سرفصل های مهم
هنرمند دیوانه
توضیح مختصر
این داستان دربارهی هنرمندی بهنام فرنهافر است.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی درس
هنرمند دیوانه
فرنهوفر بهترین هنرمند جهان بود. همه او را دوست داشتند. کیفیت نقاشیهایش بسیار بالا بود. همیشه از بهترین مواد استفاده میکرد. او از نقاشیهایش سود زیادی کسب کرد. وعدههای غذایی خوشمزهای با همسایگان ثروتمندش میخورد.
او کلاسهای هنری را تدریس میکرد. زندگی خوب بود. سپس رفتارش تغییر کرد. فروش نقاشی و تدریس را متوقف کرد. روش جدیدی را برای نقاشی امتحان کرد. تمام روز را در آپارتمان خود تنها میماند.
تمام شب و روز کار میکرد، بهندرت غذا میخورد. زود فرنهوفر بسیار لاغر شد. اما سالها روی همان نقاشی کار کرد. تا آنجا که میتوانست کار کرد. سرانجام، نقاشی را تمام کرد. او بسیار خوشحال بود و از دیگر هنرمندان دعوت کرد تا آن را ببینند.
او گفت: «من نظر حرفهای شما را میخواهم.» میخواست آن را قضاوت کنند و با نقاشیهای دیگر مقایسه کنند.
همه وقتی از پلههای آپارتمان او بالا میرفتند بسیار هیجانزده بودند. فرنهوفر از نشان دادن نقاشیاش هیجانزده بود و هنرمندان از دیدن آن هیجانزده بودند. با خود فکر کرد: «عاشقش میشوند.» اما نشدند. آنها از نقاشیاش متعجب شدند. هیچ جایی سفید نبود.
فرنهوفر تمام نقاشی را پر از خط و رنگ کرد. جایی برای تصویر معمولیای نبود. پر از اشکال عجیب بود. از نظر دیگر هنرمندان بد به نظر میرسید. او از نمادهایی استفاده کرده بود و بقیه آنها را درک نکردند. آنها فکر کردند که افتضاح است. شخصی پرسید.: «چرا این تصویر عجیب را نقاشی کردی؟»
آنها زیبایی آن را درک نکردند. اما بعد از مدتی، بسیاری از مردم نقاشی او را دوست داشتند. مردم دربارهی آن در مجلات مقاله مینوشتند. میگفتند این بهترین کار او بود. آنها نمادهای عجیب او را دوست داشتند. رنگهای عجیب او را دوست داشتند.
نقاشی فرنهوفر به همه یادآوری کرد که جدید بودن چیزی بهمعنای بد بودن آن نیست. او همچنین به آنها کمک کرد تا دریابند که بعضی اوقات برای درک چیزهای بزرگ کمی وقت لازم است.
متن انگلیسی درس
The Crazy Artist
Frenhofer was the best artist in the world. Everyone loved him. The quality of his paintings was very high. He always used the best materials. He made a big profit from his paintings. He had delicious meals with his rich neighbors.
He taught art classes. Life was good. Then his attitude changed. He stopped selling paintings and teaching. He tried a new method of painting. He stayed alone in his apartment all day.
He worked all day and all night, rarely eating. Soon Frenhofer became very thin. But he kept working on the same painting for many years. He worked as hard as he could. Finally, he finished the painting. He was very happy and invited other artists to see it.
“I want your professional opinion,” he said. He wanted them to judge it and compare it to other paintings.
Everyone was very excited as they went up the stairs to his apartment. Frenhofer was excited to show his painting, and the artists were excited to see it. “They’ll love it; he thought. But they did not. They were surprised by his painting. There was no white anywhere.
Frenhofer filled the whole painting with lines and colors. There was no space for a normal picture. It was full of strange shapes. It looked bad to the other artists. He used symbols, and they didn’t understand them. They thought it was terrible. “Why did you paint this strange picture?” someone asked.
They didn’t understand its beauty. But after some time, many people began to like his painting. People wrote articles about it in magazines. They said it was his best work. They loved his strange symbols. They loved his strange colors.
Frenhofer’s painting reminded everyone that just because something was new didn’t mean that it was bad. He also helped them to realize that sometimes it takes people a little time to understand great things.
مشارکت کنندگان در این صفحه
مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:
ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.