سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۲۵
لیست کلمات
تصدیق کردن
فعل. تصدیق چیزی بهمعنای تأیید صحت نتایج آن است.
عکس روی گذرنامهی او گواهی میداد که او واقعاً ژولن سویر بودهاست.
منسجم
صفت. قسمتهای یک برنامهی منسجم بهخوبی در کنار هم قرار میگیرند.
این برنامهی منسجم برای حل مسئلهی شناور شدن بود.
همکاری کردن
فعل. همکاری کردن یعنی با یکدیگر روی چیزی کار کردن.
وقتی همکاری کردند، موفق شدند کارهایشان را زود به پایان برسانند.
گردآوری کردن
فعل. گردآوری چیزها بهمعنی جمعآوری انواع آنها در یک گروه است.
او لیستی از افرادی را که میخواست در جشن تولدش شرکت کنند، تهیه کرد.
مهار کردن
فعل. مهار چیزی بهمعنای جلوگیری از وقوع یا افزایش آن است.
او با شنیدن یک آهنگ آرامشبخش، عصبانیت خود را مهار کرد.
تشخیص بیماری
فعل. to diagnose یعنی وضعیت پزشکیای که کسی دارد را شناسایی کردن.
چندین کودک مبتلا به آنفولانزا شناسایی شدند.
تصویب کردن
فعل. تصویب چیزی بهمعنای تبدیل آن به قانون است.
این شورا قانونی را تصویب کرد که فقط اجازه میدهد اتوبوسها در مرکز شهر رانندگی کنند.
فدراسیون
اسم. فدراسیون به گروهی از ایالتها یا کسبوکارها گفته میشود که برای یک هدف مشترک کار میکنند.
سازمان ملل متحد فدراسیونی است که برای جلوگیری از جنگ، بیماری و قحطی طراحی شدهاست.
زشت
صفت. اگر چیزی gross باشد، ناپسند است.
غذا آنقدر ناخوشایند بود که سگ نمیتوانست بدون اینکه حالش به هم بخورد، آن را بخورد.
انسانی
صفت. اگر چیزی humane باشد، خوب و مهربانانه است.
کمک به ساخت خانه برای افراد فقیر کاری بسیار انسانی است.
نیازمند
صفت. اگر کسی نیازمند باشد، بسیار فقیر است.
پس از اینکه شغل خود را از دست داد، بهشدت نیازمند شد.
آغاز
اسم. شروع یک چیز ناخوشایند آغاز آن است.
در آغاز نبرد، دشمن برای چنین حملهی بزرگی آماده نبود.
تعهد دادن
فعل. تعهد دادن یعنی قول دادن برای انجام کاری.
مادرش متعهد شد که بچهگربهی گمشدهی دخترش را پیدا کند.
منع کردن
فعل. منع چیزی به معنای اجازه ندادن آن است.
او تا پایان کار دانشآموزان را از صحبت منع کرد.
ارائه دادن
فعل. ارائهی چیزی بهمعنای تبدیل آن به چیز دیگری است.
گزارش او با انتشار اطلاعات جدید بیاهمیت شد.
آبله
اسم. آبله بیماریای است که باعث بروز برجستگیهای ریز روی پوست و تبهای شدید میشود.
وقتی این برجستگیهای ریز را دید، فکر کرد پسرش ممکن است آبله داشته باشد.
تغییر دادن
فعل. تغییر دادن چیزی بهمعنای تغییر دادن آن به روشی بسیار قابلتوجه است.
سیستم آموزشی کاملاً دگرگون شدهاست.
انتقال دادن
فعل. انتقال چیزی بهمعنای انتقال آن از شخص یا مکانی به شخص دیگر است.
برج رادیویی سیگنالی را به شعاع ۲۰ کیلومتری به تمام رادیوها منتقل میکند.
سوگند خوردن، عهد کردن
فعل. to vow یعنی قول دادن برای انجام کاری.
قبل از اجازهی کار، همهی سناتورها باید عهد کنند که هرگز رشوه دریافت نکنند.
گسترده، شایع
صفت. چیزی که بهطور گسترده در سراسر جهان گسترش یافته باشد.
این اعتقاد شایع است که سرماخوردگی ناشی از سردی هوا است.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 25
Word list
certify [ˈsəːrtəfai]
v. To certify something means to confirm that its results are true.
The photograph on her passport certified that she was indeed Jolene Sawyer.
coherent [kə(ʊ)ˈhɪər(ə)nt]
adj. The parts of a coherent plan fit well together.
This was a coherent program for solving floating problem.
collaborate [kəˈlæbəreit]
v. To collaborate means to work together on something.
When they collaborated, they managed to finish their chores early.
compile [kəmˈpail]
v. To compile things means to collect a variety of them into a group.
She compiled a list of people who she wanted to attend her birthday party.
curb [kəːrb]
v. To curb something means to prevent it from happening or increasing.
She curbed her anger by listening to a relaxing song.
diagnose [ˈdaiəgnouz]
v. To diagnose someone means to identify the medical condition they have.
Several of the children were diagnosed with the flu.
enact [iˈnækt]
v. To enact something means to make it into a law.
The council enacted a law that would only allow buses to drive downtown.
federation [ˌfedəˈreiʃən]
n. A federation is a group of states or businesses working for a common cause.
The United Nations is a federation designed to prevent war, disease, and famine.
gross [grous]
adj. If something is gross, then it is disgusting.
The food was so gross that the dog couldn’t eat it without feeling sick.
humane [hjuːˈmein]
adj. If something is humane, then it is good and kind.
Helping build homes for poor people is very humane.
needy [ˈniːdi]
adj. If someone is needy, they are very poor.
After he lost his job, he became very needy.
onset [ˈɒnset]
n. The onset of something unpleasant is the beginning of it.
At the onset of the battle, the enemy wasn’t prepared for such a large attack.
pledge [pledʒ]
v. To pledge means to make a promise to do something.
Her mother pledged that she would find her daughter’s lost kitten.
prohibit [prouhibit]
v. To prohibit something means to not allow it.
She prohibited the students from speaking until their work was done.
render [ˈrendər]
v. To render something means to make it become something else.
His report was rendered unimportant by the release of new information.
smallpox [ˈsmɔːlpɒks]
n. Smallpox is a disease that causes tiny bumps on the skin and high fevers.
When she saw the tiny bumps, she thought her son might have smallpox.
transform [transˈfɔːm]
v. To transform something is to change it in a very significant way.
The education system has been completely transformed.
transmit [trænsˈmit]
v. To transmit something means to pass it from one person or place to another.
The radio tower transmits a signal to all the radios in a 20-kilometer radius.
vow [vau]
v. To vow means to make a promise to do something.
Before they are allowed to work, all senators must vow to never accept bribes.
widespread [ˈwʌɪdsprɛd]
adj. Something that is widespread is spread widely across the world.
It is a widespread belief that colds are caused by cold weather.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.