سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۲۶
لیست کلمات
توصیه
اسم. توصیه نظری دربارهی کاری که انجام میدهید است.
نمیدانم چگونه برای امتحاناتم درس بخوانم. میتوانی چیزی به من توصیه کنی؟
در امتداد
حرف اضافه. along یعنی در طول جاده، رود و…
ده دقیقه در امتداد این تونل بروید، و بعد یک درب در سمت چپ خواهید دید.
توجه
اسم. attention توجه، فکر یا ملاحظهی کسی است.
کارش توجه دو تا از همکارانش را جلب کرد.
جذب شدن
فعل. to attract یعنی کسی یا چیزی را نزدیکتر یا علاقهمند کردن.
آهنربا فلز را جذب کرد.
بالا رفتن
فعل. to climb یعنی از دستها و پاهایتان استفاده کنید تا از چیزی بالا بروید.
دخترها به بالای کوه رفتند.
انداختن
فعل. to fall یعنی افتادن یا اجازهی افتادن به چیزی دادن.
مقدار کمی آب از بطری ریخت.
نهایی
صفت. اگر چیزی نهایی باشد، آخرین قسمت است.
در قسمت پایانی فیلم، مرد و زن ازدواج کردند.
بیشتر
صفت. further یعنی در یا از فاصله یا زمان بیشتر.
پلهبرقی از آنچه فکر میکردم، دورتر است.
اشاره کردن
فعل. to imply یعنی چیزی را بدون اینکه بگوییم پیشنهاد دهیم.
مرد اشاره کرد که کار را میخواهد، اما نگفت.
حفظ کردن
فعل. to maintain یعنی چیزی را یکسان نگه داشتن.
توپها حرکت دائم را حفظ میکنند.
هیچیک
قید. از neither وقتی استفاده میشود که بخواهیم دو احتمال منفی را متصل کنیم.
نه مسیر سمت چپ و نه مسیر سمت راست ما را به خانه خواهد رساند.
در غیر این صورت
قید. otherwise یعنی به صورت دیگر.
فعال ماندن خوب است؛ در غیر این صورت، وزن اضافه خواهید کرد.
فیزیکی
صفت. اگر چیزی فیزیکی باشد، به بدن شما مربوط است و نه ذهنتان.
دوچرخهسواری برای سلامت فیزیکی شما خوب است.
ثابت کردن
فعل. ثابت کردن چیزی یعنی نشان دهیم حقیقت دارد.
معلم من جواب روی تخته را ثابت کرد.
واکنش دادن
فعل. واکنش دادن یعنی با عمل کردن به شکل خاصی پاسخ دادن.
جیمز بهطور بدی به خبر واکنش نشان داد.
راندن
فعل. راندن چیزی یعنی در/روی آن سفر کردن. شما میتوانید حیوان، دوچرخه و غیره را برانید.
من امروز برای اولین بار سوار ترن هوایی خواهم شد.
واقع شدن
صفت. اگر چیزی جایی واقع شود، در آنجا قرار دارد.
تختهسفید بین دو مرد قرار دارد.
جامعه
اسم. جامعه گروهی از مردم است که با هم تعامل دارند و یک فرهنگ دارند.
جامعه از مردم انتظار دارد که خوب و صادق باشند.
استاندارد
اسم. استاندارد چیزی است که مردم عادی یا خوب میدانند.
مدل قدیمیتر تلویزیون زیر استاندارد فروشگاه ما است.
پیشنهاد دادن
فعل. to suggest یعنی ایده یا برنامهای برای چیزی دادن.
او پیشنهاد داد که برویم و رئیس را ببینیم.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 26
Word list
advice [ədˈvʌɪs]
n. Advice is an opinion about what to do.
I don’t know how to study for my exams.. Can you give me some advice?
along [əˈlɒŋ]
prep. Along means down the length of a road, river, etc.
Walk along this tunnel for ten minutes, and you’ll see a door on the left.
attention [əˈtɛnʃ(ə)n]
n. Attention is the notice, thought, or consideration of someone.
His work got the attention of two of his co-workers.
attract [əˈtrakt]
v. To attract means to make a person or thing come closer or be interested.
The magnet attracted the metal.
climb [klʌɪm]
v. To climb means to use your hands and feet to go up something.
The girls climbed to the top of the mountain.
drop [drɒp]
v. To drop is to fall or allow something to fall.
A small amount of water dropped from the bottle.
final [ˈfʌɪn(ə)l]
adj. If something is final, it is the last part.
In the final part of the film, the man and the woman got married.
further [ˈfəːðə]
adj. Further means at or from a greater distance or time.
The escalator is further than I thought.
imply [ɪmˈplʌɪ]
v. To imply something is to suggest it without saying it.
The man implied that he wanted the job, but he didn’t say so.
maintain [meɪnˈteɪn]
v. To maintain means to make something stay the same.
The balls maintain constant movement.
neither [ˈnʌɪðə]
adv. You use neither to connect two negative possibilities.
Neither the path on the left nor the path on the right will lead us home.
otherwise [ˈʌðəwʌɪz]
adv. Otherwise means in another way, if you don’t do this.
It’s good to stay active; otherwise, you’ll gain weight.
physical [ˈfɪzɪk(ə)l]
adj. If something is physical, it is related to your body and not your mind.
Biking is good for your physical health.
prove [pruːv]
v. To prove something is to show that it is true.
My teacher proved the answer on the board.
react [rɪˈakt]
v. To react is to respond by acting in a certain way.
James reacted badly to the news.
ride [rʌɪd]
v. To ride something is to travel on it. You can ride an animal, a bike, etc.
I will ride a roller-coaster for the first time today.
situated [ˈsɪtʃʊeɪtid]
adj. If something is situated somewhere, it is in that place.
The whiteboard is situated between the two men.
society [səˈsʌɪɪti]
n. Society is a group of people who interact and share a culture.
Society expects people to be good and honest.
standard [ˈstandəd]
n. A standard is what people consider normal or good.
This older model TV is below our store’s standards.
suggest [səˈdʒɛst]
v. To suggest something means to give an idea or plan about it.
He suggested that we go to see his boss.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.