نبرد ترموپیل

فصل: کتاب دوم / درس: نبرد ترموپیل / درس 1

نبرد ترموپیل

توضیح مختصر

داستان نبرد ترموپیل میان پارس‌ها و اسپارت‌ها.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

نبردِ ترموپیل

این یک داستان واقعی است. این داستان در گذشته‌ی دور در یونان رخ داد. رهبر اسپارت‌ها به رهبر کوچکِ مردان شجاعش گفت: «باید بجنگیم». آنها نسبت به دشمن در موضع ضعف بودند. فقط سیصد نفر بودند.

ارتش پارس صدها هزار نفر را داشت. آن‌ها جنگ را می‌باختند مگر اینکه بتوانند ورودی کوچکی را به دست بگیرند. دشمن نمی‌توانست راحت از لای آن رد شود. آنها قصد داشتند دشمن را اینجا متوقف کنند.

فرمانده و مردانش آماده‌ی نبرد شدند. دیری نگذشت که صف‌های طولانیِ ارتشِ دشمن دور تپه‌ها پیچ خورد. فرمانده با خنده به دیدار دشمن رفت. او می‌دانست که سلاح‌ها و و مهارت‌های مردانش برتر هستند.

اسپارت‌ها به رهبرشان اعتماد داشتند و از او اطاعت می‌کردند. اول، سربازان دشمن با کمان‌هایشان تیر شلیک کردند. فرمانده به مردانش گفت تا سپرهایشان را بالا بیاورند.

تیرها به درون سپرها خوردند ولی به هیچ‌کدام از مردها صدمه نزدند. بعد، سربازان دشمن با نیزه‌های بلند به اسپارت‌ها حمله کردند. فرمانده آن‌ها را غافل‌گیر کرد. سربازان او کنده‌های درخت را به پایین و روی دشمن غلتاندند. آن‌ها سه روز جنگیدند.

با اینکه فرمانده و مردانش به‌ندرت شب را می‌خوابیدند، ثابت‌قدم ماندند. ولی دشمن راهی برای شکست اسپارت‌ها یافت. فرمانده و تمام مردانش کشته شدند. حتی با اینکه آن‌ها نبرد را باختند، نبرد ترموپیل یکی از مشهورترین نبردهای تاریخ است.

متن انگلیسی درس

The Battle of Thermopylae

This is a true story. It happened long ago in Greece. “We must fight,” the Spartan chief told his small army of brave men. They were at a great disadvantage. There were only three hundred of them.

The Persian military had hundreds of thousands of men. They were going to lose unless they could secure a small entrance. The enemy couldn’t move through it easily. They intended to stop the enemy there.

The chief and his men got ready for the battle. Soon, long lines of the enemy’s army twisted around the hills. The chief met the enemy with laughter. He knew that his men’s weapons and skills were better.

The Spartans trusted their leader and obeyed him. First, the enemy soldiers shot arrows from their bows. The chief told his men to lift their shields.

The arrows stuck into the shields but did not hurt any of the men. Then, the enemy’s soldiers attacked the Spartans with long spears. The chief surprised them. His men sent logs down the hills at the enemy. They fought for three days.

Although they hardly slept at all, the chief and his men remained steady. But the enemy found a way to beat the Spartans. The chief and all of his men were killed. Even though they lost, the Battle of Thermopylae is one of the most famous battles in history.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.