چهارم - دایره لغات

دوره: ۵۰۴ واژه‌ی کاملا ضروری / فصل: درس ۰۴ / درس 1

چهارم - دایره لغات

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

سلام بچه‌ها. به بخش دایره لغات واسه درس ۴ خوش اومدین. آماده‌این؟ بیاید شروع کنیم.

کلمه‌ی اولمون “vapor” هستش. پس، vapor یعنی رطوبت موجود توی هوا که می‌تونه دیده بشه؛ مه؛ بخار. یه اسمه. الف) دانشمندان برای نگه داشتن بخار داخل بطری روش‌هایی را طراحی کرده‌اند که بتوانند ساختار آن را بررسی کنند. ب) او اطلاعاتی راجع به مقدار بخاری که از باتلاق برمی‌خیزد، جمع آوری کرده است. ج) مسیر بخار عبارت است از جریان قابل رویتی از رطوبت که از موتورهای جتی که در ارتفاعات بالا پرواز می‌کنند، بر جای می‌ماند. پس، vapor یعنی بخار؛ مه.

کلمه‌ی بعدی که داریم “eliminate” هستش. Eliminate یعنی رها شدن از؛ برداشتن؛ از قلم انداختن. یه فعله. بذارید مثال‌ها رو ببینیم. الف) وقتی ریل راه آهن بالا برده می‌شود، خطر تصادف رفع می‌شود. ب) هنگام محاسبه قیمت یک اتومبیل، لوازم اضافی مثل دستگاه تهویه هوا را حذف نکنید. ج) اگر همه صندلی‌های راحتی را حذف می‌کردیم؛ هیچ کس هنگام تماشای تلویزیون به خواب نمی‌رفت. خب، آره! می‌تونست حقیقت داشته باشه.

بسیار خب، کلمه‌ی بعدی، “villain”. Villain یعنی یه آدم خیلی شرور، مث آدم بدای توی فیلما. یه اسمه. الف) آدم بده‌ی معمول یک فیلم، در پایان کشته می‌شود. ب) آدم شرور جنازه را در زیر زمین مخفی کرد. ج) وقتی فرد پست در چاه افتاد، از آن پس همه با خوشحالی زندگی کردند.

خب، بعدی “dense” هستش که یعنی متراکم؛ غلیظ. یه صفته. الف) برگ‌های ضخیم درختان حداقل نور خورشید را از خود عبور می‌دهند. ب) به خاطر انبوه علف‌های هرز دریاچه نمی‌توانستیم پارو بزنیم. ج) چاقوی تیزش از میان جنگل انبوه راه عبور را باز کرد. پس، یه بار دیگه، dense، ضخیم.

کلمه‌ی بعدیمون “utlize” هستش. Utilize یعنی استفاده کردن از. یه فعله. الف) به نظر می‌رسد هیچ کس خواهان استفاده از این خانه‌ی خالی نمی‌باشد. ب) باغبان مشتاق بود تا از گلهای مختلف استفاده کند و آن‌ها را جهت زیباسازی لبه‌ها با هم ترکیب کند. ما اینجا beautify رو داریم، که یه فعلم هم هستش و یعنی چیزی رو زیبا کردن. ج) آیا مادر شما در آشپزی‌اش از ته مانده‌های غذایی استفاده می‌کند؟ پس، utilize، عملا، به شکل موثری به کار بردن؛ استفاده کردن از چیزی.

کلمه‌ی ضروری بعدی که داریم “humid” هستش. Humid یه صفته و یعنی مرطوب؛ نمناک. الف) هوای کلاسمان آنقدر مرطوب بود که آرزو کردیم مدرسه یک دستگاه تهویه بخرد. ب) نیویورکی‌ها معمولا در تابستان از هوای مرطوب شاکی‌اند. ج) بیشتر مردم براین باورندکه هوای اقیانوس کاملاً مرطوب است.

بسیارخب، بعدی، “theory”. می‌دونین، یه theory یه توضیحیه بر اساس اندیشه، مشاهده، یا استدلال. یه اسمه. الف) براستی درک نظریه‌ی انیشتین برای افراد عادی بسیار دشوار است. ب) عموی من راجع به تأثیر آب و هوا برتوپ زن‌های بازی بیس بال فرضیه‌ای دارد. ج) هیچکس نظریه‌ی متقاعدکننده‌ای را ارائه نداده است که پیدایش خط را توضیح دهد.

کلمه‌ی بعدمون، “descend”. Descend یعنی پایین رفتن یا آمدن از مکانی بالاتر به سطحی زیرین. یه فعله. توی این تصویر، شما می‌تونید هواپیما رو در حال نزول کردن ببینید، درسته؟ الف) اگر هوای یک بالن را خالی کنیم، بناچار پایین می‌آید. ب) خلبان که فکر می‌کرد هواپیمایش در معرض خطر است سریعاً فرود آمد.

کلمه‌ی بعدی که داریم “circulate” هستش. یعنی چرخ ردن؛ از جایی به جای دیگه یا از شخصی به شخص دیگه رفتن. Circulate یه فعله. پنکه‌ها هوا رو می‌گردونن، درسته؟ الف) پنکه در تابستان می‌تواند هوا را پخش کند اما آن را خنک نمی‌کند. ب) پدرم در مهمانی میان مهمان‌ها حرکت می‌کرد تا آنها احساس راحتی کنند. ج) آب داغ از میان لوله‌های ساختمان پخش می‌شود و اتاق را گرم نگه می‌دارد.

کلمه‌ی بعدی “enormous” هستش. یه صفته و یعنی شدیدا بزرگ؛ گنده. سگی که می‌تونیم اینجا ببینیم، عظیم‌الجثه‌ست. الف) خرچنگ عظیم‌الجثه‌ای در جستجوی غذا، کف اقیانوس از این سو به آن سو حرکت می‌کرد. ب) اعدام‌های عمومی، زمانی اجتماعات عظیمی را به سوی خود جلب می‌کرد. ج) شوالیه‌ی دلاور شمشیرش را بیرون کشید و اژدهای عظیم‌الجثه را کشت. پس enormous، گنده، درست؟ خیلی هم آسون.

بسیار خب، بعدیمون، “predict”. یه فعله و یعنی از پیش گفتن. الف) هواشناسان بیشتر اوقات می‌توانند به درستی هوا را پیش‌بینی کنند. ب) چه کسی می‌تواند برنده‌ی جام برتر امسال را پیش‌بینی کند؟ ج) «لورا» فکر می‌کرد می‌تواند پیش‌بینی کند من چه کار خواهم کرد اما اشتباه می‌کرد.

و آخرین کلمه‌مون واسه این درس، “vanish”. یه فعله و یعنی ناپدید شدن؛ ناگهانی ناپدید شدن. الف) حتی در کالیفرنیا گاهی اوقات خورشید پشت ابری ناپدید می‌شود. می‌دونین، کالیفورنیا اکثر اوقات آفتابیه، واسه همین این یکم نادره! ب) حتی یک جادوگر قدرتمند نمی‌تواند یک عاشق حسود را غیب کند. ج) یک هفته به او مهلت بده بیکار باشد و همه پول‌هایش ناپدید خواهد شد. پس، vanish، یه بار دیگه، ناپدید شدن.

بسیار خب، کارمون تمومه. امیدوارم از این درس لذت برده باشین. توی مرحله‌ی بعدی می‌بینمتون، بدرود.

متن انگلیسی درس

Hello guys. Welcome to the vocabulary part for lesson 4. Are you ready? Let’s get started.

Our first word is “vapor”. So, vapor means moisture in the air that can be seen; fog; mist. It’s a noun. A) Scientists have devised* methods for trapping vapor in bottles so they can study its makeup. B) He has gathered data* on the amount of vapor rising from the swamp. C) A vapor trail is the visible* stream of moisture left by the engines of a jet flying at high altitudes. So, vapor means mist; fog.

The next word we have is “eliminate”. Eliminate means to get rid of; remove; omit. It’s a verb. Let’s see the examples. A) When the railroad tracks are raised, the danger of crossing will be eliminated. B) When figuring the cost of a car, don’t eliminate such extras as air conditioning. C) If we were to eliminate all reclining* chairs, no one would fall asleep while watching television. Well, yeah! That could be true.

Alright, the next word, “villain”. Villain means a very wicked person, like the bad guys in the movies. It’s a noun. A) A typical* moving picture villain gets killed at the end. B) The villain concealed* the corpse in the cellar. C) When the villain fell down the well, everyone lived happily ever after.

Okay, next one is “dense” which means closely packed together; thick. It’s an adjective. A) The dense leaves on the trees let in a minimum* of sunlight. B) We couldn’t row because of the dense weeds in the lake. C) His keen* knife cut through the dense jungle. So, one more time, dense, thick.

Our next word is “utilize”. Utilize means to make use of. It’s a verb. A) No one seems willing to utilize the vacant* house. B) The gardener was eager to utilize different flowers and blend* them in order to beautify the borders. We have beautify here, which also is a verb and it means to make something beautiful. C) Does your mother utilize leftovers in her cooking? So, utilize, to practically, effectively use; make use of something.

The next essential word we have is “humid”. Humid is an adjective and it means moist; damp. A) It was so humid in our classroom that we wished the school would buy an air conditioner. B) New Yorkers usually complain in the summer, of the humid air. C) Most people believe that ocean air is quite humid.

Alright, next one, “theory”. You know, a theory is an explanation based on thought, observation, or reasoning. It’s a noun. A) Einstein’s theory is really too difficult for the average person to understand. B) My uncle has a theory about the effect of weather on baseball batters. C) No one has advanced a theory explaining the beginnings of writing.

Our next word, “descend”. Descend means to go or come down from a higher place to a lower level. It’s a verb. In this picture, you can see the plane descending, right? A) If we let the air out of the balloon, it will have to descend. B) The pilot, thinking his plane was in peril*, descended quickly.

The next word we have is “circulate”. It means to go around; go from place to place or person to person. Circulate is a verb. Fans circulate the air, right? A) A fan may circulate the air in summer, but it doesn’t cool it. B) My father circulated among the guests at the party and made them feel comfortable. C) Hot water circulates through the pipes in the building, keeping the room warm.

The next word is “enormous”. It’s an adjective and it means extremely large; huge. The dog we can see here, is enormous. A) The enormous crab moved across the ocean floor in search of food. B) Public hangings once drew enormous crowds. C) The gallant* knight drew his sword and killed the enormous dragon. So, enormous, huge, right? Very easy.

Alright, our next one, “predict”. It’s a verb and it means to tell beforehand. A) Weathermen can predict the weather correctly most of the time. B) Who can predict the winner of the Super Bowl this year? C) Laura thought she could predict what I would do, but she was wrong.

And, our last word for this lesson, “vanish”. It’s a verb and it means to disappear; disappear suddenly. A) Even in California the sun will sometimes vanish behind a cloud. You know, California is sunny most of the times, so, that’s a little, rare! B) Not even a powerful witch can make a jealous* lover vanish. C) Give him a week without a job and all his money will vanish. So, vanish, one more time, to disappear.

Okay, we’re finished. I hope you’ve enjoyed this lesson. See you in the next stage, goodbye.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.