سرفصل های مهم
سی و هشتم - دایره لغات
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
سلام دوستان! به درس بعدی خوش اومدید. اینجا ما بخش دایره لغات رو برای درس ۳۸ از ۵۰۴ واژهی کاملا ضروری داریم. میدونید که باید چی کار کنید. بریم که شروع کنیم.
کلمهی اولمون “biography” هستش. میدونم که اینو میدونید. Biography یعنی داستان مکتوب زندگی یک شخص؛ بخشی از ادبیات که شامل زندگینامهها میشود. یه اسمه. الف) معلم ما زندگینامهی معمار «فرنک لوید رایت» را توصیه کرد. ب) خواندن یک زندگینامه، اطلاعاتی را از افراد و وقایعی به ما میدهد که هميشه نمیتوان از کتابهای تاریخی بدست آورد. ج) زندگینامهی «مالکوم اکس» در مدرسهی ما کتاب محبوبیست.
دومی “drench” هست. Drench یعنی کاملا خیساندن؛ خیس کردن. یه فعله. بذارید مثالها رو ببینیم. الف) باران سنگین محوطهی دانشگاه را کاملاً خیس کرد و دانشجویان مجبور به خشک کردن پوشاک خیس خود شدند. ب) بارانهای خیسکننده، بعد از تنها یک روز آفتاب دوباره شروع شد. ج) دوستان انجمنش سعی کردند او را خیس کنند، اما او خیلی زرنگتر از آنها بود. پس دوباره، خیلی ساده یعنی خیس کردن.
سومی، “swarm”. Swarm به عنوان اسم یعنی گروهی از حشرات که با هم به هر سو حرکت یا پرواز میکنند؛ جمعیت یا تعداد زیاد؛ و به عنوان فعل یعنی به تعداد زیاد به هر سو حرکت یا پرواز کردن. الف) هنگامی که تاریکی فرا رسید، انبوه بچههایی که در پارک بازی میکردند به یک مشت کاهش یافت. ب) پشهها فوجوار از باتلاق خارج شدند. ج) در ماه سپتامبر، محوطه دانشگاه مملو از دانشجویان جدید شد.
کلمهی چهارم واسه این درس، “wobble”. Wobble یعنی به طور نامنظم از سوبی به سوبی حرکت کردن. هم یه فعله و هم اسم. الف) «پِری» کوچولو پاهایش را در کفشهای بسیار بزرگ فرو کرد و به سمت میز تلوتلو خورد. ب) هنگامی که نوزاد به تنهایی شروع به راه رفتن میکند، تلوتلو میخورد. ج) از آنجایی که دلقک تجربهی راه رفتن روی سیمهای بلند را نداشت، تمام مسیر را تا رسیدن به سکوی امن تلوتلو خورد.
پنجمی، “tumult”. میدونید، من هیچ ایدهای ندارم که چرا این یه کلمهی کاملا ضروریه… ولی، چی میشه گفت؟ به هر حال، tumult یعنی سر و صدا؛ آشوب؛ آشفتگی يا بینظمی خشونتآمیز. یه اسمه، درسته؟ الف) صدای ملوانان به حدی ضعیف بود که در غرش طوفان قابل شنیدن نبود. ب) چنان همهمهای در سالنها بر پا بود که تصور کردیم حادثهای رخ داده است. ج) فریاد وحشتزدهی «آتش» آشوبی در سینما به وجود آورد.
کلمهی ششم “kneel” هستش. Kneel یعنی زانو زدن؛ روی زانو ماندن. یه فعله. الف) «مایرا» زانو زد تا علف هرزی را از بستر خیس گلها در آورد. ب) مرد محکوم در مقابل پادشاه زانو زد و تقاضای بخشش نمود. ج) نجات غریق که روی چهرهی بیحرکت زانو زده بود، سعی کرد او را احیا کند.
و کلمهی بعدی “dejected” هست. Dejected یعنی با روحیه پایین؛ غمگین. یه صفته، درسته؟ الف) زندگینامه ی«ادیسون» نقل میکند که او از شکست غمگین نمیشد. ب) هنگامی که از نامزد شکست خورده تقاضای مصاحبه شد، غمگین و اخمو بود. ج) دلیلی وجود ندارد که چون هیچ داوطلبی نداشتیم مأیوس شویم.
بعدیمون، “obedient”. Obedient همونطور که میتونید حدس بزنید، یعنی [فرد یا چیزی که] آنچه که به او گفته میشود انجام را میدهد؛ مایل به اطاعت. یه صفته. الف) سگ فرمانبردار هنگامی که صاحبش به او اشاره کرد، آمد. ب) «گای» که نسبت به خواستههای پدرش فرمانبردار بود، بیش از این تحقیق نکرد. ج) اکثر دوستانم زمانی که والدینشان از آنها خواهشهای منطقی دارند، مطیع هستند.
کلمهی بعدیمون “recede” هستش. Recede یعنی برگشتن؛ به عقب حرکت کردن؛ به طرف عقب شیب داشتن؛ عقب کشیدن. یه فعله. بذارید یه نگاه به مثالها بندازیم. الف) هنگامی که سوار قطار هستید این احساس نادر را دارید که خانهها و درختان دارند به عقب میروند. ب) ریشهای آقای «رانفورد» چانهی تورفتهاش را مخفی میکند. ج) آقای «کمهی» که هميشه محتاط است، از عقیدهی پیشین خود دست کشید.
دهمین کلمه واسه این درس، “tyrant”. Tyrant یعنی حاکم ظالم یا غیر منصف؛ ارباب ظالم؛ حاکم مطلق. یه اسمه. الف) بعضی از حاکمان مستبد شهرهای یونان، فرمانروایان ملایم و عادلی بودند. ب) حاکم مستبد از زیردستانش وفاداری و فرمانبرداری مطالبه میکرد. ج) اگر چه «الا» به عنوان کارگردان نمایشنامه شخص ظالمی بود، اما وقتی که آخرین پرده پایین آمد، تمام بازیگران از او ممنون بودند.
حالا کلمهی بعدی “charity”. Charity یعنی بخشش سخاوتمندانه به فقرا؛ موسساتی برای کمک به بیماران، فقرا و بیچارگان؛ مهربانی در سنجشِ تقصیرات مردم. دوباره ما اینجا یه اسم داریم. بذارید چند تا مثال ببینیم. الف) یک بیمارستان رایگان، خیریهی شرافتمندانهایست. ب) تمام جامعه از انجمن خیریهی «هنری» ذینفع هستند. ج) خدمتکار مغرورتر از آن بود که کمک یا صدقه بپذیرد.
و آخریش “verdict” هست. Verdict یعنی تصمیم یک هیئت منصفه؛ قضاوت. یه اسمه. الف) هیئت منصفه، حکم مجرم بودن خائن را استرداد کرد. ب) به ما هشدار داده شد که رأی خود را بر اساس تعصب قرار ندهیم. ج) دادیار که از حکم دادگاه گیج شده بود، احساس کرد مدارک نادیده گرفته شدهاند.
بسیار خب، کارمون با بخش دایره لغات تمومه. توی بخش بعدی میبینمتون.
متن انگلیسی درس
Hi there, guys! Welcome to the next lesson. Here we have the vocabulary part for lesson 38 of 504 Absolutely Essential Words. You know what to do. Let’s get started.
Our first word is “biography”. I know you know this one. Biography means the written story of a person’s life; the part of literature that consists of biographies. It’s a noun. A) Our teacher recommended* the biography of the architect* Frank Lloyd Wright. B) The reading of a biography gives a knowledge of people and events* that cannot always be obtained* from history books. C) The biography of Malcolm X is a popular* book in our school.
The second one is “drench”. Drench means wet thoroughly; soak. It’s a verb. Let’s see the examples. A) A heavy rain drenched the campus, and the students had to dry out their wet clothing. B) The drenching rains resumed after only one day of sunshine. C) His fraternity friends tried to drench him but he was too clever for them. So, again, it simply means to soak.
The third one, “swarm”. Swarm as a noun means group of insects flying or moving about together; crowd or great number; and as a verb it means to fly or move about in great numbers. A) As darkness approached, the swarms of children playing in the park dwindled to a handful. B) The mosquitoes swarmed out of the swamp. C) Our campus* swarmed with new students in September.
The fourth word for this lesson, “wobble”. Wobble means move unsteadily from side to side. It’s both a verb, and a noun. A) Little Perry thrust* his feet into the oversized shoes and wobbled over to the table. B) A baby wobbles when it begins to walk alone. C) Lacking experience on the high wire, the clown wobbled along until he reached the safety of the platform.
The fifth one, “tumult”. You know, I have no idea why this is an absolutely essential word… But, what can I say? Anyway, tumult means noise; uproar; violent* disturbance or disorder. It’s a noun, right? A) The sailors’ voices were too feeble* to be heard above the tumult of the storm B) There was such a tumult in the halls we concluded* an accident had occurred. C) The dreaded* cry of “Fire” caused a tumult in the theater.
The sixth word is “kneel”. Kneel means to go down on one’s knees; remain on the knees. It’s a verb. A) Myra knelt down to pull a weed from the drenched* flower bed. B) The condemned* man knelt before the monarch* and pleaded* for mercy. C) Kneeling over the still figure, the lifeguard tried to revive* him.
And the next word is “dejected”. Dejected means in low spirits; sad. It’s an adjective, right? A) His biography* related* that Edison was not dejected by failure. B) The defeated candidate* felt dejected and scowled* when asked for an interview. C) There is no reason to be dejected because we did not get any volunteers*.
Our next one, “obedient”. Obedient as you can guess, means doing what one is told; willing to obey. It’s an adjective. A) The obedient dog came when his master beckoned. B) Obedient to his father’s wishes, Guy did not explore any further. C) When parents make reasonable requests of them, the majority* of my friends are obedient.
Our next word is “recede”. Recede means to go back; move back; slope backward; withdraw. It’s a verb. Let’s take a look at the examples. A) As you ride past in a train, you have the unique* feeling that houses and trees are receding. B) Mr Ranford’s beard conceals* his receding chin. C) Always cautious*, Mr Camhi receded from his former opinion.
The tenth word for this lesson, “tyrant”. Tyrant means a cruel or unjust ruler; cruel master; absolute ruler. It’s a noun. A) Some tyrants of Greek cities were mild and fair rulers. B) The tyrant demanded loyalty* and obedience* from his subjects. C) Though Ella was a tyrant as director of the play, the whole cast was grateful* to her when the final curtain came down.
Now, the next word, “charity”. Charity means generous giving to the poor; institutions for helping the sick, the poor, or the helpless; kindness in judging people’s faults. Again, we have a noun here. Let’s see some examples. A) A free hospital is a noble charity. B) The entire community is the beneficiary* of Henry’s charity. C) The hired hand was too proud to accept help or charity.
And, the last one is “verdict”. Verdict means decision of a jury; judgment. It’s a noun. A) The jury returned a verdict of guilty for the traitor. B) We were cautioned not to base our verdict on prejudice. C) Baffled by the verdict, the prosecutor* felt that the evidence* had been ignored*.
Alright, done with the vocabulary part. See you in the next part.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.