سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۲۰
لیست کلمات
زیر
حرف اضافه. beneath بهمعنای زیر یا پایینتر از است.
بزرگترین بخش کوه یخ زیر سطح آب قرار دارد.
توله
اسم. توله نوزاد حیوان مثل خرس یا شیر است.
تولهشیر داشت برای مادرش گریه میکرد.
طلوع
اسم. طلوع زمانی از روز است که خورشید بالا میآید.
هنگام طلوع، خورشید آرام روی مزرعه بالا آمد.
ناراضی
صفت. ناراضی بودن یعنی با چیزی خوشحال نبودن.
از تصمیمشان برای کار در روز یکشنبه ناراضی بودم.
راحت
اسم. ease شرایط بدون دشواری و کار سخت است.
میمون بهراحتی از درخت بالا رفت.
واضح
صفت. evident یعنی دیدن یا فهمیدن آن ساده است.
از طرز نگاهش مشخص بود که ناراحت است.
تگرگ
اسم. تگرگ یخی است که وقتی باران یخ میزند از آسمان میبارد.
تگرگ ناشی از توفان بهاندازهی توپ گلف بود.
زوزه کشیدن
فعل. زوزه کشیدن یعنی ایجاد صدای بلند کشیده، مثل صدای گرگ یا سگ.
گرگ بهسوی ماه زوزه کشید.
پریدن
فعل. to leap یعنی مسافت بلندی را پریدن.
او باید از روی فاصلهی خالی میپرید تا به طرف دیگر تپه برسد.
باشکوه، مجلل
صفت. magnificent بهمعنی زیبا و باشکوه است.
مرد یک جفت گوشواره مجلل الماس به همسرش داد.
ضرورت
اسم. ضرورت چیزی است که موردنیاز است.
آب تازه برای حیات یک ضرورت است.
نتیجه، خروجی
اسم. خروجی نتیجهی نهایی یک کار یا اتفاق است.
نتیجهی آخرین طرح کاری او یک شکست کامل بود.
توده
اسم. pile دستهی بزرگی از چیزهایی است که روی هم قرار دارند.
ستون فنجانها داشت کج میشد.
عمیق، ژرف
صفت. profound بهمعنی عمیق یا خیلی هوشمندانه است.
برای پسری به سن جرمی، جرمی افکار عمیقی داشت.
گرفتن، قاپیدن
فعل. to seize بهمعنی سریع یا محکم گرفتن چیزی است.
مرد قبل از اینکه کسی بتواند او را ببیند هر چقدر که میتوانست پول قاپید.
چلاندن
فعل. چلاندن چیزی یعنی محکم به هم فشردن و سفت نگه داشتن.
موقعی که کلارا گربهاش را دید، او را محکم بغل گرفت.
عالی
صفت. supreme بهمعنی قرار داشتن در بالاترین سطح یا بهترین کیفیت است.
افسر عالیرتبه مسئول آرام نگه داشتن شهروندان بود.
عالی، معرکه
صفت. چیزی که terrific باشد، خیلی خوب است.
کوچکترین دخترم نقاش معرکهای است.
ویژگی
اسم. trait بخشی از شخصیت یک فرد است.
یکی از ویژگیهای شخصیتهای سالوادور شادابی و بشاش بودن او است.
حیاتی
صفت. هر چیز حیاتی برای زندگی ضروری است.
قلب عضوی حیاتی است.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 20
Word list
beneath [bɪˈniːθ]
prep. Beneath means under or lower then.
The largest part of an iceberg lies beneath the waterline.
cub [kʌb]
n. A cub is a baby animal, such as a bear or lion.
The lion cub was crying for its mother.
dawn [dɔːn]
n. Dawn is the time of day when the sun rises.
At dawn, the sun gently rose over the farm.
dissatisfied [ˈdɪsˈsætɪsfaɪd]
adj. Dissatisfied means not happy with something.
I was dissatisfied with their decision to work on Sunday.
ease [iːz]
n. Ease is a condition without difficulty or hard work.
The monkey climbed the tree with ease.
evident [ˈevɪdənt]
adj. Evident means is easy to see or understand.
It was evident from the look on his face that he was unhappy.
hail [heɪl]
n. Hail is ice that falls from the sky when rain freezes.
The hail from the storm was the size of golf balls.
howl [haul]
v. To howl means to make a long, loud sound like a wolf or a dog.
The wolf howled at the moon.
leap [liːp]
v. To leap means to jump a long distance.
He had to leap over the gap to reach the other side of the hill.
magnificent [mægˈnɪfəsənt]
adj. Magnificent means beautiful and grand.
The man gave his wife a pair of magnificent diamond earrings.
necessity [nɪˈsesətɪ]
n. A necessity is something that is needed.
Fresh water is a necessity for life.
outcome [ˈautkʌm]
n. An outcome is the end result of an action or event.
The outcome of his latest business plan was a complete failure.
pile [paɪl]
n. A pile is a large group of things on top of one another.
The pile of cups was beginning to tilt.
profound [prəˈfaund]
adj. Profound means deep or very intelligent.
For a young man, Jeremy has some profound thoughts.
seize [siːz]
v. To seize something means to grab it quickly or strongly.
The man seized as much money as he could before anyone could see him.
squeeze [skwiːz]
v. To squeeze something means to press it together and hold it tightly.
When Clara saw her cat, she squeezed it to her face.
supreme [suˈpriːm]
adj. Supreme means at the highest level or best quality.
The supreme officer was in charge of keeping the citizens calm.
terrific [təˈrɪfɪk]
adj. Something is terrific, is very good.
My youngest daughter is a terrific painter.
trait [treɪt]
n. A trait is part of someone’s personality.
One trait of Salvador’s personality is his cheerfulness.
vital [ˈvaɪtl]
adj. Something vital is necessary for life.
The heart is a vital organ.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.