واژگان

فصل: کتاب اول / درس: مهمانی / درس 2

واژگان

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

واژگان

بخش ۲۸

لیست کلمات

گروه موسیقی

اسم. band گروهی از افراد است که موسیقی می‌نوازند.

برادرم در یک گروه موسیقی راک است.

به‌سختی

قید. barely یعنی با کمترین مقدار، تقریباً هیچ.

من به‌سختی پول کافی برای بلیت اتوبوس را داشتم.

کسل‌کننده

صفت. اگر چیزی کسل‌کننده باشد، خوشحال‌کننده نیست.

فکر می‌کند اینترنت کسل‌کننده است.

لغو

فعل. کنسل کردن یعنی تصمیم بگیریم که رویداد یا خواهشی عملی نشود.

بقیه‌ی برنامه‌هایش را به خاطر باران کنسل کرد.

ورودی ماشین

اسم. driveway مسیر کوتاه شخصی‌ای است که به خانه‌ی کسی ختم می‌شود.

مسیر طولانی ما را به خانه‌ی جدیدشان رساند.

آشغال

اسم. آشغال ماده‌ی زائد است، مثل غذای فاسدشده یا بطری، کاغذ و غیره‌ی ناخواسته.

پسر آشغال‌های دور خانه‌اش را جمع کرد.

ساز

اسم. instrument چیزی است که برای انجام کار خاصی طراحی شده است، مثل موسیقی.

ساز موردعلاقه‌ی من پیانو است.

لیست

اسم. لیست یادداشتی از اطلاعات است که هر کدام در هر خط چاپ شده‌اند.

مادرم لیست خرید تهیه می‌کند.

جادو

اسم. جادو قدرت انجام کارهای غیرممکن است.

شعبده‌باز از جادو استفاده کرد تا خرگوش را از کلاهش بیرون آورد.

پیام

اسم. پیام مجموعه‌ای از کلمات است که برای کسی می‌فرستید.

من در پاکت نامه پیامی برایت گذاشتم.

متوجه شدن

فعل. to notice something یعنی دیدن چیزی برای بار اول.

متوجه منظره شدی؟

مالک بودن

فعل. مالک/صاحب چیزی بودن یعنی داشتن آن. آن چیز به شما تعلق دارد.

پدربزرگم مالک آن خانه است.

پیش‌بینی کردن

فعل. پیش‌بینی کردن چیزی یعنی بگویید آن چیز اتفاق خواهد افتاد.

او پیش‌بینی کرد که من سال بعد ازدواج خواهم کرد.

استاد

اسم. استاد کسی است که در دانشگاه درس می‌دهد.

استاد علوم مایک خیلی چیزها درباره‌ی فیزیک می‌داند.

به‌سرعت انجام دادن

فعل. to rush یعنی رفتن به جایی یا انجام دادن کاری به‌صورت خیلی سریع.

نانسی به‌سرعت سراغ تمام کردن تکالیفش رفت.

برنامه

اسم. schedule برنامه‌ای است که به شما می‌گوید کارها را چه موقع انجام دهید.

برنامه‌ی کلاسی‌ات برای امروز چیست؟

سهیم شدن

فعل. to share یعنی چیزی را به کس دیگری دادن.

جیمی سیبش را با من سهیم شد.

صحنه

اسم. stage جایی است که بازیگرها یا نوازنده‌ها بازی می‌کنند یا می‌نوازند.

صفحه‌ی بزرگی روی صحنه بود.

توفان

اسم. توفان آب‌وهوای خیلی بد است. باران یا برف زیادی می‌بارد.

دیشب توفان تو را بیدار کرد؟

در میان

حرف اضافه. از within وقتی استفاده می‌کنید که بگویید چیزی در داخل چیز دیگری است.

در داخل جعبه، پیتزا بود.

متن انگلیسی درس

Vocabulary

Unit 28

Word list

band [band]

n. A band is a group of people who play music.

My brother is in a rock band.

barely [ˈbɛːli]

adv. Barely means by the smallest amount, almost not.

I barely had enough money to pay for my bus ticket.

boring [ˈbɔːrɪŋ]

adj. If something is boring, it is not fun.

I think the Internet is boring.

cancel [ˈkans(ə)l]

v. To cancel means to decide that an event or a request will not happen.

She cancelled the rest of her plans because of the rain.

driveway [ˈdrʌɪvweɪ]

n. A driveway is a short private road that leads to a person’s home.

The long driveway led us to their new house.

garbage [ˈɡɑːbɪdʒ]

n. Garbage is waste material, like unwanted or spoiled food, bottles, paper, etc.

The boy cleaned up the garbage around his house.

instrument [ˈɪnstrʊm(ə)nt]

n. An instrument is something designed to do a certain task like play music.

My favorite musical instrument is the piano.

list [lɪst]

n. A list is a record of information printed with an item on each line.

My mom makes a list of groceries to buy.

magic [ˈmadʒɪk]

n. Magic is the power to do impossible things.

The magician used magic to pull a rabbit out of his hat.

message [ˈmɛsɪdʒ]

n. A message is a set of words that you send to someone.

I left a message for you in the envelope.

notice [ˈnəʊtɪs]

v. To notice something is to see it for the first time.

Did you notice the view?

own [əʊn]

v. To own something means to have it. That thing belongs to you.

My grandfather owns that house.

predict [prɪˈdɪkt]

v. To predict something is to say that it will happen.

She predicted that I would get married next year.

professor [prəˈfɛsə]

n. A professor is a person who teaches in college.

Mike’s science professor knows a lot about physics.

rush [rʌʃ]

v. To rush is to go somewhere or do something very quickly.

Nancy rushed to finish her homework.

schedule [ˈʃɛdjuːl]

n. A schedule is a plan that tells you when to do things.

What is your class schedule for today?

share [ʃɛː]

v. To share something is to give some of it to another person.

Jimmy shared his apple with me.

stage [steɪdʒ]

n. A stage is a place where actors or musicians act or sing.

A large screen was on the stage.

storm [stɔːm]

n. A storm is very bad weather. There is a lot of rain or snow.

Did that storm wake you up last night?

within [wɪðˈɪn]

prep. You use within to say that something is inside another thing.

Within the box, there was a pizza.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.