سرفصل های مهم
سیام - دایره لغات
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
سلام دوستان! به درس بعدی خوش اومدید. اینجا ما بخش دایره لغات رو برای درس ۳۰ از ۵۰۴ واژهی کاملا ضروری داریم. آمادهاید؟ بزن بریم!
اولی میشه “depict”. Depict یعنی با ترسیم یا نقاشی کردن نشان دادن؛ توصیف کردن. یه فعله، درسته؟ اجازه بدید چند تا مثال ببینیم. الف) هنرمند و نویسنده هر دو سعی کردند زیبایی غروب را به تصویر بکشند. ب) آقای «سلینجر» شخصیت نوجوان را با دقت زیادی توصیف کرد. ج) «آل پاچینو» گفت که نوع متفاوتی از «شایلاک» را به تصویر خواهد کشید. پس depict یعنی توصیف کردن.
کلمهی بعدیمون “mortal” هست. Mortal یعنی [چیزی که] قطعا زمانی از بین برود؛ مربوط به انسان؛ کشنده؛ مربوط به و یا موجب مرگ. هم یه فعله، هم صفت. الف) باید با این آگاهی زندگی کنیم که همهی موجودات زنده فانی هستند. همهشون یه روزی میمیرن. ب) ماجراجوئی نسنجیدهاش او را در معرض بیماری مهلکی قرار داد. یه بیماری کشنده. ج) دو حاکم دشمن خونی هم بودند. دشمن مهلک.
سومی “novel” هستش. Novel به عنوان صفت یعنی جدید؛ عجیب. و به عنوان اسم یعنی یک داستان بلند دارای کاراکتر و طرح. الف) معمار طرح جدیدی را خلق کرد که همه را خشنود ساخت. اینجا به عنوان صفت ازش استفاده کردیم. ب) طرح جدید چند مشکل پیشبینی نشده را به وجود آورد. دوباره، یه صفت. ج) «رابرت» به خاطر گزارش عالیاش در مورد رمان آمریکایی «خوشههای خشم» توسط معلمش مورد تشویق قرار گرفت. اینجا ازش به عنوان اسم استفاده کردیم.
کلمهی بعدی “occupant” هستش. Occupant یعنی شخصی که متصدی یک خانه، اداره، یا منصب هست. یه اسمه. اجازه بدید مثالها رو ببینیم. الف) یک پیرزن ناتوان، تنها ساکن آن کلبه بود. ب) وصیتنامه نشان میداد که ساکن آن ملک بیپول است. ج) سرنشین اتومبیل به ما علامت داد که به دنبالش برویم.
بعدی “appoint” هستش. Appoint یعنی انتخاب کردن؛ زمان و مکان تعیین کردن؛ برای مقامی انتخاب کردن؛ تجهیز یا مبلمان کردن. معانی متفاوت، مگه نه؟ یه فعله. الف) کتابخانه به عنوان بهترین مکان برای جلسهی اضطراری تعیین شد. ب) با اینکه آقای «تامپسون» برای موقعیت مهمی منصوب شد، دوستان قدیمیاش را نادیده نگرفت. ج) ساکن مهمانخانه مجهز، خودش را کاملاً خوشبخت قلمداد میکرد. ما اینجا well-appointed رو داریم که یه صفته.
کلمهی بعدیمون “quarter” هستش. Quarter، اینجا یعنی منطقه؛ بخش؛ مکانی برای زندگی؛ فراهم کردن مکانی برای زندگی. هم یه اسمه و هم یه فعل. الف) آن خانوادهی بزرگ به چنین مکان کوچکی عادت نداشتند. ب) «الن» به محله فرانسوینشین شهر ما نقل مکان کرد. ج) اهل شهر افراد فقیر را در مدرسهای قدیمی اسکان دادند.
بعدی، “site”. Site خیلی ساده یعنی موقعیت یا مکان چیزی. یه اسمه. الف) مشاور املاک اصرار داشت که خانه یکی از بهترین مکانهای شهر را دارد. ب) ما از طریق راهنمایمان مطلع شدیم که در محل نبرد تاریخی، بنای یادبودی ساخته خواهد شد. ج) هیئت بررسی، موقعیتی شهری را به عنوان مکان مدرسه جدید ترجیح داد.
و کلمهی بعدیای که داریم “quote” هست. Quote یعنی حرفهای شخص دیگری یا متنی از کتابی را دقیقا تکرار کردن؛ چیزی که دقیقاً تکرار میشود؛ قیمت چیزی را دادن؛ یک نقل قول. همونطور که میدونید، هم یه اسمه و هم یه فعل. اجازه بدید مثالها رو ببینیم. الف) او اغلب برای اثبات نکتهای، از همسرش نقل قول میکند. ب) دلال سهام قیمت سهام طلا را یک دلار پایینتر از آخرین مبلغ دیروز اعلام کرد. ج) نقل قولهای انجیل، فرصت بینظیری را برای مطالعه ارائه میکند.
بعدی “verse” هست. Verse یعنی بخش کوتاهی از یک فصل از انجیل؛ یک سطر یا گروهی از سطور از شعر. یه اسمه. الف) آیهای که اغلب پدرم از کتاب مقدس نقل میکرد این بود «همسایهات را مثل خودت دوست بدار». ب) چندین آیه با ماهیت مذهبی در آن سند وجود داشت. ج) با اینکه فهم اشعار شکسپیر هميشه ساده نیست، ولی مزیتی دارد که به زحمتش میارزد.
بعدیمون، “morality”. Morality یعنی درست یا غلط بودن یک عمل؛ فضیلت؛ مجموعهای از قوانین و یا اصول اخلاقی. یه اسمه. الف) ویراستار در مورد جنبهی اخلاقی استراق سمع از اماکن یک رقیب سیاسی صحبت کرد. ب) ما به ندرت اخلاقی بودن اعمال روزمره خود را در نظر میگیریم، با آنکه این امر باید در تفکر ما جایگاه بالایی داشته باشد. ج) رفتار سرکشانه «کنی» هیچ ربطی به غیراخلاقی بودن او ندارد.
کلمهی بعدیای که داریم “roam” هست. Roam یعنی سرگردان بودن؛ بی هیچ هدف یا برنامهای پرسه زدن. یه فعله. الف) یاغیان در روزگار غرب وحشی در کشور پرسه میزدند. ب) زمانی حیوانات گوناگونی در زمین ما پرسه میزدند. ج) مرد مجرد به دوستدخترش قول داد که دیگر پرسهزنی نکند.
و آخرین کلمهی این درس “attract” هستش. خیلی ضروریه، درست؟ Attract یعنی به طرف خود کشیدن؛ جلب توجه و علاقه کسی. الف) آهنربا ذرات آهن را جذب کرد. ب) ماجراجویی، هیجانی بود که کوهنورد مشهور را به قلهی ناهموار کشانید. ج) نگاهی به داخل اتاق رنگارنگ توجه بچهها را جلب کرد.
بسیار خب، کارمون با دایره لغات واسه درس ۳۰ تمومه. توی بخش بعدی میبینمتون، استفاده از کلمات ۱.
متن انگلیسی درس
Hi there, guys! Welcome to the next lesson. Here we have the vocabulary part for lesson 30 of 504 Absolutely Essential Words. Are you ready? Let’s go!
The first one would be “depict”. Depict means to represent by drawing or painting; to describe. It’s a verb, right? Let’s see some examples. A) The artist and the author both tried to depict the sunset’s beauty. B) Mr Salinger depicted the juvenile* character with great accuracy*. C) AI Pacino said he would depict a different kind of Shylock. So, depict means to describe.
Our next word is “mortal”. Mortal means sure to die sometime; pertaining to man; deadly; pertaining to or causing death. It’s both a noun, and an adjective. A) We must live with the knowledge that all living creatures are mortal. They all die sometime. B) His rash* venture* brought him to a mortal illness. A deadly illness. C) The two monarchs* were mortal enemies. Deadly enemies.
The third one would be “novel”. Novel as an adjective means new; strange. And as a noun it means a long story with characters and plot. A) The architect* created a novel design that pleased everyone. We used it as an adjective here. B) The novel plan caused some unforeseen* problems. Again, an adjective. C) Robert was commended* by his teacher for the excellent report on the American novel, The Grapes of Wrath. Here, we used it as a noun.
The next word is “occupant”. Occupant means person in possession of a house, office, or position. It’s a noun. Let’s see the examples. A) A feeble* old woman was the only occupant of the shack. B) The will disclosed* that the occupant of the estate was penniless. C) The occupant of the car beckoned* us to follow him.
The next one is “appoint”. Appoint means to decide on; set a time or place; choose for a position; equip or furnish. Different meanings, right? It’s a verb. A) The library was appointed as the best place for the urgent* meeting. B) Though Mr Thompson was appointed to a high position, he did not neglect* his old friends. C) The occupant* of the well-appointed guest room considered* himself quite fortunate*. We have well-appointed here, it’s an adjective.
Our next word is “quarter”. Quarter, here means region; section; (quarters) a place to live; to provide a place to live. It’s both a noun and a verb. A) The large family was unaccustomed* to such small quarters. B) Ellen moved to the French Quarter of our city. C) The city quartered the paupers* in an old school.
The next one, “site”. Site simply means position or place (of anything). It’s a noun. A) The agent insisted* that the house had one of the best sites in town. B) We were informed by our guide* that a monument would be built on the site of the historic battle. C) For the site of the new school, the committee preferred an urban* location*.
And the next word we have is “quote”. Quote means to repeat exactly the words of another or a passage from a book; that is something that is repeated exactly; to give the price of; a quotation. As you know, it’s both a noun, and a verb. Let’s see the examples. A) She often quotes her spouse* to prove a point. B) The stockbroker quoted gold at a dollar off yesterday’s closing price. C) Biblical quotes offer a unique* opportunity for study.
The next one is “verse”. Verse means a short division of a chapter in the Bible; a single line or a group of lines of poetry. It’s a noun. A) The verse from the Bible that my father quoted* most frequently* was, “Love thy neighbor as thyself”. B) Several verses of a religious nature were contained in the document. C) Though it is not always easy to comprehend, Shakespeare’s verse has merit* that is worth the toil*.
Our next one, “morality”. Morality means the right or wrong of an action; virtue; a set of rules or principles of conduct. It’s a noun. A) The editor* spoke on the morality of “bugging” the quarters* of a political opponent. B) We rarely consider the morality of our daily actions, though that should occupy* a high position in our thinking. C) Kenny’s unruly* behavior has nothing to do with his lack* of morality.
The next word we have is “roam”. Roam means to wander; go about with no special plan or aim. It’s a verb. A) In the days of the Wild West, outlaws* roamed the country. B) A variety* of animals once roamed our land. C) The bachelor* promised his girlfriend that he would roam no more.
And, the last word of this lesson would be “attract”. Very essential, right? Attract means to draw to oneself; win the attention and liking of. A) The magnet attracted the iron particles. B) Adventure was the thrill that attracted the famous mountain climber to the jagged* peak. C) A glimpse* into the brightly colored room attracted the children’s attention.
Alright, we’re finished with the vocabulary part for lesson 30. See you in the next part, Words in Use 1.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.