سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۲۶
لیست کلمات
متهم کردن
فعل. متهم کردن کسی به چیزی یعنی او را برای انجام آن کار مقصر دانستن.
او برادرش را به شکستن کامپیوترش متهم کرد.
تنظیم کردن
فعل. تنظیم کردن چیزی یعنی آن را تغییر دادن تا بهتر شود.
او گیتار قدیمی را تنظیم کرد تا صدای بهتری داشته باشد.
سرگرم کردن
فعل. to amuse یعنی کار خندهدار یا سرگرمکنندهای انجام دادن.
خواننده خیلی خوب بود. جمعیت را سرگرم کرد.
مرجان
اسم. coral مادهی سخت و رنگیای که از پوستهی حیوانات ساخته میشود.
غواص مرجان زیبای زیر آب را تحسین کرد.
کتان
اسم. کتان پارچهای است که از الیاف گیاه کتان ساخته شدهاست.
من دوست دارم در تابستان لباسهایی که از کتان ساخته شدهاند، بپوشم.
برخورد کردن
فعل. to crash یعنی به چیزی ضربه زدن و آن را شکستن.
وقتی که ماشین به درخت برخورد کرد، صدای بلندی به گوش رسید.
عرشه
اسم. deck کفِ چوبیای است که بیرون خانه یا کف قایق ساخته میشود.
کشتی آذوقهی زیادی را زیر عرشهاش ذخیره میکند.
مشغول/درگیر بودن
فعل. to engage یعنی انجام دادن چیزی.
پدر مشغول بریدن چوب به دو قسمت بود.
محکم / سفت
صفت. هر چیز firm محکم است اما خیلی سخت نیست.
او روی تخت سفت بهتر میخواهد.
سوخت
اسم. سوخت چیزی است که گرما یا انرژی ایجاد میکند.
چوب سوختی است که میسوزد تا گرما را در این آتش به وجود آورد.
بزرگ
صفت. grand یعنی چیزی که بزرگ باشد و مردم آن را دوست بدارند.
گوه بزرگ در آسمان سر برافراشته بود.
توفان
اسم. hurricane توفان بدی است که روی اقیانوس رخ میدهد.
باد ناشی از توفان درخت نخل را خم کرد.
از دست دادن
اسم. loss عمل یا مصداق از دست دادن چیزی است.
وقتی قماربازی میکردم، چیزهای زیادی را از دست دادم.
ساده
صفت. plain یعنی ساده و تزئیننشده.
او آخرهفته یک جفت کفش سادهی سفید خرید.
صخره
اسم. صخره گروهی از سنگها یا مرجانها در اقیانوس است.
او در امتداد سخره قدم زد و به آب پایین نگاه کرد.
بستن
فعل. to shut یعنی چیزی را محکم بستن.
لطفاً در را ببند. هوای بیرون سرد است.
سختگیر
صفت. شخص سختگیر مطمئن میشود همه از قوانین پیروی کنند.
معلم سختگیر است. نمیگذارد دانشآموزان سر کلاس صحبت کنند.
موجسواری کردن
فعل. to surf یعنی سوار موجها شدن با استفاده از تختهای مخصوص.
دانشآموزان در تعطیلاتشان به ساحل رفتند تا موجسواری کنند.
وظیفه
اسم. وظیفه کاری است که باید انجام شود و معمولاً دشوار است.
وظیفهی من در آخرهفته تمیز کردن تمام حیاط پشتی بود.
منطقه
اسم. zone محلی است که خصوصیات متفاوتی از محلهای دوروبرش دارد.
آتشنشانان اغلب در مناطق پرخطر کار میکنند.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 26
Word list
accuse [əˈkjuːz]
v. To accuse someone of something is to blame them for doing it.
She accused her brother of breaking her computer.
adjust [əˈdʒʌst]
v. To adjust something means to change it so it is better.
He adjusted the old guitar to make it sound better.
amuse [əˈmjuːz]
v. To amuse someone means to do something that is funny or entertaining.
The singer was very good. She amused the crowd.
coral [ˈkɒ:rəl]
n. Coral is the hard, colorful material formed by the shells of animals.
The diver admired the beautiful coral under the water.
cotton [ˈkɒtn]
n. Cotton is a cloth made from the fibers of the cotton plant.
I like to wear clothes made from cotton in the summer.
crash [kræʃ]
v. To crash means to hit and break something.
There was a loud noise when the car crashed into the tree.
deck [dek]
n. A deck is a wooden floor built outside of a house or the floor of a ship.
A ship will store many supplies below its deck.
engage [enˈgeɪdʒ]
v. To engage in something means to do it.
Dad was engaged in sawing a piece of wood in half.
firm [fə:rm]
adj. A firm thing is solid but not too hard.
He sleeps better on a firm bed.
fuel [fjʊ:əl]
n. Fuel is something that creates heat or energy.
Wood is the fuel that burns to make heat in this fire.
grand [grænd]
adj. Something grand is big and liked by people.
The grand mountain rose high into the sky.
hurricane [ˈhə:rəkein]
n. A hurricane is a bad storm that happens over the ocean.
The wind from the hurricane bent the palm tree.
loss [lɒ(:)s]
n. A loss is the act or instance of losing something.
I suffered a big loss while I was gambling.
plain [pleɪn]
adj. A plain thing is simple and not decorated.
He bought a pair of plain white shoes over the weekend.
reef [riːf]
n. A reef is a group of rocks or coral in the ocean.
He walked along the reef and looked at the water below.
shut [ʃʌt]
v. To shut something means to close it tightly.
Please shut the door. The air outside is cold.
strict [strɪkt]
adj. A strict person makes sure others follow rules.
The teacher is strict. She does not let students talk in class.
surf [səːrf]
v. To surf means to use a special board to ride on waves in the ocean.
The students went to the beach to surf during their vacation.
task [tæsk]
n. A task is a piece of work to be done that is usually difficult.
My task for the weekend was to clean the entire back yard.
zone [zoun]
n. A zone is an area that has different qualities from the ones around it.
Firefighters often work in danger zones.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.