سرفصل های مهم
دوک و وزیر
توضیح مختصر
داستان یک دوک و برادر دوقلویش
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
دوک و وزیر
دوک بدجنسی بود که توتون و تنباکو پرورش میداد. وزیر ارشد دوک برادر دوقلوی او بود. آنها شبیه یکدیگر بودند.
روزی، گیاهان تنباکو شروع به مردن کردند. دوک مردهایی را برای مراقبت از مزارع استخدام کرد. تا ببینند چه کسی به گیاهان آسیب میرساند. طولی نکشید که مردان زنی را نزد او آوردند و گفتند: «ما یه جادوگر گرفتیم!»
دوک پرسید: «از کجا میدونید؟»
«او کلمات جادویی میخونه. نمیتونم اونها رو تلفظ کنم. او ما رو طلسم کرده. مرگ گیاهها از علائم طلسمشه.»
«من فقط یه زن معمولی هستم. من داشتم آهنگی رو به زبان دیگهای میخوندم.»
دوک گوش نداد. گفت: «تو مقصری. به زندان خواهی رفت.» وزیر فکر میکرد که او بیگناه است. باید واقعیت را فاش میکرد.
وزیر رفت تا بفهمد چه بلایی بر سر گیاهان آمدهاست. او صدها حشرهی کوچک را دید که آنها را میخوردند! سپس وزیر به زندان رفت و کاری جسورانه انجام داد.
گفت: «این زن رو رها کنید.»
نگهبانان فکر کردند او دوک است. آنها او را رها کردند. وزیر به زن گفت: “من عذرخواهیای به تو بدهکارم.»
زن پاسخ داد: «متشکرم. من فکر کردم که موندن من در زندان دائمیه.»
وزیر فکر کرد که دوک او را مجازات خواهد کرد. اما او این کار را نکرد. دوک بیش از حد مشغول تلاش برای حفظ گیاهانش بود.
متن انگلیسی درس
The Duke and the Minister
A mean duke grew tobacco. The duke’s top minister was his twin brother. They resembled each other.
One day, the tobacco plants started to die. The duke hired men to watch the fields. So they could see who was damaging the plants. Soon, the men brought a woman to him and said, “We captured a witch!”
The Duke asked, “How do you know?”
“She sang magic words. I can’t pronounce them. She has cursed us. The death of the plants is a symptom of her curse,” the men said.
“I am just an ordinary woman. I was singing a song in a different language,” the woman said.
The duke didn’t listen. “You are guilty. You will go to jail,” he said. The minister thought that she was innocent. He needed to expose the truth.
The minister went to find out what was happening to the plants. He saw hundreds of small bugs eating them! Then the minister went to the jail and did something bold.
“Let this woman go,” he said.
The guards thought he was the duke. They let her go. The minister said to the woman, “I owe you an apology.”
“Thank you. I thought my stay in jail would be permanent,” the woman answered.
The minister thought the duke would punish him. But he didn’t. The duke was too busy trying to preserve his plants.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.