سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۲۵
لیست کلمات
چرخیدن
فعل. to circulate یعنی پخش چیزی در اطراف بهویژه بهصورت دایرهای.
پنکه کمک کمک میکند هوای خنک در اتاق بچرخد.
متعاقب، بعدی
صفت. consequent یعنی بهخاطر وضعیتی متفاوتی رخ دادن.
التهاب پوستی بعدیاش پس از دست زدن به پیچک سمی آمد.
استخراج کردن
فعل. استخراج بهمعنای آمدن یا نشئت گرفتن از یک چیز یا مکان است.
لقب رِد از رنگ موهایش گرفته شده بود.
غرق شدن
فعل. غرق شدن بهمعنی مردن بهخاطر عدم توانایی در نفس کشیدن زیر آب.
اگر ملوانها او را نجات نمیدادند، غرق میشد.
خاندان
اسم. dynasty یک رشته از حکمرانیهایی است که همه از یک خانواده هستند.
مصریان باستان سلسلهای داشتند که سالهای زیادی دوام آورد.
کسر
اسم. کسر بخش کوچکی از چیزی است.
تنها کسری از کیک خورده شده بود.
برفک
اسم. برفک لایهی سفیدی از یخ است که در طی هوای خیلی سرد شکل میگیرد.
صبح، درختان همه پوشیده از برفک بودند.
توهم
اسم. توهم چیزی است که واقعی به نظر میرسد، اما درحقیقت وجود ندارد.
برخی تصاویر برای چشم توهم ایجاد میکنند.
حمله کردن
فعل. to invade یعنی با زور جایی را تحت کنترل درآوردن.
نیروهای دشمن سعی کردند از طریق هوا به کشور ما حمله کنند.
ستوان
اسم. ستوان درجهای در ارتش یا پلیس یا فردی با این درجه است.
ستوان رهبر خوبی بود و سربازانش به او احترام میگذاشتند.
دریایی
صفت. دریایی چیزهای مرتبط به دریا را توصیف میکند.
اقیانوس سالم پر از حیوانات دریایی است.
مزیت
اسم. مزیت ویژگی مثبت یا خوب است.
بازیگر برای شایستگیهایش در آن فیلم جایزه دریافت کرد.
نیروی دریایی
اسم. نیروی دریایی بخشی از ارتش یک کشور است که در دریا میجنگد.
کشورم بهخاطر نیروی دریایی قویاش مشهور است.
قطبی
صفت. قطبی مربوط به مکانهای سرد در گوشههای شمال و جنوب زمین است.
تنها تعداد کمی از مردم در مناطق قطب شمال زندگی میکنند.
پرتو، اشعه
اسم. پرتو یک خط نوری است که از اشیاء روشن میآید.
پرتوهای گرم خورشید ساحل را پوشاند.
استعفا دادن
فعل. استعفا دادن بهمعنی کنارهگیری از کار است.
بعد از اینکه از کارم رسماً استعفا دادم، با رئیسم خداحافظی کردم.
خودکشی
اسم. خودکشی عمل کشتن خود است.
بعضی مردم آنقدر احساس غم میکنند که فکر میکنند خودکشی تنها راهحل است.
لرزیدن
فعل. to tremble یعنی لرزش ناشی از هوای سرد یا هیجان.
هری به سرما عادت نداشت، به همین خاطر بیشترِ روز را لرزید.
اساسی
صفت. یک امر اساسی عامل یا دلیل پنهان است.
ترس اساسی او از پرواز انتخابهای مسافرتی او را کاهش میداد.
از طریق
حرف اضافه. via ریشه یا روشی از سفر را معرفی میکند.
ما با قطار از فرودگاه به شهر رسیدیم.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 25
Word list
circulate [ˈsəːrkjəleit]
v. To circulate is to spread something around especially in a circular way.
The fan helped to circulate cool air through the room.
consequent [ˈkɒnsɪkwənt]
adj. Consequent means happening because of a different situation.
Her consequent rash came after she touched the poison plant.
derive [dɪˈraɪv]
v. To derive means to come or originate from a thing or place.
Red’s nickname was derived from the color of her hair.
drown [draun]
v. To drown is to die from not being able to breathe underwater.
He would have drowned if the sailors had not rescued him.
dynasty [ˈdainəstɪ]
n. A dynasty is a series of rulers who are all from the same family.
The ancient Egyptians had a dynasty that lasted for many years.
fraction [ˈfrækʃən]
n. A fraction is a small part of something.
Only a fraction of the cake was gone.
frost [frɔ:st]
n. Frost is a white layer of ice that forms during very cold weather.
In the morning, the trees were all covered with frost.
illusion [ɪˈluːʒən]
n. An illusion is something that looks real, but doesn’t actually exist.
Some pictures create an illusion for the eyes.
invade [ɪnˈveɪd]
v. To invade is to take over a place by force.
The enemy forces tried to invade our country from the sky.
lieutenant [luːˈtenənt]
n. A lieutenant is a rank in the military or police, or a person with that rank.
The lieutenant was a good leader, and his soldiers respected him.
marine [məˈriːn]
adj. Marine describes something related to the sea.
A healthy ocean is full of marine animals.
merit [ˈmerɪt]
n. A merit is a positive or good quality.
The actor received an award for his merits in the movie.
navy [ˈneɪvɪ]
n. A navy is the part of a country’s military that fights at sea.
My country is known for our strong navy.
polar [ˈpoulər]
adj. Polar relates to the cold places on Earth’s north and south ends.
Only a few people live in the Earth’s northern polar region.
ray [reɪ]
n. A ray is a line of light that comes from a bright object.
The sun’s warm rays covered the beach.
resign [rɪˈzaɪn]
v. To resign means to quit a job.
After I officially resigned from work, I said goodbye to my boss.
suicide [ˈsuːəsaid]
n. Suicide is the act of killing oneself.
Some people feel so sad that they think suicide is the only answer.
tremble [ˈtrembəl]
v. To tremble is to shake as a result of excitement or cold weather.
Harry was not used to the cold, so he trembled most of the day.
underlying [ˈʌndərlaɪɪŋ]
adj. An underlying thing is a hidden cause or reason.
Her underlying fear of flying reduced her traveling options.
via [vi:ə]
prep. Via introduces a root or means of a travel.
We arrived in the city from the airport via the train.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.