چهاردهم - دایره لغات

دوره: ۵۰۴ واژه‌ی کاملا ضروری / فصل: درس ۱۴ / درس 1

چهاردهم - دایره لغات

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

سلام. به درس ۱۴ از ۵۰۴ واژه‌ی کاملا ضروری خوش اومدین. آماده‌این؟ بیاید که شروع کنیم.

اولین کلمه‌مون “unruly” هستش. یه صفته و یعنی سخت قابل کنترل یا فرمان بودن؛ بی‌قانون. الف) رفتار غیرقانونی در استخر ممنوع است. ب) «رالف» وقتی بر نافرمانی اصرار ورزید، از کارش اخراج شد. ج) اعمال خلاف‌کارانه‌ی او برای کسانی که سعی داشتند کار کنند تهدیدی بود.

کلمه‌ی دوم “rival” خواهد بود. Rival یه اسمه و یعنی کسی که می‌خواد و سعی می‌کنه که همون کاری رو بکنه که فرد دیگه‌ای انجام می‌ده؛ کسی که سعی می‌کنه کاری رو مشابه یا بهتر از کس دیگه‌ای انجام بده. الف) مشت‌زن حمله‌ای را طراحی کرد که به او کمک می‌کرد بر رقیب جوانش پیروز شود. ب) «شری» از رقابت خوشش نمی‌آمد، زیرا هميشه فکر می‌کرد که رقیبش برنده خواهد شد. ج) «سیدمن» و «سان» تصمیم گرفتند به منطقه‌ای مهاجرت کنند که رقبای کمتری داشته باشند.

کلمه‌ی سوم این درس، “violent”. Violent یه صفته، و یعنی همراه با زور زیاد و خشن انجام دادن یا شدن. و البته، اسمش می‌شه “violence”. الف) با احتیاط، خیلی با احتیاط، به آن مرد خشن نزدیک شدیم. ب) رفتار خشونت‌آمیز در محوطه‌ی مدرسه ممنوع است. ج) زمانی که کسی «ورنون» را عصبانی می‌کرد، تمایل به خشن بودن داشت.

کلمه‌ی بعدی که داریم، “brutal”. دوباره، یه صفته و یعنی خشن و وحشی: مث جانور؛ سنگ‌دل. الف) ده‌ها کارمند دست از کار کشیدند، بخاطر این که رئیس آنها بی‌رحم بود. ب) مربی بی‌رحم تیم دو میدانی اصرار داشت که افراد تیم تمام مدت صبح را زیر آفتاب سوزان تمرین کنند . ج) کارآگاهان که قسم خوردند قاتل را دستگیر کنند، فاش کردند که جنایت بسیار خشونت‌آمیز و بی‌رحمانه بوده است.

کلمه‌ی بعدیمون، “opponent”. یه اسمه و یعنی کسی که در سمت دیگر یک دعوا، بازی، یا بحث است؛ کسی که علیه کس دیگر می‌جنگد، مبارزه می‌کند یا حرف می‌زند. الف) شطرنج‌باز روسی حریفش را دست کم گرفت و شکست خورد. ب) او یکی از مخالفان سرسخت اصلاحات پرهزینه‌ی شهری بود. ج) وقتی «اسلاگر» حریف سستش را دید، مطمئن بود که پیروز می‌شود.

کلمه‌ی بعدی “brawl” هستش. یه اسمه و یعنی یه جدال یا دعوای پرسروصدا. الف) روزنامه‌نگار تمام جزئیات دعوای داخل پارک را پوشش خبری داد. ب) «لری» از بحث با پدرش بر سر یافتن کار وحشت داشت. ج‌) آن چه که به عنوان بحثی مودبانه آغاز شد، خیلی زود به نزاعی شدید تبدیل شد.

بعدیمون، “duplicate”. بسیار خب، به عنوان یه فعل می‌تونیم بگیم «دوپلیکِیْت». اما به عنوان یه اسم یا یه صفت، می‌شه «دوپلیکِت». یعنی یه کپی دقیق؛ از چیزی دقیق کپی کردن؛ دقیقا تکرار کردن. الف) «الیوت» سعی داشت تا با کپی کردن از روی مقاله‌ی من، خانم «هلد» را فریب دهد. ب) ما سند را کپی کردیم تا همه برای مطالعه یک رونوشت داشته باشند. ج) آن مرد به اصطلاح ماهر، کپی ساده و پیش پا افتاده‌ای از نقاشی، «ونگوگ» ارائه داد.

کلمه‌ی بعدی‌ای که داریم “vicious” هستش. Vicious یه صفته و یعنی پست؛ بدجنس؛ وحشی. الف) «لیزا» نامحبوب بود، زیرا به هر کسی که تازه آشنا شده بود پستی نشان داده بود. ب) ویراستار بدجنس درباره‌ی افرادی که از آنها تنفر داشت، داستان‌های دروغ چاپ می‌کرد. ج) آقای «واس» مایل نبود درباره‌ی پیت بول وحشی خود صحبت کند.

کلمه‌ی بعدی “whirling” هستش. دوباره، ما یه صفت اینجا داریم و یعنی دور تا دور خود چرخیدن و تاب خوردن؛ چرخ‌زنان. الف) سفینه‌ی فضایی قبل از اینکه روی زمین فرود آید، به هر سو چرخید. ب) موقعی که عاملان اسباب‌کشی تلاش کردند پیانوی بزرگ را بلند کنند، از این طرف به آن طرف اطاق نشیمن به چرخش درآمدند. ج) چون «آنجلو» شراب زیادی نوشیده بود، به تدریج احساس کرد که همه چیز در می‌خانه دور سرش می‌چرخد.

بعدی، “underdog”. یه اسمه و یعنی کسی که بدترین شرایط مبارزه رو داره؛ کسی که انتظار می‌ره ببازه. الف) گروه‌های اقلیت از این شاکی هستند که در این قرن توسری‌خور هستند. ب) هميشه برای بازنده‌ی احتمالی دعوای خیابانی دلم می‌سوزد. ج) با اینکه تیم «جتز» در ابتدای فصل، تیم «استیلرز» را شکست داده بود، به عنوان بخت اول باخت شناخته شد.

کلمه‌ی بعدی که داریم “thrust” هستش. اینجا ما داریم ازش به عنوان یه فعل استفاده می‌کنیم اما همچنین یه اسمه. Thrust یعنی با زور هل دادن. بذارید چند تا مثال ببینیم. الف) وقتی که موتور جت روشن شد، موشک را از روی زمین پرتاب کرد. ب) او قدرت کافی داشت که بتواند از در قفل شده وارد شود. ج) وقتی «ایوا» خودش را به درون اتاق انداخت به شدت عصبانی بود.

و آخرین کلمه‌ی این درس “bewildered” هستش. Bewildered یه صفته و یعنی کاملا گیج شدن؛ مبهوت. الف) وکیل از بی‌توجهی موکلش به پرونده متحیر بود. ب) اعمال عجیب شریک «جک» او را متحیر کرده بود. ج) او که از مه‌آلود شدن ناگهانی هوا شگفت زده بود، تصمیم گرفت به ساحل نرود.

بسیار خب، اینم از این. کارمون با این بخش تمومه. توی بعدی می‌بینمتون، بدرود.

متن انگلیسی درس

Hello. Welcome to lesson 14 of 504 Absolutely Essential Words. Are you ready? Let’s get started.

Our first word is “unruly”. It’s an adjective and it means hard to rule or control; lawless. A) Unruly behavior is prohibited* at the pool. B) When he persisted* in acting unruly, Ralph was fired from his job. C) His unruly actions were a menace* to those who were trying to work.

The second word would be “rival”. Rival is a noun and it means a person who wants and tries to get the same thing as another; one who tries to equal or do better than another. A) The boxer devised* an attack that would help him to be victorious* over his young rival. B) Sherry didn’t like to compete* because she always thought her rival would win. C) Seidman and Son decided to migrate* to an area where they would have fewer rivals.

The third word of this lesson, “violent”. Violent is an adjective, and it means acting or done with strong, rough force. And of course, the noun would be “violence”. A) Carefully, very carefully, we approach* the violent man. B) Violent behavior is prohibited* on the school grounds. C) Vernon had a tendency* to be violent when someone angered him.

The next word we have is, “brutal”. Again, it’s an adjective and it means coarse and savage; like a brute; cruel. A) Dozens of employees* quit the job because the boss was brutal to them. B) The brutal track coach persisted* in making the team work out all morning under the hot sun. C) Swearing to catch the murderer, the detectives revealed* that it had been an unusually brutal, violent* crime.

Our next word, “opponent”. It’s a noun and it means someone who is on the other side of a fight, game, or discussion; a person fighting, struggling or speaking against another. A) The Russian chess player underestimated* his opponent and lost. B) He was a bitter opponent of costly urban* reform. C) Seeing his flabby* opponent, Slugger was sure he would be victorious*.

The next word is “brawl”. It’s a noun and it means a noisy quarrel or fight. A) The journalist* covered all the details of the brawl in the park. B) Larry dreaded* a brawl with his father over finding a job. C) What started out as a polite discussion soon became a violent* brawl.

Our next one, “duplicate”. Alright, as a verb we can say “duplicate”. But as a noun or an adjective, it’s “duplicate”. It means an exact copy; to make an exact copy of; to repeat exactly. A) Elliott tried to deceive* Mrs Held by making a duplicate of my paper. B) We duplicated the documents so that everyone had a copy to study. C) The so-called expert did a mediocre* job of duplicating the Van Gogh painting.

The next word we have is “vicious”. Vicious is an adjective and it means evil; wicked; savage. A) Liza was unpopular* because she was vicious to people she had just met. B) The vicious editor published false stories about people he disliked. C) Mr Voss was reluctant* to talk about his vicious pit bull.

The next word is “whirling”. Again, we have an adjective here and it means turning or swinging round and round; spinning. A) The space vessel* was whirling around before it landed on Earth. B) As they tried to lift the bulky* piano, the movers went whirling across the living room. C) Because Angelo drank too much, he commenced* to feel that everything was whirling around the bar.

The next one, “underdog”. It’s a noun and it means a person having the worst of any struggle; one who is expected to lose. A) Minority* groups complain about being the underdog in this century. B) I always feel sorry for the underdog in a street fight. C) The Jets were identified as underdogs even though they had beaten the Steelers earlier in the season.

The next word we have is “thrust”. Here, we’re using it as a verb but it’s also a noun. Thrust means to push with force. Let’s see some examples. A) Once the jet engine was ignited, it thrust the rocket from the ground. B) He had adequate strength to thrust himself through the locked door. C) Eva was in a terrible rage* when she thrust herself into the room

And the last word of this lesson is “bewildered”. Bewildered is an adjective and it means confused completely; puzzled. A) The lawyer was bewildered by his client’s lack* of interest in the case. B) His partner’s weird* actions left Jack bewildered. C) Bewildered by this sudden hazy* weather, he decided not to go to the beach.

Alright, that’s it. We’re finished with this part. See you in the next one, goodbye.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.