سرفصل های مهم
سی و یکم - دایره لغات
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
سلام دوستان! به درس بعدی خوش اومدید. درس ۳۱ از ۵۰۴ واژهی کاملا ضروری. آمادهاید؟ بزن بریم!
اولین کلمه واسه این درس “commuter” هستش. Commuter یعنی کسی که مرتبا در حال پیمایش است، به خصوص مسافتِ قابل توجهِ بین کار و خانه. پس، همونطور که میتونید حدس بزنید، یه اسمه. اجازه بدید مثالها رو ببینیم. الف) عموم مسافرین درون شهری از هر فرصتی برای زندگی در حوالی [مکان] کارشان استقبال میکنند. ب) بلیطت را به مسئول بلیط بده تا تأیید شود. ج) یک برنامهی آموزشی جدید به مسافرین درون شهری که هنگام رفتن به محل کار به سخنرانی [درسی] گوش میدهند، مدرک دانشگاهی اعطا میکند. پس، یه بار دیگه، commuter یعنی کسی که مرتبا یه مسافتی رو به محل کارش پیمایش میکنه.
حالا، دومین، “confine”. Confine یعنی حبس کردن؛ داخل نگه داشتن. یه فعله. الف) فراری، دستگیر شد و دو سال دیگر در زندان محبوس گردید. ب) ویروسی که در منطقه منتشر شده بود، «اَل» را در خانهاش حبس کرد. ج) [ویروس] پولیو (فلج اطفال) رئیس جمهور «روزولت» را به یک صندلی چرخ محدود کرد. Confine خیلی ساده یعنی محصور کردن. یک اسم هم هست، اما ما اینجا ازش به عنوان اسم استفاده نمیکنیم.
سومی “idle” هستش. Idle به عنوان صفت یعنی هیچ چیزی انجام ندادن؛ مشغول نبودن؛ تنبل؛ بی هیچ علت یا دلیل موجهی. و به عنوان فعل یعنی هدر دادن (زمان). الف) دانشآموزی که صبح خود را به بطالت گذراند از هر تلاشی برای مطالعه دست کشید. ب) ساعات بیکاری در یک تعطیلی اغلب بهترین زمان برای سبک و سنگین کردن کارهاست. ج) خودت را با این افکار که اینها فقط شایعاتی بیفایده هستند فریب نده.
بسیار خب، بعدیمون، “idol”. همون تلفظ، با معانی متفاوت، و املای متفاوت. این دو کلمه «همآوا» هستند. Idol یه اسمه و یعنی یک چیزی، غالبا یک تصویر، که ستایش میشود؛ شخص یا چیزی که شدیدا محبوب است. اجازه بدید مثالها رو ببینیم. الف) اين بت فلزی کوچک، هنر روم باستان را نشان میدهد. ب) «جان وین» محبوب بسیاری از جوانانی بود که عاشق فیلمهای کابوی بودند. ج) دانشمندان هنوز در تلاشند تا بتی را که در خرابهها یافتهاند شناسایی کنند.
کلمهی بعدی این درس “jest” هست. Jest هم یه اسمه، و هم یه فعل و یعنی جوک؛ شوخی؛ مضحکه؛ چیزی که به آن بخندند؛ شوخی کردن؛ دست انداختن. الف) گرچه «مارک» به شوخی سخن میگفت اما بدون شک برای ما پیامی داشت. ب) در مورد مسائل اخلاقی، شوخی نکنید. ج) در برخی از اماکن، صداقت و سختکوشی مضحکه شدهاند. پس دوباره، jest یعنی چیزی که بهش بخندن؛ شوخی کردن.
بعدی “patriotic”. Patriotic یعنی عاشق کشور خود بودن؛ ابراز عشق و حمایت وفادارانه نسبت به کشور خود. یه صفته، مگه نه؟ الف) پذیرش مسئولیتهای خود در برابر کشورتان نشانهی میهنپرستی است. ب) ذهنیت میهنپرستانهی فرد اسیر، منجر شد منجر به خودداری او از همکاری با دشمن شد. ج) جملهی میهنپرستانهی « نِیتِن هِیل» اغلب نقل شده است، «افسوس میخورم که تنها یک جان دارم که برای کشورم بدهم».
و بعدی، “dispute”. Dispute به عنوان فعل یعنی موافق نبودن؛ مخالفت کردن؛ سعی در به دست آوردن. و به عنوان اسم یعنی یک بحث یا مخالفت. الف) سربازان میهنپرست ما در طول نبرد برای به دست آوردن هر وجب خاک وطن تلاش کردند. ب) تیم بازنده تا آخرین دقیقهی مسابقه تلاش کرد که برنده شود. ج) بسیاری از ساکنان ساختمان مجذوب بحث پر سر و صدا شدند. پس یه بار دیگه، یعنی مخالفت کردن؛ یک مخالفت.
کلمهی بعدی این درس “valor” هست. Valor یعنی شجاعت؛ جرات. یه اسمه. الف) شجاعت سربازان کهنهکار ویتنامی شایستهی والاترین ستایش است. ب) هیچکس نمیتواند به شجاعت افراد «واشنگتن» در درهی «فورج» شک کند. ج) شجاعت مأمور آتشنشانی در هجوم به خانهی شعلهور، ساکنان را از سرنوشتی وحشتناک نجات داد. پس Valor خیلی ساده یعنی شجاعت.
کلمهی بعدیای که اینجا داریم “lunatic” هست. Lunatic یه عنوان اسم یعنی یک فرد دیوانه. و به عنوان صفت یعنی دیوانهوار؛ شدیدا احمقانه. اجازه بدید یه نگاه به مثالها بندازیم. الف) تنها یک شخص دیوانه، مشتاقانه وارد غار هیولا میشود. ب) برخی از اندیشههای احمقانه با وجود اینکه تمامی اذهان منطقی آن را رد کردهاند، باقی میمانند. ج) هماتاقی من در مورد تغییر جهان ایدههای احمقانهای دارد.
بعدیمون، “vein”. یعنی خلق و خو؛ یک سبک و سیاق متمایز؛ رگ خونی که حامل خون به قلب است؛ شکاف و یا درزی در یک تخته سنگ که توسط مادهی معدنی متفاوتی پر شده است. یه اسمه. الف) به نظر میرسید رگ حماقت در آن خانواده جریان داشت. ب) مچ دست «ماریو» به شدت توسط سنگی شکافته شد، که موجب خونریزی شدید رگ او شد. ج) اکتشافات، رگهای غنی از مس را در کوهستان بر ملا ساخت.
کلمهی بعدی “uneventful” هست. Uneventful یعنی بدون اتفاقی مهم یا قابل ملاحظه. یه صفته، درسته؟ الف) پس از انواع تجارب مبهوت کننده در آغاز سفرمان، خوشحال بودیم که بقیهی سفر بیواقعه بود. ب) گردش دستهجمعی سالانهی کلاسمان کاملا یکنواخت بود. ج) به نظر میرسید جلسه یکنواخت بود، اما ناظران خبره متوجه شدند که تصمیمات مهمی در حال اتخاذ بود.
و آخرین برای این درس، “fertile”. Fertile یعنی حامل میوه یا بذر؛ به شکل زیادی مولد هر چیزی بودن. یه صفته. اجازه بدید مثالها رو ببینیم. الف) جوجهها از تخمهای بارور بیرون میآیند. ب) خسارات زمینهای حاصلخیز، کشاورزان را به وحشت انداخت. ج) یک ذهن خلاق هرگز با یکنواخت شدن زندگی آشفته نمیشود.
بسیار خب، بخش دایره لغات واسه درس ۳۱ تمومه. توی بخش بعدی میبینمتون، استفاده از کلمات ۱.
متن انگلیسی درس
Hi there, guys! Welcome to the next lesson. Lesson 31 of 504 Absolutely Essential Words. Are you ready? Let’s go!
The first word for this lesson would be “commuter”. Commuter means one who travels regularly, especially over a considerable distance, between home and work. So, as you can guess, it’s a noun. Let’s see the examples. A) The average commuter would welcome a chance to live in the vicinity* of his or her work. B) Have your commuter’s ticket verified* by the conductor. C) A novel* educational program gives college credit to commuters who listen to a lecture while they are traveling to work. So, one more time, commuter means a person who travels some distance to work on a regular basis.
Now, the second one, “confine”. Confine means to keep in; to hold in. It’s a verb. A) The fugitive* was caught and confined to jail for another two years. B) A virus that was circulating* in the area confined Al to his house. C) Polio confined President Roosevelt to a wheelchair. Confine simply means to keep in. It’s also a noun, but we’re not using it as a noun, here.
The third word is “idle”. Idle as an adjective means not doing anything; not busy; lazy; without any good reason or cause. And as a verb it means to waste (time). A) Any attempt to study was abandoned* by the student, who idled away the morning. B) The idle hours of a holiday frequently* provide the best time to take stock. C) Do not deceive* yourself into thinking that these are just idle rumors.
Alright, our next one, “idol”. The same pronunciation, with a different meaning, and a different spelling. These two words are “homophones”. Idol, is a noun and it means a thing, usually an image, that is worshiped; a person or thing that is loved very much. Let’s see the examples. A) This small metal idol illustrates* the art of ancient Rome. B) John Wayne was the idol of many young people who liked cowboy movies. C) Scientists are still trying to identify* this idol found in the ruins.
The next word of this lesson is “jest”. Jest is both a noun, and a verb and it means joke; fun; mockery; thing to be laughed at; to joke; to poke fun. A) Though he spoke in jest, Mark was undoubtedly* giving us a message. B) Do not jest about matters of morality. C) In some quarters, honesty and hard work have become subjects of jest. So, again, jest means a thing to be laughed at; to joke.
The next one, “patriotic”. Patriotic means loving one’s country; showing love and loyal support for one’s country. It’s an adjective, right? A) It is patriotic to accept your responsibilities to your country. B) The patriotic attitude of the captive* led him to refuse to cooperate with the enemy. C) Nathan Hale’s patriotic statement has often been quoted*: “I regret that I have but one life to give for my country”.
And the next one, “dispute” Dispute as a verb means to disagree; to oppose; to try to win. And as a noun it means a debate or disagreement. A) Our patriotic* soldiers disputed every inch of ground during the battle. B) The losing team disputed the contest up until the final* minute of play. C) Many occupants* of the building were attracted* by the noisy dispute. So, one more time, it means to oppose; a disagreement.
The next word of this lesson would be “valor”. Valor means bravery; courage. It’s a noun. A) The valor of the Vietnam veterans deserves the highest commendation. B) No one will dispute the valor of Washington’s men at Valley Forge. C) The fireman’s valor in rushing into the flaming house saved the occupants* from a horrid* fate. So, valor simply means bravery.
The next word we have here is “lunatic”. Lunatic as a noun means a crazy person. And, as an adjective it means insane; extremely foolish. Let’s take a look at the examples. A) Only a lunatic would willingly descend* into the monster’s cave. B) Certain lunatic ideas persist* even though they have been rejected* by all logical* minds. C) My roommate has some lunatic ideas about changing the world.
Our next one, “vein”. It means mood; a distinctive style; a blood vessel that carries blood to the heart; a crack or seam in a rock filled with a different mineral. It’s a noun. A) A vein of lunacy* seemed to run in the family. B) Mario’s wrist was severely* cut by the rock, causing his vein to bleed heavily. C) Explorations disclosed* the rich vein of copper in the mountain.
The next word is “uneventful”. Uneventful means without important or striking happenings. It’s an adjective, right? A) After the variety* of bewildering* experiences at the start of our trip, we were happy that the rest of the journey was uneventful. B) Our annual* class outing proved quite uneventful. C) The meeting seemed uneventful but expert observers realized that important decisions were being made.
And, the last one for this lesson, “fertile”. Fertile means bearing seeds or fruit; producing much of anything. It’s an adjective. Let’s see the examples. A) Chicks hatch from fertile eggs. B) The loss of their fertile lands threw the farmers into a panic. C) A fertile mind need never be uneasy about finding life uneventful*.
Alright, the vocabulary part for lesson 31 is finished. See you in the next part, “Words in Use 1”.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.