واژگان

فصل: کتاب دوم / درس: ۱۹، می ۱۹۵۳ / درس 2

واژگان

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

واژگان

بخش ۵

لیست کلمات

جد

اسم. جد یک عضو خانواده از زمان گذشته است.

اجداد من اهل آلمان بودند.

زاویه

اسم. زاویه جهتی است که از آن به چیزی نگاه می‌کنید.

زرافه سرش را چرخاند تا از زاویه‌ی دیگری ببیند.

چکمه

اسم. چکمه کفش سنگینی است که از قوزک پا بالاتر می‌رود.

او چکمه پوشید تا پاهایش خیس نشوند.

مرز

اسم. مرز لبه‌ی یک منطقه است.

کارت پستال حاشیه‌ی سبز قشنگی از تیغ‌های کاج داشت.

تبریک گفتن

فعل. تبریک گفتن به کسی یعنی به آن‌ها بگویید برایشان خوشحال هستید.

بیل و آنجلا به خاطر کاری که خوب انجام شد به همدیگر تبریک گفتند.

قاب

اسم. قاب حاشیه‌ای برای یک عکس یا آینه است.

باید برای عکس دوستم یک قاب بگیرم.

بهشت

اسم. بهشت جایی است که بعضی از مردم باور دارند وقتی افراد می‌میرند به آنجا می‌روند.

امیدوارم وقتی بمیرم، به بهشت بروم.

باورنکردنی، شگفت‌آور

صفت. یک چیز باورنکردنی آن‌قدر شگفت‌انگیز است که باورش سخت است.

داستان باورنکردنی‌ای درباره‌ی تعطیلاتم دارم که برایت تعریف کنم.

افسانه

اسم. legend داستانی مربوط به گذشته است.

افسانه‌ی مشهوری درباره‌ی یک پادشاه و ملکه‌اش وجود دارد.

تحسین کردن

فعل. تحسین کردن یعنی نشان دهید که از کسی یا چیزی خوشتان می‌آید.

مربی هر دو ورزشکار را بعد از یک تمرین خوب تحسین کرد.

ادامه دادن، پیش رفتن

فعل. پیش رفتن یعنی رفتن به جایی یا ادامه دادن کاری است.

من و پسرم به سمت ساحل پیش رفتیم تا بتوانیم ماهیگیری کنیم.

پاک، خالص

صفت. چیزی که خالص است خیلی شفاف و زیباست.

آن گل رز پاک بود. هیچ کثیفی و نقصی نداشت.

خویشاوند

اسم. یک خویشاوند عضوی از خانواده است.

خویشاوندان من آمدند تا نوزاد جدید را ببینند.

ارشد

صفت. یک فرد ارشد مسن‌تر یا با تجربه‌تر است.

از آنجا که باب زودتر از همه کار را به دست آورد، سرآشپز ارشد است.

ساکت

صفت. شخص یا چیز ساکت صدایی ایجاد نمی‌کند.

از آنجا که هیچ‌کس خانه نبود، خانه ساکت بود.

فرو رفتن

فعل. داخل چیزی فرو رفتن یعنی آهسته داخل آن افتادن.

قایق سوراخ بود و داخل اقیانوس فرو رفت.

برتر

صفت. شخص یا چیز برتر از دیگری بهتر است.

فکر می‌کنم بیرون آشپزی کردن از داخل آشپزی کردن بهتر است.

محاصره کردن، احاطه کردن

فعل. چیزی را محاصره کردن یعنی تمام طرف‌ها را روی آن بستن.

ما مظنون را از هر چهار طرف محاصره کردیم.

ضخیم

صفت. یک چیز ضخیم یعنی پهن و محکم است.

مه آنقدر غلیظ بود که نمی‌توانستم از میان آن ببینم.

پیچیدن لای چیزی

فعل. to wrap یعنی چیزی را از همه طرف بپوشانید.

من هدیه‌ی او را کادوپیچ کردم و روی آن پاپیون گذاشتم.

متن انگلیسی درس

Vocabulary

Unit 5

Word list

ancestor [ˈænsɛstə]

n. An ancestor is a family member from the past.

My ancestors came from Germany.

angle [æŋgl]

n. An angle is the direction from which something is look at.

The giraffe turned its head to see from another angle.

boot [buːt]

n. A boot is a heavy shoe that goes up above a person’s ankle.

He wore boots so that his feet wouldn’t get wet.

border [ˈbɔːrdər]

n. A border is the edge of an area.

The postcard had a pretty green border of pine needles.

congratulate [kənˈgrætʃəleɪt]

v. To congratulate someone is to tell them that you are happy for them.

Bill and Angela congratulated each other on a job well done.

frame [freɪm]

n. A frame is a border for a picture or mirror.

I have to get a frame for my friend’s picture.

heaven [ˈhɛvən]

n. Heaven is the place that some believe people go to after they die.

When I die, I hope that I go to heaven.

incredible [ɪnˈkredəbl]

adj. An incredible thing is so amazing that it is hard to believe.

I have an incredible story to tell you about my vacation.

legend [ˈledʒənd]

n. A legend is a story from the past.

There is a well-known legend about a king and his queen.

praise [preɪz]

v. To praise is to show that you like someone or something.

The coach praised the athletes after a good practice.

proceed [prəˈsiːd]

v. To proceed is to go somewhere or to continue doing something.

My son and I proceeded to the beach, so we could go fishing.

pure [pjʊər]

adj. A pure thing is very clear and beautiful.

The rose was pure. It had no dirt or imperfections.

relative [ˈrelətɪv]

n. A relative is a family member.

My relatives came by to see the new baby.

senior [ˈsiːnjər]

adj. A senior person is older or more experienced.

Because he got his job first, Bob is the senior chef.

silent [ˈsaɪlənt]

adj. A silent person or thing makes no sound.

Since no one was home, the house was silent.

sink [sɪŋk]

v. To sink into something, is to slowly fall into it.

The boat had a hole in it, and it sank into the ocean.

superior [səˈpɪəriər]

adj. A superior person or thing is better than another.

I think cooking outdoors is superior to cooking indoors.

surround [səˈraʊnd]

v. To surround something is to close in on it from all sides.

We surrounded the suspect on all four sides.

thick [θɪk]

adj. A thick thing is wide and solid.

The fog was so thick that I couldn’t see through it.

wrap [ræp]

v. To wrap is to cover something on all sides.

I wrapped his gift and put a bow on it.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.