سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۱۳
لیست کلمات
شاگرد
اسم. شاگرد کسی است که چگونگی انجام کاری را از یک فرد ماهر یاد میگیرد.
مارک شاگرد آشپز آن رستوران است.
اطمینان دادن
فعل. به کسی اطمینان دادن یعنی به او بگویید چیزی حقیقت دارد تا نگرانیاش را کمتر کنید.
او به رئیس اطمینان داد که ساختمان بهموقع تمام خواهد شد.
بانداژ
اسم. بانداژ یک تکه پارچه است که برای بند آمدن خونریزی از آن استفاده میشود.
اگر خودت را زخمی کردی، لطفاً از جعبهی کمکهای اولیه بانداژ بردار.
خونریزی کردن
فعل. to bleed یعنی از دست دادن خون.
اگر مراقب نباشی، انگشتت را میبری و خون میآید.
دوست شدن
فعل. to bond یعنی با شخصی دوست شدن.
آن زنها بعد از چند ساعت مکالمه با هم دوست شدند.
آشپز
اسم. آشپز شخصی است که در رستوران غذا درست میکند.
تام آشپز رستوران نزدیک خانهی من است.
تاج
اسم. تاج کلاهی است که بر سر شاه یا ملکه است.
تاج از طلا درست شدهاست.
عزیمت
اسم. departure یعنی عمل ترک کردن یک مکان.
آنها دربارهی عزیمتشان به خانه هیجانزده بودند.
کوشا
صفت. هر فرد کوشا سخت کار میکند و بادقت است.
کریگ همیشه سر کار فرد خیلی کوشایی بودهاست.
امپراتور
اسم. امپراتور رهبر گروهی از کشورها است.
امپراتور ژولیوس سزار رهبر رم باستان بود.
فیبر، تار
اسم. فیبر نخی از جنس یک ماده است که برای درست کردن لباس یا طناب از آن استفاده میشود.
پادری از تارهای ریز درست شده بود.
هولناک
صفت. هر چیز هولناک خیلی بد است.
آن تکلیف خیلی بد بود. من از آن متنفر بودم.
بیادب
صفت. impolite یعنی گستاخ و بیادب.
راجر با هر کسی که ملاقات میکند، بیادب است.
زانو زدن
فعل. زانو زدن یعنی قرار دادن هر دو زانو بر روی زمین.
داریل روی یک پا زانو زد و از نینا درخواست ازدواج کرد.
لوکس، تجملی
اسم. هر چیز لوکس چیزی گرانقیمت است که خوب است اما داشتن آن نیاز نیست.
اقامتگاه ماهعسلمان لوکس بود و ما واقعاً لذت بردیم.
خیلی بزرگ
صفت. هر چیزِ massive خیلی بزرگ است.
چرخهای کامیون او خیلی بزرگ بودند.
وحشت کردن
فعل. to panic یعنی آنقدر احساس نگرانی یا ترس کنید که نتوانید درست فکر کنید.
وقتی خانه آتش گرفت، همه وحشت کردند.
اولویت
اسم. اولویت چیزی است که از بقیه مهمتر است.
اولویت من این است که در مدرسه نمرههای خوب بگیرم.
ردا
اسم. ردا لباسی بلند و آزاد است.
راهبان معبد همه ردا میپوشند.
سرزنش کردن
فعل. سرزنش کردن یعنی با عصبانیت از کسی انتقاد کردن چون کار نادرستی کردهاست.
معلم جسی را بهخاطر توجه نکردن سرزنش کرد.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 14
Word list
apprentice [əˈprentɪs]
n. An apprentice is a person who learns how to do a job from a skilled person.
Mark is an apprentice chef at the restaurant.
assure [əˈʃuər]
v. To assure people is to tell them something is true to make them less worried.
He assured the boss that the building would be done on time.
bandage [ˈbændɪdʒ]
n. A bandage is a piece of cloth used to stop bleeding.
If you cut yourself, please get a bandage from the first-aid kit.
bleed [bliːd]
v. To bleed is to lose blood.
If you are not careful, you will cut your finger and bleed.
bond [bɔnd]
v. To bond with someone is to become friends with that person.
The women bonded after several hours of conversation.
chef [ʃef]
n. A chef is a person who cooks in a restaurant.
Tom is a chef at the restaurant near my house.
crown [kraun]
n. A crown is the hat worn by a king or queen.
The crown is made of gold.
departure [dɪˈpɑːrtʃər]
n. A departure is the act of leaving a place.
They were excited about their departure to go back home.
diligent [ˈdɪlədʒənt]
adj. A diligent person works hard and is careful.
Craig has always been a very diligent person at work.
emperor [ˈempərər]
n. An emperor is the leader of a group of countries.
The emperor Julius Caesar was in control of ancient Rome.
fiber [ˈfaibər]
n. Fiber is a thread of a substance used to make clothes or rope.
The mat was made from tiny fibers.
horrible [ˈhɔ:rəbəl]
adj. A horrible thing is very bad.
The assignment was horrible. I hated it.
impolite [impəˈlait]
adj. An impolite person is rude or not polite.
Roger is impolite to everyone he meets.
kneel [niːl]
v. To kneel is to put one or both knees on the ground.
Daryl got down on one knee and asked Nina to marry him.
luxury [ˈlʌkʃərɪ]
n. A luxury is an expensive thing that is nice but not needed.
Our honeymoon resort was a luxury we’ve really enjoyed.
massive [ˈmæsɪv]
adj. A massive thing is very big.
The wheels on his truck were massive.
panic [ˈpænɪk]
v. To panic is to feel so nervous or afraid that one cannot think clearly.
Everyone panicked when the house caught on fire.
priority [praɪɔ(:)rətɪ]
n. A priority is something that is more important than other things.
My priority is to get good grades in school.
robe [roub]
n. A robe is a long, loose piece of clothing.
The monks of the temple all wear robes.
scold [skould]
v. To scold means to criticize someone angrily for doing something wrong.
Jesse was scolded by the teacher for not paying attention.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.