واژگان

فصل: کتاب پنجم / درس: هشدار کاتب / درس 2

واژگان

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

واژگان

بخش ۲۲

لیست کلمات

خیریه

اسم. خیریه عمل کمک کردن، معمولاً پول دادن به افرادی است که به آن نیاز دارند.

به لطف کمک دوستش، او پول کافی برای پرداخت اجاره خانه را داشت.

تجارت

اسم. تجارت فعالیت خرید و فروش اشیا است.

مرکز خرید جدید باعث افزایش تجارت در آن بخش از شهر شد.

محکوم کردن

فعل. محکوم کردن کسی به‌معنای مجازات اختصاصی برای او است.

قاضی این جنایتکار را به پنج سال زندان محکوم کرد.

دنج

صفت. اگر چیزی دنج باشد، راحت، گرم و آرامش‌بخش است.

پتوی ضخیم تخت‌خواب را بسیار دنج کرده‌است.

خالی کردن

فعل. خالی کردن مقداری از چیزی به‌معنای تمام کردن آن است.

تمام رانندگی‌ای که انجام می‌داد این بود که منبع سوخت ماشینش را کم می‌کرد.

اقتصاد

اسم. اقتصاد پول و مشاغل یک کشور یا منطقه است.

این کارخانه برای اقتصاد خوب بود زیرا در منطقه کار ایجاد می‌کرد.

امپراتوری

اسم. امپراتوری گروه بزرگی از کشورها است که توسط یک امپراتور زن یا مرد اداره می‌شود.

امپراتور جاده‌هایی را برای سهولت سفر در سراسر امپراتوری ساخت.

کالاها

اسم. کالا هر چیزی است که بتوان خرید یا فروش کرد.

کفش، کلاه، لباس و کیف پول کالاهایی بود که او می‌خواست خریداری کند.

توجه کردن

فعل. توجه به چیزی به‌معنای اطاعت یا پیروی از آن است.

باید به توصیه‌های مربوط به تابلو توجه کنید و خیلی سریع رانندگی نکنید.

سواری با ماشین گذری

فعل. to hitchhike به‌معنای مسافرت با درخواست سواری از وسایل نقلیه‌ی گذری است.

او ماشین نداشت، به همین دلیل چندین مایل تا خانه‌ی برادرش را با ماشین‌های گذری رفت.

مسخره کردن

فعل. مسخره کردن کسی به‌معنای اذیت کردن او به‌روشی بی‌رحمانه است.

دخترها نانسی را به دلیل اینکه دانشجوی جدیدی بود، مسخره کردند.

بی‌طرف

صفت. اگر کسی بی‌طرف باشد، به هیچ‌یک از دو طرف درگیر کمک نمی‌کند.

نامزد در حالی که زوج با هم دعوا می‌کردند بی‌طرف ماند.

آزار دادن

فعل. آزار دادن یعنی بدرفتاری با کسی.

دن احساس می‌کرد با او بدرفتاری می‌شود، زیرا کوچک‌تر از پسرهای دیگر مدرسه بود.

ترحم

اسم. ترحم احساس اندوه و مهربانی برای کسانی است که رنج می‌برد.

از آنجا که دلش برای پسر گم‌شده می‌سوخت، به او کمک کرد تا والدینش را پیدا کند.

کاهش دادن

فعل. کاهش چیزی به‌معنای کوچک‌تر کردن یا کم کردن تعداد آن است.

وقتی این فروشگاه قیمت‌هایش را کاهش داد، مردم می‌خواستند آنجا خرید کنند.

کاتب

اسم. کاتب شخصی بود که کارش کپی‌برداری از آثار مکتوب بود.

در مصر باستان، کاتبان وقایع مهم را ثبت می‌کردند.

بدخلقی

اسم. temper حالت شخص یا فرصتی است که ممکن است عصبانی شود.

او بدخلق است، حتی کوچک‌ترین اشتباهات او را عصبانی می‌کند.

تخت پادشاهی

اسم. تختْ صندلی مخصوصی است که حاکم بر آن می‌نشیند.

هیچ‌کس به‌جز پادشاه و ملکه بر تخت‌های بزرگ سالن ننشسته بود.

وحدت

اسم. وحدت حالت افرادی است که برای یک هدف خاص با هم کار می‌کنند.

این پروژه به لطف اتحاد کارگران زود به پایان رسید.

پیروز

اسم. پیروزْ گروه یا شخصی است که در یک مسابقه برنده می‌شود.

در پایان بازی، تیم آبی پیروز میدان بود.

متن انگلیسی درس

Vocabulary

Unit 22

Word list

charity

n. Charity is an act of giving help, usually money, to those who need it.

Thanks to his friend’s charity, he had enough money to pay the rent.

commerce

n. Commerce is the activity of buying and selling things.

The new shopping mall increased the commerce in that section of town.

condemn

v. To condemn someone means to give them a specific punishment.

The judge condemned the criminal to five years in prison.

cozy

adj. If something is cozy, then it is comfortable, warm, and relaxing.

The thick blanket made the bed very cozy.

deplete

v. To deplete an amount of something means to use all of it up.

All the driving he was doing was depleting his car’s fuel supply.

economy

n. An economy is the money and businesses of a country or region.

The factory was good for the economy because it brought jobs to the area.

empire

n. An empire is a large group of countries ruled by an emperor or empress.

The emperor built roads to make travel easier throughout the empire.

goods

n. Goods are anything that can be bought or sold.

Shoes, hats, dresses, and purses were the goods she wanted to buy.

heed

v. To heed something means to obey or follow it.

You should heed the advice on the sign and not drive so fast.

hitchhike

v. To hitchhike means to travel by asking for rides from passing vehicles.

She didn’t have a car, so she hitchhiked several miles to her brother’s home.

mock

v. To mock someone means to tease them in a cruel way.

The girls mocked Nancy because she was a new student.

neutral

adj. If someone is neutral, then they do not help either of the two fighting sides.

The girl’s friend remained neutral while the couple was arguing.

persecute

v. To persecute means to treat someone badly.

Dan felt persecuted, because he was smaller than the other boys at school.

pity

n. Pity is the feeling of sadness and kindness for those who are suffering.

Because she had pity for the lost boy, she helped him find his parents.

reduce

v. To reduce something means to make it smaller in size or fewer in number.

When the store reduced its prices, people wanted to shop there.

scribe

n. A scribe was a person whose job was to copy written works.

In ancient Egypt, scribes recorded important events.

temper

n. A temper is someone’s mood or a chance that they might get angry.

She has a temper, even the slightest mistakes make her angry.

throne

n. A throne is the special chair in which a ruler sits.

Nobody except the king and queen sat in the thrones in the great hall.

unity

n. Unity is the state of people working together for a certain purpose.

The project was finished early thanks to the unity of the workers.

victor

n. A victor is a group or person that wins in a contest.

At the end of the game, the blue team were the victors.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.