سرفصل های مهم
واژگان
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
واژگان
بخش ۲۲
لیست کلمات
واقعی
صفت. actual یعنی چیزی واقعی یا حقیقی است.
این شمشیر واقعیای است که پادشاه صاحب آن بود، تقلبی نیست.
شگفتزده کردن
فعل. to amaze someone یعنی کسی را شگفتزده کردن.
خبر در روزنامه جک را شگفتزده کرد.
هزینه
اسم. charge هزینهای است که برای چیزی میپردازیم.
هزینهی پیراهنها ۱۵ دلار بود.
آرام کردن
فعل. آرام کردن کسی یعنی باعث شویم احساس بهتری داشته باشد.
بعد از اینکه خبر بد را شنیدم، میخواستم دوستم را آرام کنم.
تماس گرفتن
فعل. تماس گرفتن با کسی یعنی صحبت کردن با آنها یا نوشتن نامه برای آنها.
من با سو برای مهمانی تماس گرفتم.
مشتری
اسم. مشتری کسی است که چیزی را در فروشگاه میخرد.
مشتری چند کالا را در کیسه گذاشت.
رساندن
فعل. to deliver something یعنی چیزی را از جایی برداشتن و به جای دیگری بردن.
آن مرد غذای چینی را به خانهی من آورد.
(پول) به دست آوردن
فعل. to earn یعنی از کاری که انجام میدهید پول به دست بیاورید.
او بهعنوان آشپز در رستورانی عالی درآمد به دست میآورد.
دروازه
اسم. دروازه نوعی در است. دروازهها معمولاً از فلز یا چوب ساخته میشوند.
ما میخواهیم دروازهای چوبی دور خانهمان بگذاریم.
شامل شدن
فعل. to include something یعنی چیزی را بهعنوان بخشی از یک گروه داشته باشیم.
آیا این وعده شامل نوشیدنی غیرالکلی است؟
مدیریت کردن
فعل. مدیریت کردن چیزی یعنی کنترل آن یا مسئول آن بودن.
من باید جلسه را مدیریت میکردم.
راز/معما
اسم. mystery چیزی است که فهمیدن یا توضیح دادنش سخت است.
راه روی نقشه برای من مثل یک معما بود.
اتفاق افتادن
فعل. to occur یعنی اتفاق افتادن.
توفان کی اتفاق افتاد؟
مخالف
اسم. اگر A مخالف B باشد، A کاملاً با B متفاوت است.
مخالف سیاه، سفید است.
بشقاب
اسم. بشقاب چیز گرد و صافی است که روی آن غذا میگذارید.
من بشقابم را زمین گذاشتم تا بتوانم روی آن غذا بگذارم.
دریافت کردن
فعل. to receive something یعنی چیزی را دریافت کردن.
من هدیهای برای تولدم گرفتم.
جایزه
اسم. reward چیزی است که در ازای رفتار یا کار خوب داده میشود.
برای عملکرد عالیاش جایزه دریافت کرد.
قرار دادن
فعل. to set somethingیعنی قرار دادن چیزی در جایی.
لطفاً تاس را روی میز قرار دهید.
دزدیدن
فعل. to steal یعنی چیزی را بردارید که مال شما نیست.
آن مردها سعی کردند از بانک پول بدزدند.
دزد
اسم. دزد کسی است که چیزهایی را که به او تعلق ندارند، آرام میبرد.
یک دزد به خانهی ما آمد و جواهرات مادرم را برداشت.
متن انگلیسی درس
Vocabulary
Unit 22
Word list
actual [ˈaktʃʊəl]
adj. Actual means that something is real or true.
This is the actual sword that the King owned, not a fake one.
amaze [əˈmeɪz]
v. To amaze someone is to surprise them very much.
The news in the paper amazed Jack.
charge [tʃɑːdʒ]
n. A charge is the price to pay for something.
The charge for the shirts was $15.00.
comfort [ˈkʌmfət]
v. To comfort someone means to make them feel better.
I wanted to comfort my friend after I heard the bad news.
contact [kənˈtakt]
v. To contact people is to speak or write to them.
I contacted Sue about my party.
customer [ˈkʌstəmə]
n. A customer is a person who buys something at a store.
The customer put a few items in a bag.
deliver [dɪˈlɪvə]
v. To deliver something is to take it from one place to another.
The man delivered Chinese food to my house.
earn [əːn]
v. To earn means to get money for the work you do.
He earns his living as a chef in a great restaurant.
gate [ɡeɪt]
n. A gate is a type of door. Gates are usually made of metal or wood.
We want to put up a wooden gate around our house.
include [ɪnˈkluːd]
v. To include something means to have it as part of a group.
Does this meal include a soft drink?
manage [ˈmanɪdʒ]
v. To manage something means to control or be in charge of it.
I had to manage the meeting myself.
mystery [ˈmɪst(ə)ri]
n. A mystery is something that is difficult to understand or explain.
The path on the map was a complete mystery to me.
occur [əˈkəː]
v. To occur means to happen.
When did the thunderstorm occur?
opposite [ˈɒpəzɪt]
n. If A is the opposite of B, A is completely different from B.
The opposite of black is white.
plate [pleɪt]
n. A plate is a flat round thing that you put food on.
I put my plate down so I could put some food on it.
receive [rɪˈsiːv]
v. To receive something is to get it.
I received a present on my birthday.
reward [rɪˈwɔːd]
n. A reward is something given in exchange for good behavior or work.
He was given a reward for his excellent performance.
set [sɛt]
v. To set something is to put it somewhere.
Please set the dice down on the table.
steal [stiːl]
v. To steal is to take something that is not yours.
The men tried to steal money from the bank.
thief [θiːf]
n. A thief is someone who quietly takes things that do not belong to them.
A thief broke into our home and took my mother’s jewelry.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.