سی و نهم - دایره لغات

دوره: ۵۰۴ واژه‌ی کاملا ضروری / فصل: درس ۳۹ / درس 1

سی و نهم - دایره لغات

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

سلام بچه‌ها! به درس بعدی خوش اومدید. اینجا ما بخش دایره لغات واسه درس ۳۹ از ۵۰۴ واژه‌ی کاملا ضروری رو داریم. آماده‌اید؟ بزن بریم!

اولین کلمه‌ای که اینجا داریم “unearth” هستش. Unearth یعنی حفر کردن؛ کشف کردن؛ پی بردن. یه فعله، درسته؟ الف) حفاری دانشمندان، شهر مدفون شده‌ای را از زیر خاک بیرون کشید. ب) توطئه‌ی کلاهبرداری از سرمایه‌گذاران توسط «اف‌بی‌آی» کشف شد. ج) موزه، گلدانی را که در یونان از زیر خاک بیرون آورده شده بود به نمایش گذاشت. پس دوباره، unearth یعنی حفر کردن؛ کشف کردن.

خب دومی “depart” هستش. Depart یعنی دور شدن؛ ترک کردن؛ روی گرداندن از؛ تغییر دادن؛ فوت کردن. دوباره ما اینجا یه فعل داریم. الف) صبح به دهکده رسیدیم و همان شب عازم شدیم. ب) «استن» بخاطر ترک رفتار معمول خود در انتخاب شریک، مردد بود. ج) «ورا» مایل نبود یادآوری کند که عمویش خیلی وقت پیش فوت کرده است.

کلمه‌ی بعدی “coincide”. Coincide یعنی از نظر فضا، مکان یکسانی را اشغال کردن؛ زمان یکسانی را اشغال کردن؛ دقیقاً برابر بودن؛ توافق رای. یه بار دیگه، ما یه فعل داریم. بذارید یه نگاه به مثال‌ها بندازیم. الف) اگر این مثلث‌ها روی یکدیگر قرار داده شوند، بر هم منطبق می‌شوند. ب) چون که ساعات کاری «پیت» و «جیم» هم‌زمان است و در همسایگی هم زندگی می‌کنند، هر دو همزمان خانه‌هایشان را ترک می‌کنند. ج) رأی من درباره‌ی فیلم با رأی «ادل» مطابقت دارد.

کلمه‌ی چهارم “cancel” هست. بله، می‌دونم با این یکی هم آشنا هستید. Cancel یعنی خط زدن؛ علامت‌گذاری کردن برای این که نتوان از آن استفاده کرد؛ از بین بردن؛ لغو کردن. یه فعله، دوباره. الف) تنها بخشی از تمبر باطل شده بود. ب) چون که محموله‌ی اول شامل قطعات معیوب بود، آقای «زویبن» بقیه‌ی سفارش را لغو کرد. ج) وقتی که کاپیتان «ملیدس» فرد مناسبی را برای شغل مورد نظر پیدا کرد، تمام مصاحبه‌های دیگر را لغو کرد.

پنجمی “debtor” هستش. Debtor یعنی شخص، کشور، یا سازمانی که به دیگری بدهکار است. یه اسمه. الف) اگر یک دلار از شما قرض بگیرم بدهکار شما هستم. ب) آقای «مرتز» به عنوان بدهکاری که مساعدت‌های زیادی از جانب رئیس بانک دریافت کرده بود، مایل نبود علیه او شهادت دهد. ج) زندان تیره‌ی بدهکاران، زمانی سرنوشت کسانی بود که نمی‌توانستند وام‌های خود را باز پرداخت کنند.

کلمه‌ی بعدیمون “legible” هستش. Legible یعنی قابل خواندن؛ راحت قابل خواندن باشد؛ ساده و آشکار. مشخصا یه صفته. بذارید چند تا مثال ببینیم. الف) دست‌خط «جولیا» زیبا و خوانا است. ب) «نانسی» در خواندن خود، درنگ می‌کرد چون کلمات به سختی قابل خواندن بودند. ج) معلم ما، ما را به خاطر انشا‌هایی که خوانا نیستند تنبیه می‌کند.

هفتمین کلمه واسه این درس، “placard”. دوباره، شما این یکی رو می‌دونید. Placard یعنی یک آگهی که باید در مکان عمومی نصب شود؛ پوستر. یه اسمه. الف) پلاکاردهای رنگین، نشستی فوری را اعلام می‌کردند. ب) پلاکاردها توسط گروه‌های رقیب، در سراسر محله نصب شده بودند. ج) برای فراخواندن داوطلبان اعلامیه‌های متعددی در سراسر شهر پدیدار شد.

خب بعدی “contagious” هست. Contagious یعنی از طریق تماس منتشر شود، به راحتی از فردی به فردی سرایت کند. مث ویروس کرونا که شدیدا مسریه. یه صفته، درسته؟ الف) تب مخملک مسری است. ب) پی برده‌ام که خمیازه کشیدن اغلب مسری است. ج) علاقه به این پروژه همه‌گیر شد، و بزودی تمامی مخالفت‌ها برایش از بین رفت.

کلمه‌ی نهم “clergy” هستش. Clergy می‌شن افرادی که برای کار مذهبی آماده می‌شوند؛ مجموعه روحانیون به عنوان یه گروه، درسته؟ یه اسمه. الف) هنگامی که روحانیون در حال انجام وظایف مقدسشان هستند، تلاش می‌کنیم هرگز مانع آن‌ها نشویم. ب) پدر «تاک» یکی از روحانیونی بود که عاشق لطیفه‌های شاد بود. ج) اکثر روحانیون احساس می‌کردند که اخلاقیات جدید، تهدیدی برای جامعه است.

کلمه‌ی بعدی که اینجا داریم “customary” هستش. Customary خیلی ساده یعنی معمول. یه صفته. الف) دراز کشیدن در حین غذا خوردن برای رومیان ثروتمند مرسوم بود. ب) فیلم «رابین ویلیامز» با نقدهای تمجیدآمیزِ معمول (همیشگی) از سوی منتقدان مواجه شد. ج) فرد خائن، رسم بستن چشم در هنگام اعدام را رد کرد.

کلمه‌ی بعدیمون “transparent” هست. Transparent یعنی به راحتی بتوان داخل آن را دید؛ شفاف. دوباره ما یه صفت داریم. الف) شیشه‌ی پنجره شفاف است. ب) سرهنگ «توماس» نمونه‌ای از صداقت و وفاداریِ آشکار است. ج) آدم‌کشی نمونه‌ی واضحی از حسادت غیر قابل کنترل بود.

و آخرین کلمه واسه این درس، “scald”. Scald یعنی مایع داغ روی چیزی ریختن؛ با بخار یا مایع داغ سوزاندن؛ تقریباً تا نقطه‌ی جوش حرارت دادن. ما اینجا داریم از به عنوان فعل استفاده می‌کنیم، اما اسم هم هست. بذارید مثال‌ها رو ببینیم. الف) فراموش نکن قبل از خشک کردن ظروف، آن‌ها را خوب با آب جوش بشویی. ب) گدازه‌های جوشانی که از کوه بیرون می‌ریخت، همه را به خطر انداخت. ج) «استلا» بخاطر شتاب‌زدگی، دستش را با آب جوش سوزاند.

بسیار خب، حالا کارمون با بخش دایره لغات تمومه. اجازه بدید به بخش بعدی بریم، استفاده از کلمات ۱.

متن انگلیسی درس

Hi there, guys! Welcome to the next lesson. Here we have the vocabulary part for lesson 39 of 504 Absolutely Essential Words. Are you ready? Let’s go!

The first word we have here is “unearth”. Unearth means to dig up; discover; find out. It’s a verb, right? A) The digging of the scientists unearthed a buried city. B) A plot to defraud* the investors was unearthed by the FBI. C) The museum exhibited* the vase that had been unearthed in Greece. So, again, unearth means to dig up, to find out.

Now, the second one is “depart”. Depart means to go away; leave; turn away (from); change; die. Again, we have a verb here. A) We arrived in the village in the morning and departed that night. B) Stan was vague* about departing from his usual manner of choosing a partner. C) Vera was reluctant* to mention that her uncle had long since departed.

The next word is “coincide”. Coincide means to occupy the same place in space; occupy the same time; correspond exactly; agree. One more time, we have a verb. Let’s take a look at the examples. A) If these triangles were placed one on top of the other, they would coincide. B) Because Pete’s and Jim’s working hours coincide, and they live in the same vicinity, they depart from their homes at the same time. C) My verdict* on the film coincides with Adele’s.

The fourth word is “cancel”. Yeah, I know you’re familiar with this one, too. Cancel means to cross out; mark so that it cannot be used; wipe out; call off. It’s a verb, again. A) The stamp was only partially* canceled. B) Because the first shipment contained defective* parts, Mr Zweben canceled the rest of the order. C) Having found just the right man for the job, Captain Mellides canceled all further interviews.

The fifth one is “debtor”. Debtor means person, country, or organization who owes something to another. It’s a noun. A) If I borrow a dollar from you, I am your debtor. B) As a debtor who had received many favors from the banker, Mr Mertz was reluctant* to testify against him. C) A gloomy* debtor’s prison was once the fate of those who could not repay their loans.

Our next word is “legible”. Legible means able to be read; easy to read; plain and clear. It’s an adjective, obviously. Let’s see some examples. A) Julia’s handwriting is beautiful and legible. B) Nancy hesitated* in her reading because the words were scarcely* legible. C) Our teacher penalizes* us for compositions that are not legible.

The seventh word for this lesson, “placard”. Again, you know this one. Placard means a notice to be posted in a public place; poster. It’s a noun. A) Colorful placards announced an urgent* meeting. B) Placards were placed throughout the neighborhood by rival* groups. C) Numerous* placards appeared around the city calling for volunteers*.

Now, the next one is “contagious”. Contagious means spreading by contact, easily spreading from one to another. Like coronavirus which is highly contagious. It’s an adjective, right? A) Scarlet fever is contagious. B) I find that yawning is often contagious. C) Interest in the project was contagious, and soon all opposition to it collapsed*.

The ninth word is “clergy”. Clergy are those people prepared for religious work; clergymen as a group, right? It’s a noun. A) We try never to hinder* the clergy as they perform their sacred* tasks. B) Friar Tuck was a member of the clergy who loved a jolly* jest. C) The majority of the clergy felt the new morality* was a menace* to society.

The next word we have here is “customary”. Customary simply means usual. It’s an adjective. A) It was customary for wealthy Romans to recline* while they were dining. B) The Robin Williams movie received the customary rave* reviews from the critics. C) The traitor* rejected* the customary blindfold for the execution.

Our next word is “transparent”. Transparent means easily seen through; clear. Again, we have an adjective. A) Window glass is transparent. B) Colonel Thomas is a man of transparent honesty and loyalty. C) The homicide was a transparent case of jealousy* that got out of hand.

And the last word for this lesson, “scald”. Scald means to pour boiling liquid over; burn with hot liquid or steam; heat almost to the boiling point. We’re using it as a verb here, but it’s also a noun. Let’s see the examples. A) Do not neglect* to scald the dishes before drying them. B) The scalding lava pouring from the mountain placed everyone in peril. C) By being hasty*, Stella scalded her hand.

Alright, the vocabulary part is finished now. Let’s go to the next part, Words in Use 1.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.