پل شیطان

فصل: کتاب اول / درس: پل شیطان / درس 1

پل شیطان

توضیح مختصر

داستان پل شیطان

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

پل شیطان

گاوِ زن جوانی صبح که سطح آب متوسط ​​بود از رودخانه عبور کرده بود. اما وقتی زن با سگش برگشت تا گاو را برگرداند، از دیدن مقدار بالا آمدن آب آشفته شد.

حتی اگر عبور می‌کرد، باز هم نمی‌توانست گاوش را به داخل رودخانه برگرداند. با خود فکر کرد: «حالا چی کار کنم؟»

ناگهان، مردی در آن طرف رودخانه ظاهر شد. او گفت: «خانم جوان آسیب‌پذیری مثل شما نباید مجبور بشه برای رد شدن از رودخانه خیلی سخت کار کنه. من برای شما پل می‌سازم».

این مرد نوع عادی‌ای نبود که با او ملاقات کرد. برداشت زن جوان از او این بود که او فردی اجتماعی است. پرحرف بود، با این حال چیزی درمورد او عجیب بود. اما معصومیتش اجازه داد به مرد اعتماد کند.

زن گفت: «من نمی‌خوام زحمتتون بدم، آقا.» مرد همین‌طور که شروع به ساخت پل می‌کرد گفت: «نگران نباش.»

او قطعات پل را با سرعت شگفت‌انگیزی به هم متصل کرد. به‌زودی، آن را به پایان رساند.

زن گفت:. «اوه، اما من چطور می‌تونم برای کار شما پول بدهم؟ بیاید سازش کنیم. من مطمئنم که می‌تونیم راه‌حل عادلانه‌ای پیدا کنیم. نظر شما چیه؟» مرد جواب داد: «تنها پرداختی که من نیاز دارم اولین موجود زنده‌ایه که از روی پل عبور می‌کنه».

زن فکر کرد: «این معامله عجیبه. شاید او در واقع یه دیو رودخانه باشه؟» او لرزید چون فهمید که مرد از او سوء‌استفاده کرده و به‌نوعی معامله را ترتیب داده‌است. اما او نقشه‌ی خودش را داشت.

او یک تکه نان از جیبش بیرون آورد و آن را به آن طرف پل انداخت. سگش دنبالش دوید. او به مرد گفت: «سگ اولین موجود زنده‌ی اون طرف پله.»

مرد عصبانی بود. او ناگهان به یک نیمه‌انسان و نیمه‌ماهی تبدیل شد. فریاد زد:. «مشکلت چیه! تو من رو فریب دادی. سگ تو به درد من نمی‌خوره!» فریاد زد و به داخل رودخانه شیرجه رفت.

زن با سرعت از آن طرف پل به طرف دیگر رفت و با سگ و گاوش ملاقات خوشی داشت.

متن انگلیسی درس

The Demon’s Bridge

A young woman’s cow had crossed the river in the morning when the water level was moderate. But when the woman returned with her dog to get the cow, she was overwhelmed by how high the water had risen.

Even if she crossed, she still couldn’t lead her cow back through the river. “What am I going to do?” she wondered.

Suddenly, a man appeared across the river. “A fragile young lady like you shouldn’t have to work so hard to get across a river,” he said, “I’ll build you a bridge”.

The man was not the usual kind of person she met. The young woman’s perception of him was that he was a sociable person. He was talkative, yet something was strange about him. But her innocence allowed her to trust the man.

“I don’t want to be a burden to you, sir,” the woman replied. “Don’t worry,” he told her as he began crafting a bridge.

He merged the pieces of the bridge together with amazing speed. Soon, it was finished.

“Oh, but how can I give you money for your work? Let’s compromise. I am sure that we can find a fair solution. What do you think?” the woman asked. “The only payment I need is the first living thing that crosses the bridge,” the man replied.

She thought, “This deal sounds strange. Maybe he’s actually a river demon?” She shivered because she realized that he had taken advantage of her and settled the deal somehow. But she had a plan of her own.

She pulled a piece of bread from her pocket and threw it across the bridge. Her dog ran after it. “The dog is the first living thing across the bridge,” she said to the man.

The man was angry. He suddenly changed into a half-human and half-fish. “What’s the matter with you!” he shouted. “You tricked me. I have no use for your dog!” he screamed and dived into the river.

The woman sped across the bridge to the other side and had a happy meeting with her dog and cow.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.