سرفصل های مهم
بیست و پنجم - دایره لغات
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
درود به شما دوستان! به درس بعدی خوش اومدید. ما اینجا بخش دایره لغات رو واسه درس ۲۵ از ۵۰۴ واژهی کاملا ضروری داریم. آمادهاید؟ بزن بریم!
اولی واسه این درس “architect” هستش. همونطور که میدونید، architect یعنی شخصی که برای ساختمانها و دیگر سازهها طرح میسازد؛ سازنده؛ خالق. مشخصا یه اسمه. به مثالها یه نگاه بندازید. الف) «فرانک لوید رایت» معمار مشهور، ساختمانهای خود را به گونهای طراحی میکرد که با محیط اطراف عجین شوند. ب) یک مهندس معمار، باید از مصالحی که در ساختمانهایش به کار خواهد رفت آگاهی داشته باشد. ج) در جنگ جهانی دوم ژنرال «آیزنهاور» طراح پیروزی علیه نازیها بود.
بعدی توی لیست، “matrimony”. Matrimony یعنی زندگی زناشویی؛ مراسم ازدواج. یه اسمه. الف) گرچه زندگی زناشویی امری مقدس است، حکومتهای محلی ما هنوز هم برای صدور گواهی ازدواج حقالزحمه دریافت میکنند. ب) به خاطر کمبود پول، شیرینی زندگی زناشویی به کام آنها تلخ شد. ج) برای بعضی مردان مجرد مشکل است که به خاطر موهبات زندگی زناشویی از آزادی دست خود بردارند. پس، یه بار دیگه، matrimony یعنی زندگی زناشویی.
سومین کلمهی این درس “baggage” هستش. Baggage یعنی کیفها و چمدانهایی که شخص هنگام سفر با خود میبرد؛ تجهیزات یک ارتش. دوباره، این یه اسمه. الف) هنگامی که «والت» اثاثیهاش را باز کرد، متوجه شد رادیواش را فراموش کرده است. ب) خانم «مونتِز» چمدانهایش را در ایستگاه بررسی کرد و بچهها را با خود به گردش برد. ج) ارتش مدرن نباید با حمل تجهیزات سنگین نظامی از سرعت خود بکاهد.
کلمهی چهارم “squander” هستش. Squander یعنی احمقانه خرج يا مصرف کردن؛ تلف کردن. یه فعله. بذارید مثالها رو ببینیم. الف) پولهایتان را با خرید آنچه که استفاده نمیکنید، هدر ندهید. ب) از آنجایی که «فرِدی» وقتش را با تماشای تلویزیون هدر میداد، نمیتوانست به درس و تکلیفش برسد. ج) آقای «لارسن» در وصیتنامهاش به فرزندانش هشدار داد تا ارثیهشان را به هدر ندهند. پس، squander یعنی هدر دادن.
بعدی “abroad” هستش. Abroad یعنی خارج از وطن؛ دور زدن؛ دور و گسترده؛ فراگیر. یه قیده. الف) افراد بیشتری برای تعطیلات به خارج از کشور میروند. ب) آیا شایعهای که در مورد باز بودن مدرسه در تمام تابستان پخش شده است، حقیقت دارد؟ ج) خبر بیماری رئیسجمهور در همه جا پخش شد.
کلمهی بعدی که اینجا داریم “fugitive” هستش. Fugitive یعنی یه متواری (فراری). پس، یه اسمه. بذارید مثالها رو ببینیم. الف) «پُل» یه فراری از محلههای پایین شهر بود که توسط تمام دوستانش طرد شده بود. ب) «تام» پس از فرار از زندان، به عنوان یک متواری از قانون، زندگی غمانگیزی داشت. ج) فراریهای انقلابِ ناموفق، اسیر شدند.
بعدی، “calamity”. Calamity یعنی یک بدبختی بزرگ؛ مشکل جدی. دوباره، ما اینجا یه اسم داریم. الف) شکست در یک امتحان را نباید یک فاجعه تلقی کرد. ب) مرگ شوهر خانم «مارلو» فاجعهای بود که او را بهتزده کرد. ج) چه چیز غمانگیزتر از این است که بدبختی یکی پس از دیگری بر کسی حادث شود. پس، calamity اساسا یعنی یه فاجعه.
بعدیای که داریم “pauper” هستش. Pauper یعنی یک شخص خیلی فقیر. یه اسمه. الف) آتشی که کارخانهی آقای «بلومْسان» را از بین برد، او را بدبخت کرد. ب) ثروتمندترین انسان اگر دوستی نداشته باشد، فقیر است. ج) از آنجایی که «مَکس» خود زمانی بسیار فقیر بود، مایل است که هر وقت بتواند به نیازمندان کمک کند. دوباره، pauper یعنی شخصی فقیر.
بعدی توی لیست، “envy”. Envy یعنی حسادت؛ مورد حسادت واقع شده؛ احساس حسادت کردن. یه فعل، و یه اسمه. الف) انتخاب «مریلین» به عنوان ملکه مهمانی آخر سال، باعث حسادت تمام دانشجویان سال آخر شد. اینجا ما ازش به عنوان اسم استفاده کردیم. ب) والدینم به من آموختند که هرگز به ثروت شخص دیگری حسادت نکنم. و توی این یکی، ما به عنوان فعل ازش استفاده کردیم. ج) حسادت ما به توانایی اسکیت بازی « نورا » احمقانه است زیرا همهی ما میتوانیم با تمرين به همان خوبی انجامش دهیم.
کلمهی بعدی که داریم “collapse” هستش. Collapse یعنی یه فروپاشی؛ فرو ریختن؛ فرو پاشیدن؛ ناکامی ناگهانی؛ جمع کردن (به هم تا کردن). هم یه فعله، هم یه اسم. الف) سیلابی سهمگین باعث شد پل فرو ریزد. ب) مردود شدن «باب» در امتحان شیمی، به معنای به هم ریختن برنامههای تابستانی او بود. ج) سینیها را جمع کن و آنها را در کمد نگه دار.
بعدی، “prosecute”. Prosecute یعنی به دادگاه احضار کردن؛ پیگیری کردن؛ ادامه دادن. یه فعله. الف) رانندگان مست باید تحت پیگرد قانونی قرار گيرند. ب) دادستان بخش به دلیل نبودن مدرک از پیگیری پرونده امتناع ورزید. ج) ژنرال جنگ را با قدرت ادامه داد.
و آخری، “bigamy”. Bigamy یعنی داشتن دو همسر به صورت همزمان. یه اسمه. اجازه بدید مثالها رو ببینیم. الف) برخی از افراد به دوهمسری به عنوان مشکل مضاعف نگاه میکنند. ب) هنگامی که آقای «وینکل» به همسرش نگاه میکرد در این فکر بود که دو همسری جرمیاست که هرگز برای آن متهم نخواهد شد. ج) بعضی از فرقههای مذهبی حامی تعدد زوجات هستند، حتی اگر بر خلاف قانون کشورشان باشد.
بسیار خب، کارمون با بخش دایره لغات تمومه. توی بخش بعدی میبینمتون، استفاده از کلمات ۱.
متن انگلیسی درس
Hi there, guys! Welcome to the next lesson. Here we have the vocabulary part for lesson 25 of 504 Absolutely Essential Words. Are you ready? Let’s go!
The first one for this lesson would be “architect”. As you know, architect means a person who makes plans for buildings and other structures; a maker; a creator. It’s a noun, obviously. Take a look at the examples. A) The famous architect, Frank Lloyd Wright, designed his buildings to blend* with their surroundings. B) An architect must have a knowledge of the materials that will be used in his structures. C) General Eisenhower was the architect of victory over the Nazis in World War II.
The next one on the list, “matrimony”. Matrimony means married life; ceremony of marriage. It’s a noun. A) Though matrimony is a holy state, our local governments still collect a fee for the marriage license. B) Because of lack of money, the sweetness of their matrimony turned sour. C) Some bachelors* find it very difficult to give up their freedom for the blessings of matrimony. So, one more time, matrimony means married life.
The third word of this lesson is “baggage”. Baggage means the trunks and suitcases a person takes when he or she travels; an army’s equipment. Again, it’s a noun. A) When Walt unpacked his baggage, he found he had forgotten his radio. B) Mrs Montez checked her baggage at the station and took the children for a walk. C) The modern army cannot afford to be slowed up with heavy baggage.
The fourth word would be “squander”. Squander means to spend foolishly; to waste. It’s a verb. Let’s see the examples. A) Do not squander your money by buying what you cannot use. B) Because Freddy squandered his time watching television, he could not catch up on his homework. C) In his will, Mr Larson warned his children not to squander their inheritance. So, squander means to waste.
The next one is “abroad”. Abroad means outside one’s country; going around; far and wide. It’s an adverb. A) More people are going abroad for vacations. B) Is there any truth to the rumor abroad that school will be open all summer? C) The news of the president’s illness spread abroad.
The next word we have here is “fugitive”. Fugitive means a runaway. So, it’s a noun. Let’s see the examples. A) Paul was a fugitive from the slums, abandoned* by all his friends. B) After escaping from prison, Tom led an unhappy life as a fugitive from the law. C) The fugitives from the unsuccessful revolution were captured.
The next one, “calamity”. Calamity means a great misfortune; serious trouble. Again, we have a noun here. A) Failure in one test should not be regarded as a calamity. B) The death of her husband was a calamity that left Mrs Marlowe numb. C) What is more dismal than one calamity following upon the heels of another? So, calamity basically means a disaster.
The next one that we have is “pauper”. Pauper means a very poor person. It’s a noun. A) The fire that destroyed his factory made Mr Bloomson a pauper. B) The richest man is a pauper if he has no friends. C) Since he was once a pauper himself, Max is willing to help the needy whenever he can. Again, pauper means a poor person.
Next one on the list, “envy”. Envy means jealousy; the object of jealousy; to feel jealous. It’s a verb, and a noun. A) Marilyn’s selection as Prom Queen made her the envy of every senior. Here, we used it as a noun. B) My parents taught me not to envy anyone else’s wealth. And in this one, we used it as a verb. C) Our envy of Nora’s skating ability is foolish because with practice all of us could do as well.
The next word we have is “collapse”. Collapse means a breakdown; to fall in; break down; fail suddenly; fold together. It’s both a verb, and a noun. A) A heavy flood caused the bridge to collapse. B) His failure in chemistry meant the collapse of Bob’s summer plans. C) Collapse the trays and store them in the closet.
Next one, “prosecute”. Prosecute means to bring before a court; follow up; carry on. It’s a verb. A) Drunken drivers should be prosecuted. B) The district attorney refused to prosecute the case for lack of evidence. C) The general prosecuted the war with vigor*.
And, the last one, “bigamy”. Bigamy means having two wives or two husbands at the same time. It’s a noun. Let’s see the examples. A) Some people look upon bigamy as double trouble. B) Mr Winkle, looking at his wife, thought bigamy was one crime he would never be guilty of. C) Some religious groups are in favor of bigamy even though it is against the law of the land.
Alright, we’re finished with The Vocabulary part. See you in the next part, Words in Use 1.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.