شانزدهم - دایره لغات

دوره: ۵۰۴ واژه‌ی کاملا ضروری / فصل: درس ۱۶ / درس 1

شانزدهم - دایره لغات

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

سلام، همگی! به درس ۱۶ از ۵۰۴ واژه‌ی کاملا ضروری خوش اومدین. اجازه بدید که شروع کنیم.

اولین کلمه‌مون “slender” هستش، که یه صفته. Slender یعنی کشیده و باریک؛ محدود؛ اندک. بذارید چند تا مثال ببینیم. الف) ظاهر لاغر «کارلوتا» او را تا حدی بلندتر از آن چیزی که بود، نشان می‌داد. ب) شانس کمی وجود داشت که بتوانی حقیقت را پنهان کنی. ج) دزد لاغر توانست از طریق پنجره باریک وارد آپارتمان شود.

دومین کلمه‌ی این درس “surpass”‌ هستش. یه فعله و یعنی کاری رو بهتر انجام دادن از؛ بهتر بودن از؛ برتری داشتن. الف) ماشین‌های قرن بیستم قطعا از دوره‌های قبلی بهتر هستند. ب) بیشتر کشاورزان معتقدند که زندگی روستایی بسیار بهتر از زندگی شهری است. ج) این که در ماه جولای هیچ چیز نمی‌تواند بهتر از یک لیموناد خنک باشد، انکارناپذیر است.

سومیمون، “vast”. ما داریم ازش به عنوان یه صفت استفاده می‌کنیم و یعنی خیلی وسیع؛ عظیم. الف) «دنیل بون» مناطق وسیعی را کشف کرد که هرگز در آن سکونت نشده بود. ب) محوطه‌ی دانشگاه ما هميشه برای دانشجویان جدیدالورود وسیع به نظر می‌آید. ج) اختلافات عمیق بین دو طرف، در مناظره آشکار شد.

کلمه‌ی ضروری بعدی‌ای که داریم “doubt” هستش. یه اسم و یه فعله و یه b بی‌صدا داره. تلفظ می‌شه “dout”. Doubt یعنی باور نکردن؛ مطمئن نبودن از؛ احساس تردید داشتن به؛ عدم قطعیت. الف) دانشمندان تردید دارند که به زودی درمانی کامل برای سرطان یافت خواهد شد. ب) این مسئله که آیا او می‌توانست از زمستان جان سالم به در ببرد، مورد تردید باقی ماند. ج) تردیدی نداریم که سنت ازدواج ادامه خواهد یافت.

بعدیمون “capacity”‌ هستش. یه اسمه و یعنی مقدار جا و فضای داخل چیزی؛ بیشترین مقداری که یه ظرف می‌تونه نگه داره. الف) علامت موجود در آسانسور بیان می‌کرد که ظرفیت آن ۱۱۰۰ پوند است. ب) ظرفیت کپسول بنزین ۵۰۰ گالن بود. ج) سخنران برجسته به قدری پرطرفدار بود که وقتی سخنرانی‌اش را شروع کرد ظرفیت تالار پر شد.

کلمه‌ی بعدی که داریم “penetrate” هستش. یه فعله و یعنی داخل یا وارد شدن. الف) برای آویزان کردن آئینه مجبور بودیم دیوار عظیم را سوراخ کنیم. ب) اگر چه « کنی » تلاش کرد میخ را با چکش در سنگ فرو کند، اما نتوانست وارد سطح سخت شود. ج) دزدها به سیستم امنیتی بانک نفوذ کردند و پول‌ها را دزدیدند.

کلمه‌ی بعدی “pierce” هستش. همونطور که می‌تونید توی این تصویر ببینید، این آقا با موهای بلند گوش‌ها، بینی، و لب‌های سوراخ‌شده داره. Pierce یه فعله و یعنی داخل شدن؛ وارد شدن؛ نفوذ کردن. مترادفن، درسته؟ بذارید مثال‌ها رو ببینیم. الف) خواهرم در مورد سوراخ کردن یا نکردن گوش خود بحث می‌کند. ب) تلاش کردم بد نواختن ویولن او را نادیده بگیرم، اما صدایش کرکننده بود. ج) «هالوران» با خشونت پوست حریفش را پاره کرد و باعث خونریزی گسترده‌ای گردید.

بعدی، “accurate”. Accurate یه صفته و یعنی دقیقا درست بودن چیزی در نتیجه‌ی مراقبت و رنج. الف) راهنماها افرادی را که در تماشاخانه جمع شده بودند به شکل دقیقی شمارش کردند. ب) بینایی «اما» به قدری دقیق بود که نیازی به عینک نداشت. ج) «ویرجیل» برای نوشتن پیرامون آن موضوع، از اطلاعاتی دقیق استفاده نمود. حالا، قیدش می‌شه accurately.

کلمه‌ی بعدیمون “microscope” هستش. شما می‌دونید که این چیه، درسته؟ Microscope یه صفته و یعنی ابزاری با یه لنز واسه بزرگ‌تر کردن اشیا به نحوی که بشه بهتر دیدشون. الف) دانش‌آموزان برای دیدن حشره‌ی ریز از میکروسکوپ استفاده کردند. ب) وقتی که جشن تولد «اپرا»ی جوان رسید عمویش به او یک میکروسکوپ داد. ج) دانشمند با استفاده از میکروسکوپ، توانست درباره‌ی رفتار جرم‌ها تحقیق کند.

بعدی توی لیست، “grateful”. یه صفته، و یعنی احساس قدردانی کردن؛ متشکر بودن. ساده‌ست، مگه نه؟ الف) اکثر دانش‌آموزان از کمک آقای «اش» سپاسگزار بودند. ب) خوشحال بودیم که هوای گرفته روز شنبه آفتابی شد. ج) «والدو» در نامه‌اش نوشت که چقدر برای وام ممنون است.

کلمه‌ی بعدیمون “cautious” هستش. دوباره، ما یه صفت اینجا داریم و یعنی خیلی مراقب؛ هیچ‌وقت در حال ریسک نباشی. الف) وقتی که حریفت را انتخاب می‌کنی، مراقب باش. ب) نویسندگان خوب مراقبند در هنگام نوشتن اغراق ننمایند. ج) اگر باران سیل‌آسایی ببارد، بهتر است با احتیاط رانندگی کنی.

و آخری واسه این درس، “confident”. دوباره یه صفت، و یعنی کاملا باور داشتن؛ قطعیت داشتن؛ مطمئن بودن. الف) قاضی «امری» مطمئن بود که می‌تواند اختلاف را حل کند. ب) وقتی «اسکاتی» بار را بلند کرد، مطمئن بود که می‌تواند آن را حمل کند. ج) «آنت» مطمئن بود که می‌تواند کارش را به خوبی یک پرستار انجام دهد.

حالا، ما کارمون با بخش دایره لغات تمومه. امیدوارم ازش لذت برده باشید. توی بعدی می‌بینمتون، بدرود.

متن انگلیسی درس

Hello, everyone! Welcome to lesson 16 of 504 Absolutely Essential Words. Let’s begin.

Our first word is “slender”, which is an adjective. Slender means long and thin; limited; slight. Let’s see some examples. A) Carlotta’s slender figure made her look somewhat taller than she was. B) There was only a slender chance that you could conceal* the truth. C) The slender thief was able to enter the apartment through the narrow window.

The second word of this lesson is “surpass”. It’s a verb and it means to do better than; be greater than; excel. A) The machines of the twenty-first century surely surpass those of earlier times. B) Most farmers believe that rural* life far surpasses urban* living. C) It is undeniable* that a cold lemonade in July can be surpassed.

Our third one, “vast”. We’re using it as an adjective and it means very great; enormous. A) Daniel Boone explored* vast areas that had never been settled. B) Our campus* always seems vast to new students. C) Vast differences between the two sides were made clear in the debate*.

The next essential word we have is “doubt”. It’s a noun and a verb and it’s got a silent “b”. It’s pronounced “dout”. Doubt means to not believe; not be sure of; feel uncertain about; lack of certainty. A) Scientists doubt that a total cure for cancer will be found soon. B) The question of whether he could survive* the winter was left in doubt. C) We don’t doubt that the tradition* of marriage will continue.

Our next one is “capacity”. It’s a noun and it means the amount of room or space inside; largest amount that can be held by a container. A) A sign in the elevator stated that its capacity was 1100 pounds. B) The gasoline capsule* had a capacity of 500 gallons. C) So well-liked was the prominent* speaker that the auditorium was filled to capacity when he began his lecture.

The next word we have is “penetrate”. It’s a verb and it means to get into or through. A) We had to penetrate the massive* wall in order to hang the mirror. B) Although Kenny tried to pound the nail into the rock with a hammer, he couldn’t penetrate the hard surface. C) The thieves penetrated the bank’s security* and stole the money.

The next word is “pierce”. As you can see in this picture the man with long hair has pierced ears, pierced nose, and pierced lips. Pierce is a verb and it means to go into; go through; penetrate. They’re synonyms, right? Let’s see the examples. A) My sister is debating* whether or not to get her ears pierced. B) I tried to ignore* his bad violin playing, but the sound was piercing. C) Halloran violently* pierced the skin of his rival, causing massive bleeding.

The next one, “accurate”. Accurate is an adjective and it means exactly right as the result of care or pains. A) Ushers took an accurate count of people assembled* in the theater. B) Emma’s vision* was so accurate that she didn’t need glasses. C) In writing on the topic*, Vergil used accurate information. Now, the adverb would be accurately.

Our next word is “microscope”. You know what that is, right? Microscope is a noun and it’s an instrument with a lens for making objects larger so that one can see things more clearly. A) The students used a microscope to see the miniature* insect. B) When young Oprah’s birthday came around, her uncle gave her a microscope. C) Using a microscope, the scientist was able to probe* into the habits of germs.

Next one on the list, “grateful”. It’s an adjective, and it means feeling gratitude; thankful. Simple, right? A) The majority* of pupils felt grateful for Mr Ash’s help. B) We were grateful that the gloomy* weather cleared up on Saturday. C) In his letter, Waldo told how grateful he was for the loan.

Our next word is “cautious”. Again, we have an adjective here and it means very careful; never risking. A) Be cautious when you choose your opponent. B) Good authors are cautious not to exaggerate when they write. C) If the rain is falling in torrents, it is best to drive cautiously.

And the last one for this lesson, “confident”. An adjective again, and it means firmly believing; certain; sure. A) Judge Emery was confident he could solve the conflict. B) When he lifted the burden, Scotty was confident he could carry it. C) Annette was confident she would do well as nurse.

Now, we’re done with the vocabulary part. Hope you’ve enjoyed it. See you in the next one, goodbye.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.