سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۴
لیست کلمات
سینه
اسم. سینه قسمت جلویی بدن، بین گردن و شکم است.
ارتفاع آب داخل دریاچه تا سینهی من بود.
اطمینان
اسم. confidence یعنی احساس اطمینان یا توانایی است.
من مطمئنم که عملکردم در امتحان خوب بود.
نتیجه، پیامد
اسم. پیامد یعنی نتیجهی انتخاب یا عمل.
در نتیجهی نرسیدن به اتوبوسم، مجبور شدم راه دیگری را برای رفتن به سر کار پیدا کنم.
فاجعه
اسم. فاجعه، اتفاق خیلی بد است که رخ میدهد.
وقتی ماشین تصادف کرد، یک فاجعه بود.
مزاحم شدن
فعل. مزاحم کسی شدن یعنی ناراحت کردن او.
وقتی که کار میکردم سروصدای بلند مزاحمم بود.
تخمین زدن
فعل. تخمین زدنِ چیزی یعنی دربارهی آن حدس زدن.
پسر تخمین زد که قدش یک متر باشد.
احترام گذاشتن
فعل. to honor یعنی نشان دادن افتخار برای کسی یا چیزی.
ما هر سال، به کسانی که در جنگ برای کشورشان جان باختهاند، احترام میگذاریم.
تحت تأثیر قرار دادن
فعل. تحت تأثیر قرار دادن کسی یعنی کاری کنید آنها احساس افتخار یا تعجب کنند.
او توانست دخترها را با رقص جدیدش تحت تأثیر قرار دهد.
تنگ
صفت. وقتی چیزی narrow باشد، خیلی باریک است و پهن نیست.
پل آنقدر تنگ است که یک ماشین نمیتواند از آن عبور کند.
کمرنگ، رنگپریده
صفت. وقتی چیزی کمرنگ است، رنگ روشنی ندارد.
پوست دختر خیلی رنگپریده بود.
سخت
صفت. وقتی چیزی سخت باشد، یکنواخت یا صاف نیست.
زمین سخت به پایم صدمه زد.
راضی کردن
فعل. کسی را راضی کردن یعنی کاری کنید او خوشحال شود.
اگر همهی تکالیف مدرسهام را تمام کنم، معلمم راضی میشود.
جیغ زدن
فعل. جیغ زدن یعنی با دهانتان صدای خیلی بلندی تولید کنید.
دختر یک عنکبوت را دید و جیغ زد.
حساس
صفت. شخص یا چیز حساس راحت صدمه میبینند.
دندانهایم به چیزهای سرد حساس هستند.
سایه
اسم. سایه منطقهی تاریکی است که وقتی شیئی جلوی نور خورشید را میگیرد درست میکند.
بیرون هوا گرم بود، بنابراین پسر در سایهی یک درخت نشست.
قدرت
اسم. قدرت یعنی توانایی انجام کارِ سخت یا ورزش است.
خوردن غذای خوب بدن شما را قوی میکند.
تکمیل کردن، مکمل چیزی بودن
فعل. چیزی را تکمیل کردن یعنی چیز دیگری را به شکلی مثبت به آن اضافه کنید.
او رژیم غذاییاش را با میوههای تازه تکمیل میکند.
وحشت
اسم. وحشت احساس ترس خیلی شدید است.
وقتی ببر دنبالم کرد احساس وحشت کردم.
تهدید
اسم. تهدید اتفاق بدی است که ممکن است رخ دهد.
به خاطر ابرهای تیره، تهدید طوفان بدی وجود داشت.
قربانی
اسم. قربانی کسی است که اتفاق بدی برایش رخ میدهد.
من قربانی یک سرقت شدم.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 4
Word list
chest [tʃest]
n. The chest is the front part of a body between the neck and stomach.
The water in the lake was as high as my chest.
confidence [ˈkɒnfɪdəns]
n. confidence is a feeling of certainty or ability.
I have confidence that I did well on the test.
consequence [ˈkɒnsɪkwəns]
n. A consequence is a result of a choice or action.
As a consequence of missing my bus, I had to find another way to work.
disaster [dɪˈzæs tər]
n. A disaster is a really bad thing that happens.
When the car crashed, it was a disaster.
disturb [diˈstəːrb]
v. To disturb someone means to upset that person.
The loud noise disturbed me while I was working.
estimate [ˈɛstəmeɪt]
v. To estimate something means to make a guess about it.
The boy estimated that he was one meter tall.
honor [ˈɒn ər]
v. To honor is to show respect for someone or something,
Each year, we honor those who died fighting for their country
impress [ɪmˈpres]
v. To impress someone means to make that person proud or amazed.
He was able to impress the girls with his new dance.
narrow [ˈnærəʊ]
adj. A narrow object or space is thin, not wide.
The bridge is too narrow for a car to drive across it.
pale [peɪl]
adj. Pale means that a color or thing is not bright.
The girl’s skin was very pale.
rough [rʌf]
adj. A rough thing is not even or smooth.
The rough ground hurt my feet.
satisfy [ˈsætɪsfaɪ]
v. To satisfy someone means to make that person happy.
It will satisfy my teacher if I finish all my homework.
scream [skriːm]
v. To scream means to make a loud noise with your mouth.
The girl saw a spider and screamed.
sensitive [ˈsensɪtɪv]
adj. A sensitive person or thing is easily hurt.
My teeth are sensitive to cold things.
shade [ʃeɪd]
n. Shade is a dark area that something makes when it blocks the sun.
It was hot outside, so the boy sat in the shade of a tree.
strength
n. strength is the ability to do hard work or exercise.
Eating good food builds up your strength.
supplement [ˈsʌpləmənt]
v. To supplement something is to add something else to it in a good way.
He supplements his diet with fresh fruits.
terror [ˈterər]
n. Terror is a felling of very strong fear.
I felt a sense of terror when the tiger chased me.
threat [θret]
n. A threat is something bad that might happen.
Due to the dark clouds, there was a threat of a bad storm.
victim [ˈvɪktɪm]
n. A victim is a person who is hurt by a bad action.
I was a victim of a robbery.