سرفصل های مهم
هفدهم - دایره لغات
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل ویدیویی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
سلام، دوستان! به درس ۱۷ از ۵۰۴ واژهی کاملا ضروری خوش اومدین. من مطمئنم همهتون واسه ۱۲ واژهی جدید این هفته آمادهاین، پس من قراره شروع کنم.
کلمهی اول این درس “appeal” هستش. یه اسم و یه فعله. Appeal یعنی کشش؛ علاقه؛ خواستار شدن. الف) هر چیزی که «جورج» میتوانست به قیمت عمدهفروشی بخرد برایش جاذبه شدیدی داشت. ب) رئیس من هميشه از کارمندانش خواهش میکند که سریع و مرتب کار کنند. حالا، همونطور که احتمالا متوجهش شدهید، ما اینجا ازش به عنوان فعل استفاده کردیم. ج) طراحیهای لباس او را بسیار جذاب یافتم. Appealing، یعنی جذاب. یه صفته، درسته؟
دومی، “addict”. Addict به عنوان یه اسم، نه یه فعل. یعنی کسی که نمیتونه دست از یک عادت یا رسم بر داره. بذارید مثالها رو ببینیم. الف) چون «کارلوس» به هروئین معتاد بود این برایش لازم بود که هر روز دارو مصرف کند. ب) بخاطر این که «مارسیا» معتاد به خوردن بستنی سودا بود چاقالو شد. ج) افرادی که به طور مرتب از آسپرین و دیگر قرصهای مسکن استفاده میکنند، باید بدانند که آنها نیز ممکن است معتاد به دارو شوند.
سومین کلمهمون واسه این درس “wary” هستش. حالا، wary یه صفته، و یعنی مراقب در برابر خطر یا فریب؛ محتاط. الف) مادر «مریلین» به او گفت مراقب غریبهها باشد. ب) بعد از اینکه «ارلاندو» قربانی یک فریبکاری شد، نسبت به هر کسی که به او پیشنهاد کمک میداد محتاط بود. ج) زندگی در یک شهر آلوده، شما را نسبت به هوایی که تنفس میکنید محتاط میسازد. پس، یه بار دیگه، wary یعنی محتاط.
کلمهی بعدی که داریم “aware” هستش. دوباره، ما یه صفت اینجا داریم و یعنی آگاه؛ مطلع. الف) «دانا» از گرایشش به اغراق کردن آگاه بود. ب) مدتی طول کشید تا پلیس از دعوایی که در خیابان رخ داده بود آگاه شد. ج) تنها راه کسب دانش این است که از هر چیزی که در اطراف شما رخ میدهد آگاه باشید.
کلمهی بعدی “misfortune” هستش. Misfortune به سادگی یعنی شانس بد، درست؟ یه اسمه. الف) از بدشناسی من بود که قبل از سفر به درون صحرا اتومبیل ما کاملا بررسی نشد. ب) بدشانسی «تامی» اين بود که یک سگ وحشی او را گاز گرفت. ج) بدشانسی من بود که برای یک آدم حریص کار میکردم. پس، misfortune، شانس بد.
بعدی توی لیست، “avoid”. یه فعله و یعنی دوری کردن از؛ اجتناب از. الف) اگر خوششانس باشید، میتوانید از افرادی که میکوشند شما را فریب دهند دوری کنید. ب) هیچ راهی برای اجتناب از توجه کردن به چشمان سبز زیبایش وجود نداشت. ج) اگر میتوانی، از وارد شدن به مشاجره دوری کن.
کلمهی بعدی “wretched” هستش. یه صفته و یعنی خیلی نامطلوب؛ اسفبار؛ ناگوار، درسته؟ بذارید چند تا مثال ببینیم. الف) بعد از اینکه یک شب به سختی توانستم بخوابم، احساس بسیار بدی داشتم. ب) همگی موافق بودیم که فیلم بسیار بدی تماشا کردهايم. ج) «توبی» بر سر میز قمار شانس ناگواری داشت.
کلمهی بعدیمون “keg” هستش. یه اسمه. یک keg میشه یه بشکهی کوچیک، معمولا حاوی کمتر از ۱۰ گالن. الف) سالن کناری، بشکههای آبجو زیادی را شنبه شبها مصرف میکند. ب) نجار بر سرم فریاد زد، «یک جعبه میخ بیار». ج) برای من آشکار است که اين موقعیت مملو از خطرات زیادی است، یه بشکهی باروت واقعی، اگر نظیرش را تا کنون دیده باشم. خب، واقعا یه بشکهی باروت نیست، یه نحو بیانه. Powder keg یعنی یه موقعیت خطرناک.
کلمهی بعدی که داریم “nourish” هستش. Nourish یعنی با تغذیه سالم و سر حال نگه داشتن؛ غذا دادن؛ ایجاد یه نگرش. یه فعله. الف) در بیمارستان، به هر بیمار یک رژیم غذایی مغذی داده میشود. ب) تشخیص اینکه آن پسر لاغر خوب تغذیه نشده بود، آسان بود. ج) بعد از عمل جراحی، پزشک قصد دارد با ویتامین و غذاهای خوب مادرم را تقویت کند.
و بعدی، “harsh”. Harsh یه صفته و یعنی خشن و زمخت از نظر لامسه، مزه، چشمان، یا گوشها؛ تیز؛ ناملایم؛ بیرحم. الف) قانون در مورد افرادی که پرسه میزنند و دیگران را تهدید میکنند، بسیار خشن است. ب) «فیل» در حالیکه به سیگارش نگاه میکرد احساس کرد که استنشاق چنین دود تندی احمقانه است. ج) «هیزل» لحن صدایش را از لحنی زمخت به لحنی نرم تغییر داد.
بعدی توی لیست، “quantity”. یه اسمه و به سادگی یعنی مقدار. الف) هرگز در حمل مقدار کمی پول با خودم اهمال نمیکنم. ب) چه کسی باور دارد که کمیت بهتر از کیفیت است. ج) هميشه مقدار زیادی گوشت در فریزر ما ذخیره میشود.
و آخریش ولی نه کماهمیتترینش، “opt”. خب، یه فعله، و یعنی انتخاب یا ترجیح دادن؛ برگزیدن. راستی، میتونید همراه حروف اضافهی “for” و “to” استفادهش کنید. الف) اگر انتخاب بستنی را به من بدهی، نوع شکلاتی را انتخاب میکنم. ب) سردستههای تشویقکنندگان ما قصد دارند پلوورهای جدید انتخاب کنند. ج) سه تا از دوستان ما قصد دارند روز جمعه به نیروی دریایی ملحق شوند.
بسیار خب، ما کارمون تمومه. امیدوارم از این درس لذت برده باشین. توی بخش بعدی میبینمتون، بدرود.
متن انگلیسی درس
Hi there, guys! Welcome to lesson 17 of 504 Absolutely Essential Words. I’m pretty sure you’re all ready to learn 12 new words for this week, so I’m gonna start.
The first word of this lesson is “appeal”. It’s a noun and a verb. Appeal means attraction; interest; to urge. A) Anything George could get at wholesale* price had a great appeal for him. B) My boss always appeals to his employees* to work swiftly and neatly. Now, as you’ve probably noticed, we used it as a verb here. C) I found her clothing designs to be enormously* appealing. Appealing, it means attractive. It’s an adjective, right?
The second one, “addict”. Addict as a noun, not a verb. It means someone who cannot break away from a habit or practice. Let’s see the examples. A) Because he was a heroin addict, it was essential for Carlos* to get the drug each day. B) Marcia became flabby* because she was addicted to ice cream sodas. C) Those who take aspirins and other painkillers regularly should realize that they may become drug addicts, too.
Our third word for this lesson is “wary”. Now, wary is an adjective, and it means on one’s guard against danger or trickery; cautious. A) Marilyn’s mother told her to be wary of strangers. B) After Orlando had been the victim of a cheat, he was wary of those who said they wanted to help him. C) Living in a polluted* city makes you wary of the air you breathe. So, one more time, wary means cautious.
The next word we have is “aware”. Again, we have an adjective here and it means knowing; realizing. A) Donna was aware of her tendency* to exaggerate. B) It was some time before the police became aware of the brawl that was taking place on the streets. C) One way to gain knowledge* is to be aware of everything around you.
The next word is “misfortune”. Misfortune simply means bad luck, right? It’s a noun. A) It was my misfortune that our car wasn’t thoroughly* checked before the trip through the desert. B) Being bitten by the vicious* dog was quite a misfortune for Tommy. C) I had the misfortune of working for a greedy* man. So, misfortune, bad luck.
Next one on the list, “avoid”. It’s a verb and it means to keep away from; keep out of the way of. A) If you are fortunate* you can avoid people who are trying to deceive* you. B) There was no way to avoid noticing her beautiful green eyes. C) Avoid getting into a brawl* if you can.
The next word is “wretched”. It’s an adjective and it means very unsatisfactory; miserable; unpleasant, right? Let’s see some examples. A) I feel a wretched after a night when I’ve scarcely* slept. B) There was unanimous* agreement that we had seen a wretched movie. C) Toby had wretched luck at the gambling tables.
Our next word is “keg”. It’s a noun. A keg is a small barrel, usually holding less than 10 gallons. A) The corner saloon uses numerous* kegs of beer on a Saturday night. B) “Get a keg of nails”, the carpenter shouted at me. C) It’s obvious* to me that the situation is filled with peril*, a real powder keg if I ever saw one. Well, it’s not actually a powder keg, it’s a figure of speech. Powder keg means a dangerous situation.
The next word we have is “nourish”. Nourish means to make or keep alive and well, with food; feed; develop an attitude. It’s a verb. A) A diet of nourishing food is served to every hospital patient. B) It was easy to detect* that the skinny boy was not well nourished. C) After the operation, our doctor plans to nourish my mother with vitamins and good foods.
And the next one, “harsh” Harsh is an adjective and it means rough to the touch, taste, eye, or ear; sharp; unkind; cruel. A) The law is harsh on people who go around menacing* others. B) Looking at his cigarette, Phil realize it was absurd* to inhale such harsh smoke C) Hazel altered* her tone of voice from a harsh one to a soft one.
Next one on the list, “quantity”. It’s a noun and it simply means amount. A) I never neglect* to carry a small quantity of money with me. B) Who believes that quantity is better than quality? C) A large quantity of meat is always stored in our freezer.
And, last but not least, “opt”. Well, it’s a verb, and it means choose or favor; select. BTW, you can use it with the prepositions “for” and “to. A) If you give me an ice cream choice, I’ll opt for chocolates. B) Our cheerleaders plan to opt for new sweaters. C) On Friday, three of my buddies will opt to go into the navy.
Alright, we’re finished. Hope you’ve enjoyed this lesson. See you in the next part, goodbye.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.