سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۱۲
لیست کلمات
پیشبینی کردن
فعل. پیشبینی کردن یعنی فکر کردن به اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد.
کَری زمان تولد نوزادش را پیشبینی کرد.
بشکه
اسم. بشکه یک چیز گرد است که میتوان مایعات را در آن نگهداری کرد.
یک بشکهی خالی بیرون خانه بود.
تیرآهن، میله
اسم. beam یک میلهی سنگین است.
آسمانخراشهای مدرن با تیرآهنهای زیادی درست میشوند.
ساده، غیررسمی
صفت. هر چیزِ casual خودمانی و ساده است.
شما میتوانید برای مهمانی لباسهای غیررسمی مثل شلوار جین بپوشید.
احتیاط
اسم. احتیاط بهمعنی مراقبت و توجه برای اجتناب از خطر است.
لطفاً از ارهبرقی با احتیاط استفاده کن. خیلی خطرناک است.
برعکس، متضاد
صفت. contrary چیزی است که مخالف چیز دیگر است.
بیرون اصلاً گرم نیست. برعکس، خیلی سرد است.
عمدی
صفت. هر کار عمدی کاری است که با قصد و نیت انجام شود نه تصادفی.
برنی از عمد تلاش کرد تا به اندی صدمه بزند.
حل کردن
فعل. چیزی را حل کردن یعنی آن را با یک مایع ترکیب کردن تا ناپدید شود.
قرص را داخل لیوان آب حل کردم.
منفجر شدن
فعل. منفجر شدن یعنی حرکت ناگهانی در یک بخش و تبدیل آن به قطعات ریز.
وقتی تلویزیون قدیمی را به برق وصل کردم، منفجر شد.
بستن، وصل کردن
فعل. to fasten یعنی چیزی را بستن یا به چیز دیگری وصل کردن.
الیزابت کمربند ایمنیاش را بست.
میکروب
اسم. جرم موجود زندهی بسیار کوچکی است که میتواند افراد را بیمار کند.
میکروبها روی هر چیزی که لمس میکنید، هستند.
جعبه یا مجموعه ابزار
اسم. کیت مجموعهای از وسایلی است که برای انجام کاری نیاز دارید.
در دفترت جعبهی کمکهای اولیه هست؟
دود
اسم. puff کمی دود یا بخار است.
کمی دود از کبریت سوخته بالا میآمد.
دستمال
اسم. rag یک حولهی کوچک است.
لطفاً از یک دستمال برای تمیز کردن گردوغبار از روی میز استفاده کن.
پراکنده کردن
فعل. چیزی را پراکنده کردن یعنی کاری کنید به جاهای زیادی پخش شود.
اتفاقی همهی قرصهام ریختند و پخش شدند.
رایحه، بو
اسم. scent یعنی بو.
جولی از بوی گلها لذت برد.
فولاد
اسم. فولاد یک فلز خاکستری محکم است.
ساختمان آپارتمان جدید با فولاد درست شدهاست.
چابک
صفت. یک فرد یا حیوان چابک سریع است.
اسب چابک بهراحتی از روی مانع پرید.
انداختن
فعل. to toss یعنی چیزی را بهآرامی پرتاب کردن.
او سکهای به هوا انداخت.
پیروزی
اسم. triumph عمل یا احساس برنده شدن است.
آخر سخنرانیاش جایزهاش را با حس پیروزی بلند کرد.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 12
Word list
anticipate [ӕnˈtisəpeit]
v. To anticipate something is to think that it will happen.
Carrie anticipated the arrival of her baby.
barrel [ˈbærəl]
n. A barrel is a round thing that you can keep liquids in.
There was an empty barrel outside the house.
beam [biːm]
n. A beam is a heavy bar.
Modern skyscrapers are made with many beams.
casual [ˈkæʒjuəl]
adj. A casual thing is relaxed or simple.
You can wear casual clothes like jeans to the party.
caution [ˈkɔːʃən]
n. Caution is care and attention in order to avoid danger.
Please use the power saw with caution. It is very dangerous.
contrary [ˈkɒntrərɪ]
adj. A contrary thing is the opposite to another thing.
It isn’t warm outside at all. On the contrary, it is quite cold.
deliberate [dɪˈlɪbərɪt]
adj. A deliberate action is one done on purpose not by accident
Bernie made a deliberate attempt to injure Andy.
dissolve [dɪˈzɒlv]
v. To dissolve something is to mix it into a liquid until it disappears.
I dissolved the pill in a glass o f water.
explode [ɪksˈploud]
v. To explode is to suddenly move a part in many smaller pieces.
The old TV exploded when I plugged it in.
fasten [ˈfæsn]
v. To fasten something is to close it or attach it to something.
Elizabeth fastened her seat belt.
germ [dʒəːrm]
n. A germ is very small living thing that can make people sick.
Germs are on everything that you touch.
kit [kit]
n. A kit is a set of all the things needed to do something.
Is there a first aid kit in your office?
puff [pʌf]
n. A puff is a little bit of smoke or steam.
A puff of smoke came from the burnt match.
rag [ræg]
n. A rag is a small towel.
Please use a rag to clean the dust off the table.
scatter [ˈskætə:r]
v. To scatter something is to make it go in many places.
I accidentally scattered all of my pills.
scent [sent]
n. A scent is a smell.
Julie enjoyed the scent of the flowers.
steel [sti:l]
n. Steel is a strong gray metal.
The new apartment building was made with steel.
swift [swift]
adj. A swift person or animal is fast.
The swift horse easily jumped over the hurdle.
toss [tɔ:s]
v. To toss something, is to throw it softly.
He tossed a coin into the air.
triumph [ˈtraɪəmf]
n. Triumph is the act or feeling of wining.
He raised the award in triumph at the end of his speech.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.