سرفصل های مهم
پرندهی زیبا
توضیح مختصر
داستان یک پرندهی سخنگو
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
پرندهی زیبا
شغل دکتر نورتون پژوهشگر در رشتهی زیستشناسی بود. او روزانه چیزهایی را دربارهی همهی حیوانات یاد میگرفت.
روزی، او ملوانی اهلِ یک مستعمرهی خارجی ملاقات کرد. مرد به دکتر نورتون دربارهی یک پرندهی سخنگو گفت! پرنده دکتر نورتون را شیفته کرد، به همین خاطر به همکارانش دربارهی آن گفت.
آنها با او بحث کردند. هیچکس فکر نمیکرد که یک پرنده بتواند حرف بزند. او سعی کرد آنها را متقاعد کند، اما آنها به او خندیدند.
با این حال، دکتر نورتون باور داشت که آن پرنده واقعی بود. مأموریت جدیدش این بود که آن را پیدا کند. او مدرک واقعی را میخواست. روز بعد، عازم آن مستعمره شد.
ملوانی که ملاقات کرده بود به او گفت که دنبال مردی به نام جی بگردد، کسی که میتواند در جستوجویش به او کمک کند.
بعد از یک ماه سفر با کشتی، دکتر نورتون بالاخره به آن مستعمره رسید، جایی که جی را ملاقات کرد. جی گفت: «من میتونم تو رو به جایی ببرم که پرنده زندگی میکنه. پرنده کنار کوه آتشفشان زندگی میکنه.» روز بعد آنجا را ترک کردند. یک هفته بعد، به کوه آتشفشان رسیدند.
هر روز، در اطراف قدم میزدند و دنبال آن پرنده میگشتند، اما نمیتوانستند آن را پیدا کنند. بعد از یک ماه، دکتر نورتون نتوانست پرنده را پیدا کند و این او را افسرده کرد. تصمیم گرفت به خانه برود. در راهِ برگشت، از کنار چند تا خرابهی قدیمی رد شد.
صدای کسی را شنید که گفت: «سلام». دکتر پرسید:. «کی هستی؟» دکتر نورتون به بالا نگاه کرد و پرندهای را دید.
دکتر نورتون پرندهی سخنگو را درون قفس گذاشت. سپس به خانه برگشت. او کشف مهمی کرده بود.
متن انگلیسی درس
A Beautiful Bird
Dr. Norton’s occupation was a scholar of biology. He learned all about animals on a daily basis.
One day, he met a sailor from a colony overseas. The man told Dr. Norton about a talking bird! The bird fascinated Dr. Norton, so he told his colleagues about it.
They debated with him. No one thought a bird would be able to talk. He tried to persuade them, but they laughed at him.
Nevertheless, the Dr. Norton believed the bird was real. His new mission was to find it. He wanted factual proof. The next day, he departed for the colony.
The sailor he had met told him to look for a man named Jai, who would be able to help him in his search.
After a month of sailing, Dr. Norton finally reached the colony, where he met Jai. “I can take you to where it lives. It lives by the volcano,” Jai said. They left the next day. A week later, they arrived at the volcano.
Every day, they walked around and looked for the bird, but they couldn’t find it. After one month, Dr. Norton could not find the bird, and this depressed him. He decided to go home. On the route back, he walked past some old ruins.
He heard someone say, “Hello.” “Who are you?” he asked. Dr. Norton looked up and saw a bird!
Dr. Norton put the talking bird into a cage. Then, he returned home. He had made a significant discovery.