended hot baths between treatments.
Our next essential word is “obstacle”. Obstacle means anything that gets in the way or hinders; impediment; obstruction. It’s a noun. A) The soldiers were compelled* to get over such obstacles as ditches and barbed wire. B) Ignorance* is an obstacle to progress. C) Prejudice* is often an obstacle to harmony* among people.
The next word is “ventilate”. Ventilate means to change the air in; purify by fresh air; discuss openly. You’ve heard about ventilators, right? Ventilate is a verb. A) We ventilated the kitchen by opening the windows. B) The lungs ventilate the blood. C) There is merit* in ventilating the topic* of the prom before the entire senior class.
The seventh word of this lesson is “jeopardize”. Jeopardize means to risk; endanger. It’s a verb. A) Soldiers jeopardize their lives in war. B) Mr Marcos revised* his opinion of police officers after two of them had jeopardized their lives to save his drowning child. C) Though it jeopardized his chance for a promotion, Mr Rafael ventured to criticize his boss.
Our next word is “negative”. Negative means saying no; minus; showing the lights and shadows reversed. It’s both a noun, and an adjective. A) The captain gave a negative response* to the request for a leave. B) Three below zero is a negative quantity*. C) A negative image is used to print a positive picture.
The next word, “pension”. Pension as a noun means regular payment that is not wages; and as a verb it means to make such a payment. A) Pensions are often paid because of long service, special merit, or injuries received. B) The pension is calculated on the basis of your last year’s income. C) Mrs Colby pensioned off her employee after thirty years of loyal* service.
Our tenth word is “vital”. You’ve heard the word “vitamin”, before. Vital means having to do with life; necessary to life; causing death, failure or ruin; lively. It’s an adjective. It’s also a noun, but we’re not using it as a noun here. A) We must preserve* and protect our vital resources. B) Eating is a vital function, the obese* man reminded me. C) The valiant* soldier died of a vital wound in Iraq.
The next word we have here is “municipal”. Municipal means of a city or state; having something to do in the affairs of a city or town. It’s an adjective. A) The state police assisted the municipal police in putting down the riot. B) There was only a mediocre* turnout for the municipal elections. C) The municipal government placed a ban* on parking during business hours.
And our last one, “oral”. Oral means spoken; using speech; of the mouth. We’re using it as an adjective here, but it’s also a noun. A) An oral agreement is not enough; we must have a written promise. B) Oral surgery is necessary to penetrate* to the diseased root. C) His unique* oral powers made Lincoln a man to remember.
Alright, the vocabulary part for lesson 40 is finished. See you in the next part.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.