واژگان

فصل: کتاب سوم / درس: سناتور و کرم / درس 2

واژگان

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

واژگان

بخش ۶

لیست کلمات

هشدار دادن، اعلام خطر کردن

فعل. به کسی هشدار دادن یعنی درباره‌ی چیزی به او بگویید یا اخطار دهید.

آژیر آتش‌سوزی به ما هشدار داد که مشکلی وجود دارد.

پخش

اسم. broadcast یک برنامه‌ی زنده تلویزیونی یا رادیویی است.

ما پخش اخبار محلی را از تلویزیون تماشا کردیم.

خبرنامه / گزارش خبری

اسم. بولتن یک گزارش خبری است که درباره‌ی رویدادهای اخیر و مهم صحبت می‌کنند.

گزارش خبری زنده‌ای بود که درباره‌ی اقتصاد شهری گزارش می‌داد.

برآمدگی، ورم

اسم. bump قسمت برآمده روی یک سطح است.

سر میمون برآمده شد چون با یک سنگ به او زده بودند.

خرد کردن

فعل. چیزی را chop کردن یعنی آن را با یک ابزار به تکه‌هایی بریدن.

مامان کمی سبزیجات را خرد کرد تا داخل خورشت بریزد.

کمد

اسم. کمد اتاقکی است که برای انبار کردن وسایل از آن استفاده می‌شود.

ماری داخل کمدش لباس‌های زیادی دارد.

دلداری دادن

فعل. to console یعنی آرامش دادن به کسی که احساس غم و اندوه دارد.

وقتی سگم فرار کرد و رفت، پدرم من را دلداری داد.

بخش، حوزه

اسم. district قسمت کوچکی از یک شهر، ایالت یا کشور است.

من در منطقه‌ی مسکونی سیاتل در واشنگتن زندگی می‌کنم.

کشو

اسم. کشو بخش کوچکی از مبلمان است که برای نگهداری وسایل از آن استفاده می‌شود.

من لباس‌هایم را در کشوهای خالی می‌گذارم.

تحمل کردن

فعل. تحمل کردن یعنی تجربه کردن و گذراندن چیزهای سخت.

او مجبور بود داد زدن‌های تمام روزِ شوهرش را تحمل کند.

اعدام کردن

فعل. کسی را اعدام کردن یعنی او را به‌عنوان مجازات قانونی کشتن.

بعضی از مردم برای جرم‌های خطیر اعدام می‌شوند.

گرفتن

فعل. to grasp یعنی چیزی را نگه داشتن.

او کیف پول را محکم گرفت.

عقب، پشت

اسم. عقب یک چیزی یعنی بخش پشتیِ آن.

مرد عقب کامیونش را با صندوق بار زد.

سناتور، نماینده‌ی مجلس سنا

اسم. سناتور کسی است که برای یک ایالت قانون وضع می‌کند.

سناتور جوان قول داد تا قوانینی وضع کند که به مردم کمک کنند.

جمجمه

اسم. جمجمه استخوان سفت سر است که از مغز محافظت می‌کند.

جمجمه از مغز محافظت می‌کند.

هم زدن

فعل. چیزی را هم زدن یعنی آن را با استفاده از چیزی کوچک، مثل قاشق، مخلوط کردن.

مادر خمیر (آشپزی) را هم زد تا یکنواخت شد.

آرام ضربه زدن

فعل. to tap یعنی ضربه‌ی آرامی به چیزی بزنید.

او کلیدهای کیبورد را فشار داد تا کلمه‌ی کوتاهی را بنویسد.

عظیم، خیلی بزرگ

صفت. هر چیزِ tremendous خیلی بزرگ یا خیلی خوب است.

اقیانوس‌های کره‌ی زمین پر از مقادیر عظیم آب است.

زیر

حرف اضافه. underneath به‌معنی زیر یا پایین است.

ریشه‌ی درختان در زیر زمین قرار گرفته‌است.

کرم

اسم. کرم جانوری کوچک با بدن دراز و باریک است.

کرم‌ها اغلب برای گرفتن ماهی استفاده می‌شوند.

متن انگلیسی درس

Vocabulary

Unit 6

Word list

alert [əˈləːrt]

v. To alert someone is to tell or warn that person about something.

The fire alarm alerted us that there was a problem.

broadcast [ˈbrɔ:dkæst]

n. A broadcast is a television or radio show.

We watched the broadcast of the local news on TV.

bulletin [ˈbulətin]

n. A bulletin is a news about very recent and important events.

There was a live bulletin reporting on the economy of the city.

bump [bʌmp]

n. A bump is a small raised area on a surface.

The monkey got a bump on his head because he was hit by a rock.

chop [tʃɒp]

v. To chop something means to cut it into pieces with a tool.

Mom chopped some vegetables to put into the stew.

closet [ˈklɒzɪt]

n. A closet is a small room used to store things.

Marie has many clothes inside of her closet.

console [kənˈsoul]

v. To console is to give comfort to a person who feels sad.

When my dog ran away, my dad consoled me.

district [ˈdɪstrɪkt]

n. A district is a small part of a city, county, state, or country.

I live in a residential district of Seattle, Washington.

drawer [ˈdrɔːər]

n. A drawer is a small part in furniture that is used to store things.

I put my clothes into the empty drawers.

endure [enˈdjuər]

v. To endure means to experience and survive something difficult.

She had to endure her husband shouting all day long.

execute [ˈeksɪkjuːt]

v. To execute means to kill someone as a legal punishment.

Some people are executed for serious crimes.

grasp [græsp]

v. To grasp something means to hold it.

He grasped the bag of money tightly.

rear [rɪə:r]

n. The rear of something, is in the back part of that thing.

The man loaded the rear of his truck with boxes.

senator [ˈsenətər]

n. A senator is someone who makes laws for a state.

The young senator promised to make laws that would help the people.

skull [skʌl]

n. A skull is the hard head bone that protects the brain.

The brain is protected by the skull.

stir [stəːr]

v. To stir something means to mix it using something small, like a spoon.

Mom stirred the batter until it was smooth.

tap [tæp]

v. To tap something is to hit it lightly.

He tapped the keys of the keyboard to write a short word.

tremendous [triˈmendəs]

adj. A tremendous thing is very large or very good.

The Earth’s oceans are filled with a tremendous amount of water.

underneath [ˈʌndərniːθ]

prep. Underneath means below or under.

The roots of a tree are located underneath the ground.

worm [wəːrm]

n. A worm is a small animal with a long, thin body.

Worms are often used to help catch fish.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.