سرفصل های مهم
بیست و چهارم - دایره لغات
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
سلام به همگی! به بخش دایره لغات واسه درس ۲۴ از ۵۰۴ واژهی کاملا ضروری خوش اومدین. آمادهاید؟ بزن بریم!
اولین کلمه واسه این درس “fierce” هستش. Fierce یعنی وحشی؛ خشن. یه صفته. الف) شدت عصبانیت «بری» بقدری بود که دستش را در شیشه کوبید. ب) شخص هنگام نزدیک شدن به سگهای وحشی باید اقدامات احتیاطی مناسبی را بکار گیرد. ج) او به رقیب عصبانیاش نگاهی انداخت و دوید. پس، fierce یعنی وحشی.
دومین کلمهی این درس “detest” هستش. Detest یعنی خیلی تنفر داشتن؛ نفرت. در واقع شدیدت از hate هستش، درسته؟ یه فعله. الف) دنیا از انسانهایی که شجاع نیستند، متنفر است. ب) «والی» مطمئن بود که والدین دوستدخترش از او متنفرند، چون او قبلا یک بزهکار بود. ج) من از غذای چینی متنفرم، ولی شما را از شانس خوردنش محروم نمیکنم.
سومی، “sneer”. Sneer یعنی با نگاه یا حرف تمسخر و تحقیر نشان دادن؛ نگاه یا حرف تمسخر آمیز. هم یه فعله و هم یه اسم. الف) روزنامهنگاران نسبت به تمسخر وزیر دفاع محتاط بودند. ب) سرپرست به مجرم گفت، «آن نگاه تحقیرآمیز را از چهرهات پاک کن». ج) وقتی به راننده تاکسی یک سکه ده سنتی به عنوان انعام تعارف شد، راننده نگاه تحقیرآمیزی به مسافر کرد.
بعدش، ما کلمهی “scowl” رو داریم. Scowl یعنی با پایین آوردن ابرو عصبانی بنظر رسیدن؛ اخم کردن. دوباره، یه فعله، و یه اسم، اما ما اینجا به عنوان فعل ازش استفاده میکنیم. بذارید مثالها رو ببینیم. الف) وقتی «لاورن» از رفتن به بیرون منع شد، به مادرش اخم کرد. ب) از اخم کردن پدرم در زمان گرفتن کارنامهام میترسم. ج) «پُلی» به خاطر نقص بیناییاش، هميشه به نظر میرسید که اخم کرده است.
بعدی، “encourage”. Encouarge یعنی جرأت دادن به؛ اعتماد به نفس را افزایش دادن. یه فعله. الف) مربی را تشویق کردیم تا برای شکست دادن تیم «جفرسون های» طرحی ابداع کند. ب) برخی انسانهای بیثبات لازم است برای یافتن شغل تشویق شوند. ج) یک شخص شجاع بندرت نیاز به تشویق دارد.
بعدش ما “consider” رو داریم. Consider یعنی فکر کردن برای تصمیم گرفتن. یه فعله. بیاید یه نگاه به مثالها بندازیم. الف) «جان» روی اینکه آیا گزارش جامعی لازم است [یا خیر]، فکر کرد. ب) آیا فکر میکنی آن لباس به قیمتِ عمدهفروشی، خرید ارزانی است؟ ج) کشتیگیر هميشه در همهی مسابقات شانس اول باخت به حساب میآمد.
کلمهی بعدی که داریم “vermin” هستش. Vermin یعنی حیوانات کوچکی که مزاحم يا مخرب هستند؛ کک، ساس، شپش، موش صحرایی و موش، حیوانات موذی هستند. یه اسمه. الف) ما باید تلاش کنیم تا تمام حیوانات موذی را از خانههایمان ريشهکن کنیم. ب) بعضی از خزندگان حشرات موذی را به عنوان غذا میخورند. ج) گرچه حشرات موذی هميشه قابل رویت نیستند، ولی احتمالا در هر خانهی شهر سکونت دارند.
بعدی توی لیست، “wail”. Wail یعنی به خاطر اندوه یا درد بلند و کشیده فریاد زدن. ما داریم ازش به عنوان فعل استفاده میکنیم، اما یه اسم هم هست. الف) وقتی فاجعه اتفاق افتاد، افراد پیر شروع به گریه و زاری کردند. ب) در بعضی از کشورها، انتظار میرود زنها پس از مرگ شوهرانشان با صدای بلند گریه کنند. ج) وقتی تیم یانکیها در سری مسابقات جهانی بازنده شد در نیویورک ناله و زاری به راه افتاد.
کلمهی بعدیمون “symbol”. حدس میزنم همهتون اینو بدونید. Symbol یعنی چیزی که نشانه یا نمایندهی چیز دیگری است. یه اسمه. بذارید مثالها رو ببینیم. الف) مجسمهی بیرون ساختمان دادگاه، نماد عدالت قلمداد میشود. ب) نماد برای خدا در مذهب آنها ممنوع است. ج) شاخهی زیتون نماد صلح است.
بعدی “authority” هستش. Authority یعنی حق تحکم يا اعمال اطاعت؛ قدرتی که به دیگری واگذار میشود؛ مولف يا کتابی که میتوان در تائید یک عمل یا باور به آن استناد کرد. پس، یه اسمه. الف) هیچکس نباید حق داشته باشد انتخاب شغل را به ما تحمیل کند. ب) امروزه یک پادشاه، اقتداری که زمانی از آن برخوردار بود، ندارد. ج ) مسئولیت تفسیر قانون اساسی ما به دادگاه دیوان عالی سپرده شده.
بعدیمون، “neutral”. Neutral یعنی بیطرف و خنثی بین طرفین مشاجره. هم یه صفته و هم یه اسم. الف) عاقلانه است که در مشاجرهی شدید بین زن و شوهرها بیطرف بمانیم. ب) کشور سوئیس در جنگ جهانی دوم کشور بیطرفی بود. ج) «آدولف» پیشنهاد را رد نکرد ولی نسبت به آن بیطرف ماند.
و آخری، “trifle”. Trifle یعنی مقدار کم؛ کمی؛ چیز کمارزش. یه اسم و یه فعله. بذارید مثالها رو ببینیم. الف) به جای غذای مفصل، برای شام غذای مختصری خوردم. ب) «والتر» تنها مدت کمی از وقتش را صرف مطالعهی فرانسوی میکند. ج) «الکس» همیشه در جلسات ما، در مورد هر طرح جدیدی مخالفتهای بیاهمیتی ابراز میکند.
بسیار خب، عالی. کارمون با دایره لغات تمومه. توی بخش بعدی میبینمتون.
متن انگلیسی درس
Hi there, everyone! Welcome to the vocabulary part for lesson 24 of 504 Absolutely Essential Words. Are you ready? Let’s go!
The first word we have for this lesson “fierce”. Fierce means savage; wild. It’s an adjective. A) Barry was so fiercely angry that he thrust* his hand through the glass. B) One must take appropriate* precautions* when approaching* fierce dogs. C) He took one look at his fierce opponent* and ran. So, fierce means vicious.
The second word of this lesson is “detest”. Detest means dislike very much; hate. It’s actually stronger than hate, right? It’s a verb. A) The world detests people who aren’t valiant. B) Wally was certain that his girlfriend’s parents would detest him because he had been a delinquent. C) I detest Chinese food but I won’t deprive* you of the chance to eat it.
Third one, “sneer”. Sneer means to show scorn or contempt by looks or words; a scornful look or remark. It’s both a verb, and a noun. A) The journalists* were cautious* about sneering at the Secretary of Defense. B) “Wipe that sneer off your face” the dean told the delinquent*. C) When offered a dime as a tip, the taxi driver sneered at his rider.
Then, we have the word “scowl”. Scowl means to look angry by lowering eyebrows; frown. Again, it’s a verb, and a noun, but here we’re using it as a verb. Let’s see the examples. A) Laverne scowled at her mother when she was prohibited* from going out. B) I dread* seeing my father scowl when he gets my report card. C) Because of a defect* in her vision*, it always appeared that Polly was scowling.
The next one, “encourage”. Encourage means to give courage to; to increase the confidence of. It’s a verb. A) We encouraged the coach to devise* a plan for beating Jefferson High. B) Some unstable* persons need to be encouraged to find a vocation. C) A valiant person rarely* needs to be encouraged.
Next, we have “consider”. Consider means to think about in order to decide. It’s a verb. Let’s take a look at the examples. A) Jon considered whether a comprehensive* report was necessary. B) Do you consider that dress to be a bargain at the wholesale* price? C) The wrestler was always considered to be the underdog* in every match.
The next word we have is “vermin”. Vermin means any of those small animals that are troublesome or destructive; fleas, bedbugs, lice, rats, and mice are vermin. It’s a noun. A) We should try to eliminate* all vermin from our house. B) Some reptiles* eat vermin as their food. C) Although vermin are not always visible, they probably inhabit every house in the city.
Next one on the list, “wail”. Wail means to cry loud and long because of grief or pain. We’re using it as a verb here, but it’s also a noun. A) When tragedy* struck, the old people began to wail. B) In some countries the women are expected to wail loudly after their husbands die. C) When the Yankees lost the World Series, there was much wailing in New York.
Our next word is “symbol”. I guess you all know this one. Symbol means something that stands for or represents something else. It’s a noun. Let’s see the examples. A) The statue outside the court building is considered* a symbol of justice. B) Symbols for God are prohibited in their religion. C) An olive branch is a symbol of peace.
The next one is “authority”. Authority means the right to command or enforce obedience; power delegated to another; an author or volume that may be appealed to in support of an action or belief. So, it’s a noun. A) No one should have the authority to dictate our career choice. B) Today a monarch* does not have the authority he once enjoyed. C) The Supreme Court is entrusted with the authority to interpret our Constitution.
Our next one, “neutral”. Neutral means on neither side of a quarrel or war. It’s both an adjective, and a noun. A) It is logical* to remain neutral in a violent* argument between spouses. B) Switzerland was a neutral country in World War II. C) Adolph did not reject the idea but remained neutral about it.
And the last one, “trifle”. Trifle means a small amount; little bit; something of little value. It’s a noun, and a verb. Let’s see the examples. A) I ate a trifle for dinner rather than a vast* meal. B) Walter spends only a trifle of his time in studying French. C) At our meetings Alex always raises trifling objections to any new plan.
Alright, great. We’re finished with the vocabulary. See you in the next part.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.